English Version
This Site Is Available In English

خواست، فرمان الهی و خدمت به هم‌نوعان

خواست، فرمان الهی و خدمت به هم‌نوعان

با سلام و عرض ادب خدمت شما همسفران گرامی، ضمن تبریک به مناسبت قبولی شما در آزمون راهنمایی، لطفاً از حس درونی خود از لحظه‌ای که پاسخ آزمون را در سایت مشاهده‌ نمودید کمی برایمان بگویید و بفرمایید که از نظر شما یک رهجو چگونه می‌تواند جایگاه شیرین راهنمایDST را تجربه کند؟

مرزبان همسفر آمنه:

تبریک به تمام افرادی که در آزمون کمک راهنمایی قبول شدند. امیدوارم که در این مسیر موفق و سربلند باشند. حدود ۵ سال است که در کنگره هستم و هر سال در آزمون راهنمایی شرکت می‌کردم؛ اما نمی‌دانم حکمت خداوند چه بود که قبول نمی‌شدم و همیشه با خودم می‌گفتم که روزی، نوبت و قسمت من هم می‌شود. صبر کردم و در کنار صبرم، تلاش نمودم تا به خواسته‌ام برسم تا اینکه خواست و فرمان الهی برای من در سال ۱۴۰۳ رقم خورد تا بتوانم در این جایگاه پر از عشق و محبت قرار بگیرم.

زمانی‌‌که در آزمون شرکت کردم با خودم تصویرسازی می‌کردم که نزد آقای مهندس برای گرفتن شال رفتم. همین تصویرسازی‌ها بود تا اینکه یک شب خواب آقای مهندس را دیدم که شال زیبای نارنجی را به گردنم انداختند؛ واقعاً بعضی خواب‌ها به واقعیت تبدیل می‌شود و خواب من هم به واقعیت تبدیل شد و در مسیر خدمت قرار گرفتم.

بالاخره جواب آزمون آمد و زمانی‌که همسفر زینب با من تماس گرفتند و تبریک گفتند و خبر قبولی را به من دادند، باورم نمی‌شد که خوابم به واقعیت تبدیل شود. وقتی سایت را نگاه کردم و اسم خودم را در سایت دیدم، لحظه زیبایی بود و هنوز که هنوزه بعضی وقت‌ها صفحه سایت جلوی چشمانم ظاهر می‌شود. از اعماق قلبم خوشحال هستم و خداوند را شاکرم که من را لایق این خدمت دانست تا بتوانم خدمت کنم و این حس و حال خوبم را به دیگران نیز انتقال بدهم تا آن‌ها هم این حال خوب را تجربه کنند.

امیدوارم افرادی که این خواسته را دارند بذر آن را بکارند و تلاش کنند و در آزمون‌های نمایندگی شرکت نمایند تا خداوند برای تک تک فرمانش را صادر کند.

از راهنمای خوبم همسفر محبوبه بابت زحماتی که برای من متحمل شدند، تشکر می‌کنم. امیدوارم که همیشه سلامت باشند و در زندگی موفق باشند.

همسفر ملیحه:

در حقیقت من اصلاًً توقع قبولی، مخصوصاً شال نارنجی را نداشتم. زمانی‌که آزمون ‌دادم، فقط هدفم محک زدن خودم و مرور آموزش‌ها به امید اینکه بتوانم آن‌ها را به آگاهی مؤثر تبدیل کنم، بود.

هنگامی ‌که فهمیدم قبول شدم، احساس کردم تنها راه به عمل درآوردن آموزش‌هایی که دیدم، پذیرفتن نقش راهنمایی است؛ زیرا مجبورم مطلبی را که می‌خواهم درس بدهم، قبل از آن خودم عمل کرده باشم و رطب خورده‌ای نباشم که منع رطب می‌کند. شاهد قضیه هم وقتی از راه رسید که اولین دستور جلسه بعد از اعلام نتیجه قبولیم، نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰ بود؛ چیزی که شاید نداشتن آن، مهم‌ترین مانع من در مسیری که تا الان گذراندم، بوده است. امیدوارم خداوند یاریم کند و بتوانم امانت‌دار خوبی در این راه باشم.

همسفر آرشیدا:

از آن‌جایی‌ که جواب نتیجه آزمون بسیار طولانی شده بود، اواخر با خود می‌گفتم دیگر سایت را نگاه نمی‌کنم و اگر قبول شده باشم، قطعاً به من اطلاع می‌دهند و از این‌رو هیجان آن نیز بیشتر است.

روز پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ صبح عجیبی بود، با انرژی خاص و خوبی از خواب بیدار شدم و کارهای روزانه را انجام می‌دادم، بعد از اتمام کارهای منزل، شروع به نوشتن صحبت‌های آقای حکیمی که در مورد جایگاه خودشان در دیده‌بانی بود، کردم. شرح صحبت‌های ایشان به این صورت بود؛ یک روز به آقای مهندس دژاکام گفتم، هر زمانی و هر مکانی که شما بفرمایید، حتی اگر در کویر لوت صندلی باشد و بگویید برو، من آن‌جا می‌روم و خدمت می‌کنم. شما با من پیمان نبندید؛ اما من با شما این پیمان را می‌بندم و تا زمانی‌که هستم سعی من بر آن است که بر پیمان خود پایبند و استوار باشم و این کار را انجام می‌دهم.

حرف‌های ایشان من را عمیقاً به فکر فرو برد؛ زیرا خدمت کردن در جایگاه‌های خدمتی کنگره۶۰، چقدر با ارزش است و یک انسان به چه اندازه می‌تواند عشق داشته باشد که خالصانه بتواند خدمت کند.

در همین فکرها بودم که دوست خوبم زنگ زد و گریه‌کنان گفت که من شال نارنجی قبول شدم، بسیار لحظه باشکوهی بود، احساس می‌کردم روی زمین نیستم و در مقابل پروردگارم سجده شکر به‌جا آوردم.

ساعت‌ها با گریه شکرگزاری می‌کردم، هنوز هم هنگام بیان کردن این حس، بغض گلویم را می‌فشارد، واقعاً شادی وصف‌ناپذیری بود و به هیچ عنوان قابل توصیف نیست. امیدوارم عزیزانی که عشق خدمت به خلق خداوند را دارند این جایگاه و شادی را تجربه کنند.

در رابطه با بخش دوم سوال می‌توانم بگویم: اول از همه اینکه به نظر من همه ما رهجو هستیم حتی اگر راهنما باشیم، دوم برای اینکه رهجویی بتواند این جایگاه را تجربه کند مسئله پذیرش است‌ و تا زمانی‌که شخص ایرادات خود را نپذیرد و تاریکی‌هایی همانند: خشم، قضاوت، عصبانیت و ... را در درون خود نپذیرد؛ همیشه در آن تاریکی‌ها دست و پا می‌زند، غرق می‌شود و به رهایی نمی‌رسد، همین پذیرش تاریکی‌ها قدم بسیار بزرگی به سمت رهایی است؛ زیرا با بودن در تاریکی، ما نور را متوجه می‌شویم، با بودن در زشتی، زیبایی را متوجه می‌شویم و باید از این تاریکی‌ها عبور کنیم تا به نور درون و روشنایی‌ها برسیم و این پذیرش باعث تغییر می‌شود و قطعاً این تغییر مستلزم تمرکز زیاد روی آموزش‌های جهان‌بینی، نوشتن سی‌دی‌ها، کاربردی کردن آن‌ها، حضور به موقع در جلسات و لژیون‌ها همراه با رعایت نظم، انضباط، حرمت‌ها و قوانین کنگره۶۰ است.

در پایان از راهنمای خوبم همسفر ناهید و راهنمای ویلیامم همسفر سحر تشکر می‌کنم که در این مسیر من را همراهی نمودند و مشوق من برای ادامه مسیر بودند. امیدوارم افرادی که عشق خدمت به خلق خداوند را دارند، این جایگاه و شادی را تجربه کنند.

ویرایش: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم) دبیر سایت
عکاسان: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)، همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون یازدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .