English Version
This Site Is Available In English

هر پدیده در هستی جلوه‌ای از معشوق

هر پدیده در هستی جلوه‌ای از معشوق

امروز سخن از عشق، وادی ۱۴ است.
اما به جرات باید بگویم برای من سخن گفتن از این مقوله کار بسیار سختی است چرا که باید ابتدا عاشق بود، در مسیر عشق حرکت نمود تا قادر باشی از عشق سخن بگویی. بنابراین مروری نمودم بر آنچه تا کنون در مورد عشق آموخته‌ام و فقط می‌توانم چند کلامی در باب آن صحبت کنم.
بنیاد هستی بر مبنای عشق بنا نهاده شده است؛ از دیدگاه مولانا هر پدیده‌ای در هستی جلوه‌ای از معشوق می‌باشد در حالیکه معشوق می‌تواند سرشار از اوصاف متضاد باشد و از این جهت سنجش میزان عشق به معشوق با معیار عقل ناممکن است با اینکه عاشق معشوق را می‌شناسد و به تمام صفات او جمال، صمد، وفا، پیدا و پنهان و... واقف است و او را راهنما می‌داند. انسان کامل را وجود جامع و آینه‌ی تمام نمای صفات و اسماء الهی می‌شناسد.

در مسیر عشق انسان بایستی در جهت رشد و تکامل خود به سمت خداوند و رسیدن به ذات پاک الهی خیر محض را در نظر قرار بدهد تا بتواند به زیبایی و تمام و کمال عشق بورزد؛ زیرا خیر محض جاذبه‌ای بی حد و حصر است که فقط در وجود خداوند متجلّی می‌شود و تمام هستی صحنه‌ای پویا و تابلویی زنده از دلدادگی و عشق بین خالق و مخلوق به حساب می‌آید.
عشق تمام غیر ممکن‌ها را ممکن و همه‌ی رنج‌ها را آسان می‌نماید. در عشق تمام آنچه خوشی و ناخوشی و درد و غم است، تبدیل به آرامش و آسایش خیال می‌شود. در عشق؛ شور و مستی وجود شیدایی رنگ دیگری می‌یابد گویی تمام توجه نفس به یک نقطه است و اندیشه به آن متمرکز می‌شود عشق ورزی پر رنگ می‌شود و به صورت همه جانبه تمام افکار و رفتار در حول محور مخلوق می‌چرخد و عاشق پیوسته از او سخن می‌گوید و با وصف او طنازی می‌کند. عشق پاک و خالص در حالات درونی و بیرونی معشوق پیدا است و بی هیچ پرسشی در جهت رسیدن به معشوق و ذات پاک او قدم بر‌‌‌می‌دارد.

عقل تا مست نشد، چون و چرا پست نشد
آنکه او مست شد از چون و چرا پست شد

در داستان دوستی مولانا و عشق آمده است که شخصی او را نوید داد به اینکه دوست با منزلتی به سراغ او خواهد آمد که آینه‌ای از روح خود او خواهد بود و عالم در برابر عشق آنها سر تعظیم فرود خواهد آورد. همه می‌دانیم در این مسیر دوستی مولانا با شمس رقم خورد که نتیجه‌ی آن چیزی جز تلالو عشق به خالق بی همتا در وجود مولانا نبوده است.
با این تفاصیل من باید بدانم بودن، رفتن و ماندن در مسیر عشق باید شرایطی داشته باشد چون محبت، معرفت، آگاهی، دانایی و نفس تزکیه شده، شناخت خود و جهان هستی با تمام زیبایی‌های نهفته در آن، علم و ایمان و .... تا این اسباب مهیا گردد، من اگر عاشق نباشم خداوند و مخلوق خود را نمی‌توانم بشناسم و درک صحیحی از فلسفه‌ی خلقت پیدا نخواهم کرد چرا که هستی تماما عشق است و بر پایه‌ی عشق و محبت بنا نهاده شده است و عشق تماما محبت است و اشتیاق و میل مفرط است به معشوق واقعی و حقیقی عشق دلیل و مبنای آفرینش است.

حتی یک دانه‌ی کوچک هم عاشق است و با عشق رسیدن به نور و رشد و تکامل در دل زمین تاریک وجودش شکافته می‌گردد جوانه می زند و سربه آسمان روشن الله می‌ستاید؛ چرا که عشقِ معشوق است که عاشق را به سمت خود می‌خواند.

عشق بشکافد ملک را صد شکاف
عشق براند زمین را از گزاف

در وجود عاشق واقعی، عشق حیات است و زندگی او معشوق را از هر گونه عیب و نقصی دور می‌داند. عشق جاذبه‌ای است بی همتا که سایه‌های خداوند در زمین یعنی همان مخلوقین الهی را در وجود معشوق می‌پرورانند. عشق تقلید کورکورانه نیست، عشق دانستن تمام و کمال است، عشق یافتن و برداشت کردن است، عشق بودن و ماندن برای هموار نمودن راه است، عشق فرصت بالندگی و سازندگی است، عشق فرصتی است برای خدمت به انسان‌ها و مخلوقینی که تشنه‌ی محبت و دلدادگی هستند، عشق همه وفاداری و تسلیم محض شدن و سر به آسمان خالق نهادن است، عشق تماما بخشندگی است، عشق هم فنا است و هم بقا در راه رسیدن و دست یافتن به معشوق؛ عشق یعنی بی‌منت بده و عوض آن مخواه، عشق یعنی رازداری و محرم شدن با هر ذره از عالم هستی و وجود، عشق یعنی امید وصال، عشق یعنی توکل، رضا و تسلیم تا رهیدن از زندان جهل و نادانی و همان‌گونه که جناب مهندس فرمودند از عشق سخن گفتن سخت است زیرا عشق انحصاری نیست، عشق حقیقتی است چون تابش خورشید به تمام هستی.

منابع: کتاب عشق وادی ۱۴، مقالات مرتبط با موضوع، سی‌دی‌های وادی ۱۴

نویسنده: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی دلیجان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .