English Version
This Site Is Available In English

باید فرامین الهی را انجام دهیم

باید فرامین الهی را انجام دهیم

مبحث امروز مربوط به تاریخ ۱۳۷۲/۱۲/۲۴ است، به این تاریخ‌ها همیشه توجه کنید زمانی‌ که من سفرم را برای درمان شروع کردم بهمن‌ماه ۱۳۷۵؛ یعنی تقریباً سه سال قبل از این‌که سفرم را شروع کنم آن زمان اوج بحران‌ها برای من و امثال من بود. عنوان مطلب پول سیاه است، پول سیاه واحد پولی بود؛ مثلاً زمان قدیم پول نقره و پول سیاه بود، پول سیاه پول کم‌ارزشی بود و سال‌ها شاید چندین سال قیمتش هیچ تغییری نمی‌کرد و ثابت بود؛ یعنی پول خیلی کم‌ارزشی؛ مثل پانصد تومانی الان بود. من مطلب را می‌خوانم و راجع ‌به آن صحبت می‌کنم شاگرد نزد استاد نشسته و با یکدیگر صحبت می‌کنند موضوع خیلی مهمی است. می‌گوید؛ من هنوز فرق تدبیر، صداقت و راستگویی را نمی‌دانم و این موضوع باعث گردیده که اکثر اوقات دچار مشکل و بحران شوم. استاد می‌گوید؛ ما سخنان شما را شنیدیم و در تمام این مدت در قضیه بودیم ما خوشحال هستیم که با عزم و اراده فولادین در تمام لحظات ایستادگی و به خود کمک کرده‌اید، شما قدری بیش از انسان بودن بردباری به کار می‌بندید هر کسی که بداند در کف دست شما چه چیزی قرار دارد سکه، طلا و یا پول سیاه، دیگر مشکل است. شاگرد می‌گوید؛ آیا منظور شما همین است که شیخ سعدی بزرگوار می‌گوید؛ اگر کس بداند که رأی تو چیست بر آن رأی و دانش بباید گریست. درست است که گاهی اوقات اگر کسی بداند در دست شما سکه پول سیاهِ یا سکه طلاست دیگر مسئله مشکل است.

حال قضیه از کجا شروع شده بود که این‌جا می‌گوید؛ من هنوز فکر، تدبیر و صداقت را نمی‌بینم، اتفاقی افتاد که شاید خیلی قدیم‌ها گفته بودم در همین حوالی بود که من به زاهدان رفته بودم آن زمان در ایرانشهر کارخانه و در زاهدان زمین داشتم و چند نفر از مهندسین راه و ساختمان‌سازی را به آن‌جا برده بودم تا زمین‌هایی را که دارم نقشه‌برداری کنند و کارهای فروش آن‌ها را انجام دهند، آن زمان مصرف‌کننده خیلی پرمصرفی هم بودم؛ زمانی‌ که برای کارهای زمین به زاهدان رفتم شرکت داشتم، مدیر عامل شرکت بودم و ماشین بلیزر داشتم در آن زمان با یک نفر اختلاف داشتم که می‌دانست من مصرف‌کننده هستم من را فروخت و زمانی ‌که در فرودگاه مهرآباد با دو سه نفر از مهندسین، از هواپیما پایین آمدیم  مأمور سؤال کرد؛ شما تریاک می‌کشید؟ گفتم؛ نه من تریاک می‌خورم که این پاسخ اضافه باعث دردسر برای من شد در این‌جا باید چه کار کنیم؛ چون حقیقت همین است درست است که ما بر مبنای همین قضیه آموزش‌هایی دیده‌ایم که انسان باید راستگو باشد؛ اما در کجا باید راستگو بود؟ داستان از این‌جا شروع شد ما را به پاسگاه فرودگاه بردند و به من گفتند که بنویس گفتم من نمی‌نویسم گفتند، ننویسید به بازداشتگاه می‌روید هر چه التماس کردیم اثر نکرد گفتم حالا که به این‌جا رسیده من نمی‌نویسم.

ما را به کمیته زنجان بردند و آن زمان وضعیت خیلی خطرناک بود آن‌جا هم کلی بازجویی شدیم بالاخره من را به بازداشتگاه معتادان فرستادند آن‌جا هم کلی مسائل و مشکلات داشتیم و کلی ماجراهای دیگر ... در صورتی‌ که اگر من با یک کلام می‌گفتم نه، قضیه حل بود حال نکته این است که در کجا باید تشخیص بدهیم که کجا تدبیر است و کجا راستگویی، این نکته خیلی مهم است نمی‌گوییم که ما دروغگو باشیم نه، مثلثی داریم که یک ضلع آن راستگویی، ضلع دیگر دروغگویی و ضلع سوم آن خنثی است. شما می‌توانید گاهی اوقات پاسخ ندهید گاهی یک سخن راست باعث یک فتنه می‌شود به‌طور کلی این مسئله از حساسیت زیادی برخوردار است. منه در میان راز با هر کسی که جاسوس هم کاسه دیدن بسی. این جمله از سعدی است که می‌گوید؛ رازت را  برای همه برملا نکن کسی که جاسوس یا سخن‌چین است و شما باور نمی‌کنید، می‌بینید که بعضی‌ها در سطوح بالای سیاسی مثلاً چهل سال در یک مقام بالا بوده بعد از چهل سال معلوم می‌شود که این جاسوس فلان کشور بوده است اصولاً کار جاسوس این است که باید اطمینان صددرصد طرف مقابل را جلب کند، هر کس که از راه می‌رسد فوری همه چیز را روی دایره می‌ریزید و باید بدانید که روزی بر علیه شما استفاده می‌کند. به تدبیر جنگ بداندیش کوش، مصالح بیندیش و نیت بپوش. می‌گوید؛ در جنگی که با بداندیش دارید باید تدبیر کنید که مصالح را در نظر بگیرید؛ ولی نیتتان را پنهان کنید این مربوط به کارهای سیاسی است. سکندر که با شرقیان حرب داشت، در خیمه گویند در غرب داشت؛ اسکندر که با شرقی‌ها می‌جنگید زمانی‌ که به ایران حمله کرد در خیمه‌اش مطرح کرد که من می‌خواهم به غرب بروم. این‌جا منظور این نیست که از فردا همه دروغگو شویم و بگوییم که ما داریم تدبیر می‌کنیم در مسائل خاصی که قرار می‌گیریم این را باید در نظر داشته باشیم که چه می‌گوییم، چه‌ کار می‌کنیم و چه عملی را چطور انجام می‌دهیم یا چطور انجام نمی‌دهیم، در شرایط خاص باید این‌ را در نظر داشته باشیم در کار تجارت، کارهای سیاسی، جنگ و معامله کردن این موضوع مطرح است.

استاد می‌گوید؛ آری باید به پایان هر چیزی فکر نمود و شما همیشه در خود این پایان را به صورت آن سوی دیوار دارید. می‌گوید؛ همیشه هر کاری که انجام می‌دهید به پایانش نگاه کنید لحظه را در نظر بگیرید که آخر و عاقبت این‌ کار به کجا می‌رسد و همیشه در خود این پایان را به‌صورت آن سوی دیوار دارید. ما بیش از دیگران می‌دانستیم و به هر حال خوشحالی و پایکوبی بعضی از دوستان خود را ایجاد نموده‌اید و آن‌ها اکنون به آنچه انجام داده‌اید و دیگر مسائل عمیق به ژرفای دره‌ها و بلندی کوه‌ها می‌بینید راضی و خندان‌ هستند. در همین قضیه و همین اتفاق‌هایی که افتاد من درگیری‌های خیلی شدیدی داشتم؛ البته این دنباله همان بحث قبلی است درگیری با قاضی و بازداشتگاه و  درگیری دیگر این بود که یکی از اعضاء خانواده‌ام را وکیل خود قرار دادم به او وکالت دادم که اراضی زمین‌ها را تقسیم کند؛ اما او زمین‌ها را بالا کشید خیلی هم به من نزدیک بود. تدبیر؛ یعنی شما می‌خواهید اختیاراتی را به آن شخص بدهید باید آخر کار را نگاه کنید، یک‌سری مشکلات و معضلات را آدم خودش برای خودش درست می‌کند؛ مانند آن مشکل را من خودم درست کردم؛ یعنی اگر تدبیر می‌کردم به گونه دیگر عمل می‌کردم در چاه سنگ انداختن کاری ندارد؛ اما بیرون آوردنش کار بسیار سختی است.

ما در آن ایام با اضطرابات و التهابات طبیعی با شما همراه بودیم؛ چون در آن شرایط اضطراب و التهاب نفس آدم بند می‌آید. درگیری‌های خیلی وحشتناکی است، شما راهی جای خودتان شوید ما در آن ایام با اضطرابات و التهابات طبیعی با شما همراه بودیم و صدای درون قلبتان را احساس می‌کردیم؛ حتی صدای قلبتان را می‌شنیدم؛ اما ایمان داشتیم که حق فاتح است مطمئن بودیم حق برنده می‌شود، شما را بر حذر داشته بودیم از بعضی از مسائل در گذشته؛ اما چندان به آن توجه نداشتید. انسان ممکن است در یک شرایط در حالت بحران‌های زیادی قرار بگیرد اولین مسئله مهم اين است که انسان نترسد؛ چون ترس تفکر را می خورد. زمانی آکادمی را پلمپ کردند و من را هم گرفتند اصلاً مهم نبود صبح می‌رفتم دادگاه بعد که می‌آمدیم همان پیاده‌رو آکادمی پشت در یک فرش انداخته بودیم و مردم را مشاوره می‌کردیم؛ اما عقب‌نشینی نکردیم، نترسیدم و وحشت نکردیم التهابات و اضطرابات بود؛ اما باید ایستادگی کرد.

ما در آن ایام با اضطرابات و التهابات طبیعی با شما همراه بودیم و صدای درون قلبتان را احساس می‌کردیم؛ اما ایمان داشتیم که عقل فاتح است شما را بر حذر داشته بودیم از بعضی از مسائل در گذشته، چندان به ما توجه نداشتید گفته بودیم گوشزد کرده بودیم؛ اما توجه نمی‌کردید، بايد راه خیلی‌خیلی طولانی بروید شما را یادآور می‌شویم برای آینده مهیا شوید؛ برای شما چیزی نگفته‌ام که انجام آن برایتان سخت باشد از مجری چیزی را بخواهید که بتواند اجرا کند، شما گاهی از مجری چیزی را می‌خواهید که نمی‌تواند اجرا کند اين کار امکان‌پذیر نیست. راهنما از رهجو چیزی می‌خواهد که انجام آن سخت نباشد کارهایی که در کنگره انجام می‌دهد اصولاً سخت و طاقت‌فرسا نیست؛ اما قطع ترياک، هروئین و چیزهای دیگر بدون دارو و فقط با اراده کار بسیار سخت و دشواری است.  تاکنون از قدرت و نیروی اعطاء شده غافل بودید؛ البته آن نیرو به همه‌ ما اعطاء شده است، به‌عنوان یک انسان در درون ما قدرت و نیروی بسیار بالایی است که اعطاء شده است؛ ولی این‌جا ممکن است حالت خاص باشد؛ ولی به‌طور عام هم می‌توانیم آن را بپذیریم در درون همه ما نیرویی از طرف خداوند به انسان اعطاء شده مشروط به این‌که از آن استفاده کند؛ گاهی‌ اوقات وحشت تمام وجودش را فرا می‌گیرد که از آن نیرو نمی‌تواند استفاده کند؛ ولی اگر به آن آرامش برسد می‌تواند از آن نیرو حداکثر استفاده را ببرید، در درون هر انسانی اين نیرو نهفته است؛ باید بگوییم ما بسیار خوشحال شدیم که به خود آمدیم و با اندیشه و بیداری کامل راه راست را پیدا کردیم. انسان در هر نقطه‌ای از جهنم قرار گرفته باشد کافی است روی خود را  برگرداند؛ وقتی در جهنم است رو به طرف تاریکی است وقتی روی خود را به طرف روشنایی برگرداند اين حرکت مهمی است.

خوشحالم که راه راست را انتخاب کردید یاد خداوند عقل شما را روشن و ضمیر را آگاه می‌نماید، من بارها گفته‌ام که حتی اگر خدا را فرضی بگیرید که اصلاً خدایی نیست؛ اگر ما فرض کنیم که هست خیلی باعث آرامش ما می‌شود گاهی اوقات می‌گوییم که ما قبول نداریم اول باید ببینیم خدا کیست که هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم، ما می‌دانیم که یک نیروی بسیار نیرومندی بر تمام هستی حاکم است و بر همه چیز حساب و کتاب دارد که به آن نیروی الهی می‌گوییم؛ اگر بخواهیم بدانیم که دقیقا الله چه هست ما در ذات خداوند اصلاً نمی‌توانیم فکر کنیم، کارشناس اعتیاد اول باید ببیند که اعتیاد چیست تا نداند نمی‌تواند اعتیاد را درمان کند؛ الان می‌گویند اعتیاد درمان ندارد برای این‌که کارشناسان اعتیاد اصلاً نمی‌دانند که اعتیاد چیست. هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون خود نجست اسرار من. اگر شما به یک نیرویی معتقد هستید آن نیرو خداوند است، آن نیرویی که بر تمام کائنات حاکم است و شما به آن معتقد هستید وقتی‌ که به آن معتقد باشید دلتان آرام و ضمیرتان روشن می‌شود، بعضی‌ها می‌روند به یک درخت پارچه کهنه می‌بندند مراد بگیرند هیچ کاری نمی‌کند؛ اما برای آن شخص آرامش آورده و دلش را روشن می‌کند. می‌گوید؛ یک نیرویی ممکن است به ما  کمک کند و واقعاً هم من اعتقاد دارم که صددرصد هست و به انسان کمک می‌کند، کسانی خود‌کشی می‌کنند که اعتقادی به آن نیرو ندارند، هر کسی که اعتقاد به آن نیرو داشته باشد هرگز خودکشی نمی‌کند؛ اگر کسی به یاد خداوند باشد و به اين نیرو معتقد باشد یاد خداوند عقل را روشن و ضمیر را آگاه می‌کند همه‌ آن‌هایی که اعتقاد دارند که خداوند مرده است همه آن‌ها الکلی و هروئینی هستند.

شاگرد می‌گوید؛ صراط مستقیم بسیار سخت به نظر می‌رسد و اگر بخواهید به طرف حق بروید کاری بسیار سخت است، صبح تا شب کارگری می‌کنید؛ مثلاً به شما هشتصد هزار تومان دستمزد می‌دهند؛ اما سر چهارراه هروئین بفروشید پنج میلیون تومان درآمد دارید کدام یک برنده است همه خيال می‌کنند که در ظاهر کسی‌ که مواد می‌فروشد برنده است که درگیری، آگاهی، زندان، بازداشتگاه و پخ پخی هم دارد. الاغی با کره‌اش در باغی زندگی می‌کردند گوسفندی هم آن‌جا بود یک کشاورزی هم بود کره الاغ به مادرش شکایت می‌کند که هر چه علف، تروتازه و غذای خوشمزه هست جلوی گوسفند می‌ریزند و هر چه شاخ و برگ بی‌مزه و بد‌مزه هست جلوی ما‌ می‌ریزند مادر می‌گوید؛ صبر کن اين علف‌های تروتازه خوردن یک پخ‌پخی هم دارد، بچه نمی‌داند که مادر چه می‌گوید تا این‌که فصل زمستان می‌شود گوسفند را می‌گذارند لب باغچه و سرش را می‌برند؛ وقتی سرش را می‌برند شروع می‌کند با نای‌ پخ‌پخ کردن. می‌گوید؛  پخ‌پخ این است، علف تازه خوردن، رشوه سنگین خوردن، حق ناحق کردن، مال دزدی خوردن یک پخ‌پخی هم دارد. بخواهید صبح تا شب گل لگد کنید سخت است؛ اما هروئین بفروشید ساده است، بخواهید از حلال کار کنید سخت است و رشوه گرفتن آسان است به‌ این‌ دلیل استاد می‌گوید؛ صراط مستقیم خوب است؛ اما کار سختی است شما هم اگر حق را قبول دارید باید از مسائل حق برخوردار باشید؛ حتی قومیت، دوست و رفیق را کنار بگذارید در راه حق نه دوست است، نه رفیق و نه قوم و نزدیک.

برای راهنما شدن در کنگره۶۰ آنی و شانی می‌خواستند راهنما بشوند من قبول نکردم گفتم باید امتحان بدهید اوایل هنوز پخته نشده بودند گفتم فرقی نمی‌کند بايد امتحان بدهید؛ پس اينجا دوست، رفیق و این چیزها معنی ندارد؛ اگر آن کار را می‌کردم الان کنگره۶۰ با این نظم وجود نداشت. در راه حق نه دوست هست، نه رفیق، نه قوم و نه نزدیک. ما شما را در گذشته از شروع حوادث جاری باخبر نمودیم و ما همه چیز را گفتیم؛ ولی شما هیچ توجهی به اين مسائل نکردید شما حق ديگران را غصب و تصرف نمی‌نمایید؛ پس باید راه حق را بروید در مقابل انسان، انسان و با تواضع باشید همه ما در مقابل انسان، انسان هستیم. اگر فرمان‌ها را با عقل انجام دهید در امور دنیا راه پیروزی بسیار وسیع طی می‌شود زمانی شما می‌گویید من گذشت کردم و آن گذشت از روی ترس است زمانی می‌گویید بخشیدم؛ چون نمی‌توانید بگیرید؛ وقتی حقی وجود دارد برای گرفتن آن حق باید تلاش کرد آن حق را گرفت فرمان‌ها را با عقل انجام دهید فرامین و دستوراتی که راه زندگی ما را نشان می‌دهد. وای بر کم‌فروشان نباید کم‌فروشی کنید، کم‌فروشان فقط دکان‌دار نیستند يک معلم، کارمند، پزشک هم ممکن است کم‌فروش باشد پزشکی که پول کلانی را می‌گیرد کم‌فروشی می‌کند، یک راهنما ممکن است کم‌فروشی کند، فرمان‌ها را با عقل انجام دهید، کم‌فروشی نکنید، دروغ نگویید، غیبت نکنید، تجسس و  گمان بد نبرید، به زیر‌دستان و یتیمان کمک کنید و ... فرمان یعنی؛ اين‌ها. فرمان فقط اين نيست که نماز بخوانید و روزه بگیرید ما از فرمان الهی فقط نماز و روزه‌اش را یاد گرفتیم؛ اما هزاران فرمان دیگر هم هست؛ اگر فرمان‌ها را با عقل انجام بدهید راه پیروزی بسیار وسیع طی می‌شود.

کارهای خداوند؛ مانند شعبده‌بازی می‌ماند اگر بروید در گلستان گاهی اوقات از آتش سر در می‌آورید و وقتی می‌روید داخل آتش از گلستان سر در می‌آورید وقتی که صبح تا شب کار می‌کنید هشتصد تومان می‌گیرید یعنی دارید در آتش راه می‌روید؛ ولی شب آسایش دارید و راحت می‌خوابید. زمانی‌ که هروئین می‌فروشید در گلستان زندگی می‌کنید؛ ولی نمی‌دانید که آخرش چه هست، راه پیروزی بسیار وسیع طی می‌شود ما هم یار شما خواهیم بود جلو بروید و اين حوضچه‌ها را به بحر تبدیل کنید، این حوضچه‌هایی که آب خیلی کمی دارند را  تبدیل به بحر و دریا کنید این‌ها مطالبی بودند که معلم‌های من می‌گفتند و الان هم بعد از سی‌و‌دو سال که‌ طی شده آن‌ها را برای شما می‌خوانم، چیزی که امروز از آن نتیجه می‌گیریم این است که باید فرق تدبیر کردن، صداقت و  راستگویی را تشخیص دهیم که چگونه عمل کنیم؛ گاهی اوقات می‌توانیم پاسخ ندهیم، گاهی اوقات راست گفتن فتنه‌انگیز است و مشکلات زیادی را برای دیگران به‌وجود می‌آورد باید این را بسنجیم. مطلب دیگر این‌که باید تواضع داشته‌ باشیم در مقابل انسان‌هایی که تواضع دارند، باید فرامین الهی را انجام دهیم؛ اگر فرامین الهی را انجام دهیم راه پیروزی را طی می‌کنیم وعده خداوند دروغ نیست امکان ندارد دروغ باشد و اگر به فرامین عمل کنيم رستگار می‌شویم پیامبران برای همین آمدند تا فرامین را به ما بدهند. از آن زمان قدیم تا به حال کم‌فروشی چیز بدی بوده و پیامبران همین را می‌گویند و راه درست و صحیح زندگی کردن را به ما نشان می‌دهند؛ اگر در این راه حرکت کنیم رستگار خواهیم شد.

نگارش: همسفر نجمه (الف) و همسفر زهرا (ح) راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
گردآوری: رابط خبری همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .