به جرأت میتوانم بگویم که وادی چهاردهم همانند ماه شب چهاردهم با آن زیباییش نور خاصی به زندگیم بخشید که نمیتوان به راحتی توصیف آن کرد. زیرا من قبل از ورودم به کنگره تبدیل شده بودم به یک عاشق معاملهگر، یک جرعه محبت میدادم و هزار جرعه توقع داشتم از خدا، من دائماً با خدا معامله میکردم که من امروز به بندهات کمک کردم تو برای من چه کار میکنی؟ یا این که گرهای از کسی باز کردم تو در ازای آن به من چه چیزی میدهی؟ بعد تهدید میکردم که اگر به فریادم نرسی دیگر به حرفهایت گوش نمیدهم. مدتها با این طرز فکر زندگی کردم هرچه محبت میکردم فایدهای نداشت و حالم خوب نمیشد و با فریاد به خدا میگفتم که چرا صدایم را نمیشنوی، چرا من را نمیبینی؟ چون که در تاریکی محض بودم و در تاریکی زندگی کردم و من عاشق نبودم. اما زمانی که وارد کنگره یعنی همان سرزمین عشق شدم و آموزش گرفتم دید من کمکم عوض شد نسبت به عشق و همه چیز، زیرا خداوند انسان را هدف آفرینش قرار داد و خلیفه خود روی زمین گذاشت و او را طوری آفریده که در سینهاش که عشق خداوند در کائنات جایی نمیگیرد ولی در قلب یک انسان جای میگیرد و پی بردن به راز هستی میتوان گره عشق را گشود، فقط و فقط تمنای دل میخواهد و محبت کردن را باید از کم شروع کرد و ذره ذره نقطه تحمل را در این زمینه بالا برد و نمیشود یک شبه فرد مهربانی باشیم. محبت به مخلوقین خدا را میتوان از کارهای کوچکی که برایشان انجام میدهیم شروع کنیم یا این که میتوان با لبخند و سلامی گرم آغاز کرد و ذره ذره آن را بیشتر کرد تا جایی که دیگران را در مال خود و وقت خود و.. شریک میکنی و میبخشی و از این که توانستهای به دیگران کمک کنی لذت میبری و حتی برای محبت کردن به دیگران به سختی و رنج بیفتی، همین رنج برایت زیباست.
مثل خدمت کردن راهنماهای عزیز که رایگان خدمت میکنند، زمانی که دوره خدمتشان تمام میشود بسیار ناراحت میشوند و چرا؟ واقعاً چه چیزی جز عشق و محبت میتواند انسان را سرمست کند؟ زیرا آنها از انرژیشان از جانشان مایه میگذارند و نثار مخلوقین خداوند میکنند و این را زیباتر و قشنگتر از همیشه از خدای بزرگ دریافت میکنند و دقیقاً زمانی که یک بوته و یا یک درختی میوه میدهد شاداب است اما به محض این که این دوران تمام میشود گیاه هم خشک میشود و یا در جانداران دیگر هم همین طور است که وقتی توان کمک به هم نوع خود را ندارند توانشان کم میشود و این زبان گویای عشق است که در تمام هستی جاری است و انسانها هم موقعی که به همدیگر محبت میکنند شاداب و سرحال هستند و زمانی که این توان عشق ورزیدن را ندارند افسرده و ناراحت میشوند و احساس ناتوانی میکنند و نمیتوانند محبتی را دریافت و یا پرداخت کنند زیرا محبت را باید بیدریغ و بیمنت نثار کرد، مانند خورشید که نگاه نمیکند که به چه کسی میتابد، به گل میتابد یا علف هرز یا فرد لایق یا نالایق، آیا فرد قدردان است یا نیست؟ و نکته بسیار مهم اینجا است که محبت کردن من بیشتر از این که برای دیگران مفید باشد برای خود من مفید است، زیرا اگر من به کسی لطف و محبت میکنم این را به صورت زیباتر و پربارتر از طریق دیگری دریافت میکنم و من باید از دیگران که زمینه محبت کردن من را فراهم کردند، سپاسگزار باشم، زیرا در ادامه خودم حال خوش را تجربه خواهم کرد و این گونه موج عشق و محبت همیشه و همیشه در جریان خواهد بود، افرادی که فقط محبت را دریافت میکنند و در پرداخت آن خساست به خرج میدهند، همیشه پر از خشم و نفرت و کینه هستند و هیچگاه آرامش ندارند.
من در این مکتب عشق آموختم بهایی که برای محبت کردن میپردازم در مقابل چیزهایی که به دست میآورم بسیار ناچیز و کم است. آموختم که به وسیله محبت میتوان گرانبهاترین چیزها را به دست آورد و انسان مهربان هیچ وقت تنها نیست و همیشه آرام و آرامش در همه جای زندگیش نمایان میشود، دیگران هم در کنار او به آرامش میرسند. بهای رسیدن به عشق دنیوی و اخروی چیزی جز عشق و محبت نیست، و من باید همه انسانها را بدون هیچ گونه توقع و چشم داشتی دوست داشته باشم و آن وقت میتوانم با عشق و ایمان به معرفت حقیقی برسم و مفهوم این مطلب را درک کنم، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است و تنها پیوند محبت است که ما را به هم متصل نگه میدارد. در پایان از پرچمدار محبت استاد رعد کمک میگیرم؛ محبت اتفاق نیست، تقدیر نیست، محبت دامنه وسیع یک کمان بیانتهاست، واقعی است، سوری نیست، حقیقت است و دیدن حقیقت چشم دل میخواهد و ارج بنهیم.
نویسنده: همسفر زری رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر ماهرخ رهجوی راهنما همسفر سارا (لژيون سوم)
عکاس: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی
- تعداد بازدید از این مطلب :
105