جلسه یازدهم از دوره سیویکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان با استادی راهنما همسفر الهه، نگهبانی راهنما همسفر شهرزاد و دبیری همسفر حکیمه با دستور جلسه «وادی چهاردهم (آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز بهکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند متعال را بسیار تا بسیار شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر قسمت من شد در این شعبه حضور پیدا کنم. ماه مبارک رمضان را خدمت همه عزیزان تبریک عرض میکنم و امیدوارم روزههایی را که تا الآن گرفتید مفید باشد. انشاءالله در ادامه، از روزهایی که باقی مانده است بتوانید استفاده کنید. تقارن ماه رمضان را با فرا رسیدن سال جدید به همه عزیزان تبریک عرض میکنم. انشاءالله پیشاپیش عید و بهار طبیعت بر همه شما مبارک باشد. یک سپاسگزاری ویژه از ایجنت، نگهبان و دبیر جلسه میکنم.
اما وادی چهاردهم؛ «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.» من خیلی دوست داشتم که این دستور جلسه را با عید نوروز که در دو سه روز آینده وارد آن میشویم ربط بدهم و یک ارتباطی بین آنها برقرار کنم. کلمه «عید» از کلمه «عود» میآید بهمعنی عودت یعنی برگشت دادن؛ چون در عید همه طبیعت به حالت طبیعی خودش برمیگردد. درختان از نو جوانه میزنند، گل میدهند و شکوفا میشوند؛ دقیقاً همین اتفاق هم باید درون ما انسانها بیفتد، وگرنه بهرهای نمیبریم از آنچه باید اتفاق بیفتد. حال اگر قرار باشد من در درونم به آن شکوفایی و طراوت برسم، بهخوشی و بهشت برسم، ناگزیرم که از وادی اول شروع کنم تا برسم به وادی چهاردهم؛ یعنی بهجایی برسم که آقای مهندس در سیدیهای اخیرشان به آن اشاره کردند؛در مورد آن جایی که آن مرد روستایی که با اسب و الاغش میرفت. بهشت آنجایی است که انسانها همدیگر را دوست داشته باشند؛ پس اگر قرار باشد من از جهنمی که الآن درونش هستم به سوی بهشتی که در وادی چهاردهم به آن برسم و محبت درون من ریشه کند، باید این چهارده پله را آرامآرام طی کنم و در واقع این برمیگردد به حس و قلب من؛ یعنی این که چهقدر قلب من بتواند از حسهایی که داشتم مثل حس نفرت، منیت، قضاوت و آن چیزهایی که درونم بوده آنها را آرامآرام کنار بگذارم و حسهای بهتری را تجربه کنم و در پایان بتوانم به آن بهشت برسم.
در سیدی «قلب» آقای امین بهنقل از کلامالله میفرمایند: «وسعت بهشت و جهنم به پهنای زمین و آسمان است»؛ یعنی هر جایی از این زمین یا کائنات میتواند بهشت من باشد و یا جهنم من و این بستگی دارد به خود فرد؛ یعنی من همزمان میتوانم یک جای خوب و خوش آبوهوا و هتل چند ستاره باشم؛ ولی حالم خوب نباشد و جهنم را احساس کنم، هم میشود در یک خانه کوچک و محقر باشم؛ ولی حالم خوب باشد و عشق و محبت را احساس کنم. در ادامه سیدی قلب آقای امین میگویند: «اگر انسانی بخواهد از تاریکی خارج شود، چارهای ندارد جز این که قلبش شفا پیدا کند.» اگر قرار باشد قلب شفا پیدا کند، من باید چهکاری انجام بدهم که به وادی چهاردهم و وادی عشق و محبت برسم؟ آقای مهندس در وادی چهاردهم در مورد عشق یک نفر به یک چیزی یا به شخصی یا شعری و ... که در آن حس و جاذبه و سایه است صحبت میکنند؛ یعنی یک چیزی باید وجود داشته باشد که به آن چیز میگوییم سایه؛ مثلاً من شما را دوست دارم؛ پس سایهاش هست و آن جاذبه که در این بین است؛ مثل پرندهها که به دنبال هم پرواز میکنند و الآن فصل جفتگیری آنها است، یک جاذبهای باید بین آنها برقرار باشد. در مورد اینها در متن خود وادی هم آمده است؛ اما دوباره برگردیم به حس، ببینیم از حس چه نتیجهای میتوانیم بگیریم.
اگر انسانی بخواهد از جهنم خودش خارج شده و به بهشت برسد باید قلبش صاف باشد. آقای مهندس در سیدی «مسیر» این گونه گفتند: «کسی که احتکار میکند قلبش سیاه است»؛ یعنی دارند آدرس میدهند که آن کسی که احتکار میکند و یا غیبت میکند و یا دروغ میگوید قلبش سیاه است. آقای مهندس در قسمتهای اول وادی، از نیروهای تخریبی و بازدارنده و یا نیروهای تاریکی سخن گفتهاند که اگر بخواهید تفاوت نیروهای تخریبی و بازدارنده را بدانید سیدی «که چی؟» استاد امین را کامل گوش بکنید؛ آنجا کامل توضیح دادهاند. نیروی بازدارنده شدن کار شاخودم داری نیست؛ ممکن است شال داشته باشیم، راهنما یا ایجنت باشیم و یا خودمان یا دیگران برچسب خوب بودن را به من بزنند؛ ولی عملاً جزء نیروهای منفی باشم. چهچیزی تعیینکننده است که من جزء نیروهای الهی باشم و یا جزء نیروهای تخریبی و بازدارنده؟ اینکه ببینم من با حسم چه چیزی را میخواهم. آقای امین در سیدی «مدرس» فرمودند: «انسانی که در شرایط مختلف میگوید چهچیزی گیر من میآید انسان بدی است و انسانی که در آن شرایط میگوید در این شرایط من چه کاری میتوانم انجام بدهم، آن انسان خوبی است.» اگر در شرایطی که برای ما پیش میآید بتوانیم قضاوت بکنیم و قضاوت نکنیم هنر است؛ اگر بتوانیم احتکار کنیم و احتکار نکنیم هنر کردهایم؛ یعنی داریم از تاریکی خارج میشویم و آرامآرام به سمت روشنایی حرکت میکنیم؛ مثلاً من هفده یا هجده سال پیش به راهنمایم گفتم من عاشق آقای مهندس هستم؛ ایشان گفتند الهه آقای مهندس عاشق نمیخواهد؛ آقای مهندس کسی را میخواهد که به حرفهایشان عمل کند؛ کسی که دروغ نمیگوید، کسی که غیبت نمیکند و آن آدم میتواند عاشق باشد. پس برای اینکه بتوانم از آن نیروهای منفی و بازدارنده و تاریک به سمت نیروهای روشنایی که به این راحتی متأسفانه من را نمیپذیرد و درون خودش جای نمیدهد وارد بشوم، شرطش این است که قلبم صاف باشد و در لحظه قدردان و سپاسگزار باشم و کفر نورزم. نافرمانی نکنم، گرانفروشی و کمفروشی نکنم؛ با هر عنوانی! از استاد دانشگاه و معلم گرفته تا کارگر ساده و بقال. بهاینگونه آرامآرام میتوانم خودم را از تاریکی نجات دهم و به وادی چهاردهم، وادی عشق و محبت برسم.
از خداوند بزرگ برای تمامی کسانیکه این جا هستند این خواسته را دارم که بهحق این روزهای مبارک و آغاز سال جدید، در این ایام بتوانیم از حس نفرت، پریشانی، بیحالی و سستی نجات پیدا کنیم و کمکم قدر خودمان را بدانیم و به وادی عشق و محبت برسیم.
مرحله ۳۰ سیدی همسفر زیبا رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هجدهم)
.jpg)
اعلام رهایی از اضافه وزن همسفر فاطمه و همسفر زهرا رهجویان راهنما همسفر زیبا و همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون تغذیه سالم)

.jpg)

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر اسماعیل
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
تایپ: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هشتم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
۷۱۲