سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر؛
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست؛
وادی چهاردهم بسیار پر محتوا و غنی است در وادی چهاردهم خطابه اول بیان کرده در مورد اضداد اینگونه صحبت میشود برای آنانی که حال خوش ندارند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه به نیروهای راستین ملحق شوند یا اینکه صبر کنند تا نیروهای مخرب و بازدارنده با گردباد مهیب خودشان آنها را به سمت تاریکیها و ظلمت هدایت کنند و این اضداد تکانهای است برای بیداری انسانها؛ من در کنگره آموختم که وقتی از کسی محبت میبینم باید بازپرداخت داشته باشم عشق را از راهنمایم بسیار آموختم چرا که بیمنت تمام محبت و عشقش را نثار من میکرد تا زمانی که من در سفر اول بودم این مسیر پرفراز و نشیب را به سلامت به پایان برسانم عشق و محبت زیباترین کلمه است؛
خطابههایی که در وادی چهاردهم آمده است خیلی زیبا به من میآموزد که هرچه در زندگی است باید ضدش هم باشد تا ما به تکامل برسیم چرا که از تاریکیهایی که ما در آن فرو رفته بودیم اگر وجود نداشت الان ما مفهوم روشنایی را به خوبی درک نمیکردیم اگر سختی و درد و رنج را پشت سر نمیگذاشتیم عشق و محبتی که در کنگره وجود دارد در هیچ کجای دنیا نمیتوان دید چرا که این عشق خالص و بیمنت است و در ازای محبت از دیگران هیچ توقعی وجود نخواهد داشت و همه بی منت عشق میورزند.
سلام دوستان الهام هستم یک همسفر؛
عشق؛ یعنی همان قدرت مطلقی که به صور مختلف در چرخشهای متوالی با ما است؛ ما وقتی به او میرسیم که کامل شده باشیم؛ یعنی خود او شویم. عشق جسم نیست، جان هم نیست، آنچه که با ماست وقتی که پا به هستی میگذاریم، با ما همراه است؛ آری با ماست فقط لازم است که آن را به یاد بیاوریم و آن را در درون خود بیابیم و نه در جایی دیگر؛ آنگاه که این عشق را در درون خود پیدا کردیم مثل چشمهای جوشان اول خود از وجود آن سیراب خواهیم شد و جسم و جان ما احیا میشود و آنگاه دنیای بیرون ما آباد. عشق قدرت بیانتهاست؛ قدرتی که نه با ندانستنها و ناآگاهیها بلکه جنسی از شناخت و آگاهی به تن دارد و نه به یکباره بلکه سیزده وادی باید طی شود تا به آن رسید و آنگاه، آن عشقی که حقیقی و شگفتانگیز است آغاز میشود؛ عشقی که تفکر مبدا آن است و در ادامه ارزشمندی، هدف، کلید راه و هر آنچه که لازمه و توشه این راه است به انسان داده میشود تا قدرتی یابد که احیاگر باشد؛ قدرتی که اگر به تاریکی تابید آنجا را روشن کند؛ اگر بر زمین سرد تایبد سرسبزش کند؛ اگر نفرت و کینه بود آن را ذوب کند و بخشش با خود بیاورد؛ اگر تنگدستی و فقر بود با خود ثروت و فراوانی بیاورد؛ اگر بیماری و رنج بود با خود سلامتی و سرزندگی بیاورد. انسان خلق شده است تا احیاگر باشد، تا عاشق باشد و زیبایی، سرزندگی و رهایی را به ارمغان بیاورد تا هر آنچه نشان از خالق دارد در او هویدا باشد. انسان بودن؛ یعنی سپاس از هستی، از قدرت مطلق؛ از کسی که او را برگزید و اشرف مخلوقات کرد؛ یعنی وادی عشق.
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ویراستار و ارسال: همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
87