به نام امواج عشق که از اوست، در مورد محبت و عشق صحبت کردن خیلی دشوار است زیرا محبت واژهای سنگین و بزرگ است. برای درک وادی چهاردهم باید وادی اول تا وادی سیزدهم را خوب درک کرده باشیم. محبت یعنی عشق، ایمان و عقل، وقتی که این سه ضلع با هم رشد کنند به محبت واقعی پی میبریم. عشق باید به تمام هستی باشد نه فقط برای یک نفر خاص نه فقط برای پدر و مادر خودم، نه فقط فرزند خودم، مثل یک خورشید که به همه یکسان میتابد چه بیابان برهوت، چه گل و جنگل.
زمانی که وادی چهاردهم را کاربردی میکنیم، یاد میگیریم که برای رسیدن به خلوص درونی باید ناخالصیهای درونی خود را بشناسیم. مرکز تمام هستی برمبنای عشق بنا شده است و جایگاه عشق در قلب است و عقل و ایمان انسان هم به فرمان همین قلب در حرکت هستند. همه انسانها به عشق محبت و دوست داشتن نیاز دارند انسان اگر همه چیز داشته باشد اما محبت و عشق را نداشته باشد دقیقاً مثل ظرف خالی است.
عشق و محبت است که انسان را زنده نگه میدارد، زمانی انسان معنی عشق و محبت را متوجه میشود که به آرامش دست پیدا کند، به عبارتی عشق یعنی گذشتن از خود حتی از چیزهای کوچک که در زندگی همه ما وجود دارد. برای مثال آیا میتوانم از دارایی خودم مقداری ببخشم؟ به نظر من عشق واقعی را میتوان در کنگره بین افراد به راحتی دید و لمس کرد و از همه مهمتر عضو لژیون سردار شدن که من خودم این عشق را به طور واقعی حس کردم، یعنی عشق بلاعوض و هیچ وقت انتظار برگشت آن را نداشته باشیم.
عشق در عین حال از لطیفترین و زیباترین ارتعاشات هستی است، که میتوان دل سرسختترین و سنگدلترین آدمها نفوذ کند و آنها را نرم کند. امواج عشق
در همه جا موج میزند کافی است که دستت را دراز کنی البته اگر دستت خالی از کینه، نفرت و حسادت باشد عشق در دستان ما قرار میگیرد. برای اینکه به عشق خالق برسیم اول باید عشق بلاعوض به مخلوقین او را داشته باشیم و دروازه ورود به رحمت خداوند، قلب انسانها و موجودات و کل هستی میباشد.
ما میتوانیم با معرفت و شناخت و آگاهی جلوی امواج مخرب را بگیریم تا صدای عشق را بشنویم. انسان بودن یعنی سپاس از هستی و قدرت مطلق، ما باید تمام هستی را دوست بداریم، انسانها، درختان، دریاها، حیوانات و هیچ آسیبی به آنها نرسانیم. ما آفریده شدهایم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم. وادی چهاردهم یعنی انسان بودن به معنای واقعی. کنگره محبت را به دو نوع عام و خاص تقسیم میکند.
به من رهجو میآموزد که اگر خودم را، فرزندم را دوستدارم، باید همه انسانها و موجودات و کل هستی را دوست بدارم و ارزش قائل باشم، خدا را شاکر و سپاسگزارم به خاطر ورودم به کنگره چرا که با آموزشها توانستم معنی انسان بودن واقعی را بیاموزم و تمام هستی را بدون چشم داشتی و بلاعوض دوست داشته باشم، چرا که به خاطر غرق در تاریکیها انسان بودن و عشق را فراموش کرده بودم و سپاسگزارم که دوباره انسانیت و رسالتم را به من یادآوری کرد که مانند خورشید باشم که به همه یکسان بتابم چه گل باشد چه خار.
نویسنده و تایپ و ویرایش: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
154