در گذشته من در تاریکی بودم، هیچ چیزی از محیط اطرافم را نمیدیدم، گله از نداشتههایم میکردم، داشتههایم را نمیدیدم و حتی از خداوند گله میکردم که چرا به من محبت ندارد. در این زمان بود که خداوند راهنمای عاشق، مهربان و دلسوز را سر راهم قرار داد.
او بدون اینکه از من توقعی داشته باشد، به من محبت میکرد و همین عشق و محبت را به صورت غیرمستقیم و از طریق الگوبرداری از ایشان آموزش گرفتم و بدون اینکه این معلم عاشق از من به صورت مستقیم بخواهد، از وقت خود و از زندگی خود بدون هیچ چشمداشتی به مخلوقین خداوند محبت و عشق میورزد و همان عشق و محبت که او نسبت به مخلوقین دارد، به همان نسبت به او باز میگردد.
من نیز تصمیم گرفتهام که نسبت به آنچه در اطراف من هست، مانند پرندگان، جانداران، جانوران، اشیا و انسانها از دیدگاه محبت و عشق نگاه کنم و بدون هیچ چشم داشتی به مخلوقین خداوند عشق و محبت داشته باشم؛ چه حس قشنگ و زیبایی است، این محبت و عشق بدون بهره که در اصل بهره بسیاری دارد که اگر ما با دید وسیع و عاشقانه نگاه کنیم، انسانها، جهان و طبیعت ما با محبت و عشق چقدر زیبا است.
نویسنده: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویراستاری و ثبت: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
121