English Version
This Site Is Available In English

بدون عشق نمی‌توان از عشق سخن گفت

بدون عشق نمی‌توان از عشق سخن گفت

در کنگره آموخته‌ایم «قله و فتح آن چندان اهمیتی ندارد؛ اما نشانی از خویش در آن مکان گذاشتن مهم است. پای گفتگو با راهنما همسفر نرگس از شعبه گنجعلی‌خان کرمان نشسته‌ایم که مظهر عشق و نمایانگر محبت درونی هستند؛ کسانی‌که نشان مهربانی را در قله انسانیت و پرورش انسان بر جای گذاشته‌اند تا الگویی باشند برای تک‌تک همسفران. شما را به خواندن این مصاحبه مفید و آموزنده در باب دستور جلسه وادی چهاردهم دعوت می‌کنیم ان‌شاءالله نشانه‌ای برای حرکت، رفتن و رسیدن شود».

همسفر نرگس و مسافرشان علیرضا با ۱۸ سال تخریب آنتی‌ایکس مصرفی تریاک و الکل وارد کنگره شدند. به مدت ۱۱ ماه و ۵ روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر احمد و همسفر سحر سفر کردند. در حال حاضر به مدت ۱۱ سال و ۴ ماه است که به لطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش مسافر باستانی و ورزش همسفر در کنگره بدمینتون است.

در این وادی گفته می‌شود: «محبت به لمس و سخن نیست، محبت دو سر یک کمان بی‌انتهاست» آیا امکان دارد برای ما توضیح دهید که به نظر شما منظور از این‌که محبت دو سر یک کمان بی‌انتها است چیست؟

باید بگویم عشق و محبت مقوله‌ بسیار پیچیده و عظیمی‌ هستند و از عشق سخن گفتن کاری‌ است بسیار سخت. برای همین استاد رعد در وادی چهاردهم می‌گویند: «گویا بایستی از عشق بگویم؛ بنابراین اول باید به درون خود فرو روم و خود را مورد کاوش قرار دهم، از عصر و زمان‌های مختلف عبور کنم، از روزگارانی که در دهر بر من گذشت پرده بردارم و تمام زیبایی‌ها و زشتی‌ها را مجسم کنم تا لب به سخن بگشایم». الحق که عشق مرتبه و شأن بسیار بالایی دارد و هر کسی قادر به درک آن نیست! پس وقتی گفته می‌شود «محبت دوسر یک کمان بی‌انتهاست»؛ یعنی عشق با محبت آغاز می‌گردد و محبت صورت‌مسئله است که حل آن می‌شود عشق که لایتناهی است. محبت تنها به لمس و سخن محدود نمی‌شود؛ بلکه یک ارتباط عمیق و پایدار بین دو انسان است که فراتر از واژه‌ها و اعمال فیزیکی است و باید در عمل نمایان شود. از آنجایی که مرکز تمام هستی بر پایه عشق بنا شده است در انسان هم مرکزی به نام قلب وجود دارد که جایگاه عشق است و عقل و ایمان انسان هم به فرمان قلب حرکت می‌کنند. عشق و محبت واقعی یعنی به درستی خدمت بلاعوض انجام دهیم، بتوانیم انسان‌ها را ببخشیم حتی اگر در حق ما بدی کرده باشند و برای خدمت کردن و یاری رساندن به دیگران تلاش کنیم. به اعتقاد من دوسر کمان بی‌انتها در اینجا یعنی کمان نمادی از ارتباط است و دو سر آن نمایانگر دو نفر است که با عشق و محبت به هم متصل هستند و بی‌انتها بودن کمان یعنی آن ارتباط می‌تواند پایدار و همیشگی باشد؛ حتی اگر زمان‌هایی که از نظر فیزیکی از هم دور باشند؛ به عبارتی دیگر عشق واقعی فراتر از جنبه‌های ظاهری و مادی است که در عمق وجود انسان‌ها ریشه دارد.

در این وادی آقای مهندس می‌گویند: «محبت به صورت خاص و عام است» حال اگر بخواهیم صدای محبت را بشنویم چه پارامترهایی را باید رعایت کنیم؟

استاد سیلور می‌گویند: «بدون عشق نمی‌توان از عشق سخن گفت، من خود یک عاشق هستم و خواهم بود». صدای محبت به معنی ابراز احساسات مثبت و عاطفی نسبت به دیگران است. با ملایمت و لحن دوستانه و با خوشرویی با دیگران صحبت کردن و جملاتی که نشان‌دهنده توجه و احترام به دیگران است. زبان بدن باید همسو با کلمات باشد و برای شنیدن صدای محبت باید به دیگران گوش دهیم و نشان دهیم که به احساسات و نیازهای آن‌ها اهمیت می‌دهیم. ابراز احساسات باید صادقانه باشد و اگر محبت واقعی در پس کلمات نباشد دیگران آن را حس خواهند کرد؛ بنابراین شناخت و توجه به نیازها و خواسته‌های دیگران می‌تواند ارتباط عمیق‌تر و محبت‌آمیزتری ایجاد کند. درنهایت برای شنیدن صدای پای استاد، باید سکوت را پیشه کرد.

از نظر شما این جمله که «عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد» یعنی چه؟

در صور آشکار یعنی عاشق به عشق خود وابسته‌ است، عشق برای او یک احساس عمیق و ارزشمند است، ممکن است تمام زندگی خودش را بر اساس آن عشق بسازد و به آن اهمیت زیادی بدهد؛ اما معشوق کسی است که عاشق به او عشق می‌ورزد؛ درواقع معشوق خود هم عاشق است و هم معشوق. در صور پنهان کسی که عاشق خدمت به دیگران است باید بدون چشم‌داشت و با عشق خدمت کند؛ چون انسان عاشق حسابش با خودِ عشق است. به گفته راهنمایم همسفر سحر، عاشق بودن و عاشقی کردن بها دارد و باید بهای آن را بپردازیم و تا عشق به مخلوق نباشد عشق به خالق بی‌معناست؛ اگر عاشقی بلد باشیم حسابمان با خود عشق است نه با معشوق، مثل خورشید که عاشق تمام هستی و موجودات است، نورش را بر همه می‌تاباند و هیچ انتظاری ندارد؛ پس یک انسان عاشق هرچه بیشتر عشق می‌ورزد و بیشتر خدمت می‌کند؛ بیشتر هم دریافت می‌کند؛ به قول مولانا: «باران که شدی مپرس این خانه‌ کیست، سقف حرم و مسجد و میخانه یکی‌ست».

این وادی حاوی یک پیام  به‌نام رسالت، محبت و عشق است «خوشا به حال آنانی که می‌دهند؛ ولی به دنبال باز پس گرفتن نیستند» به نظر شما چگونه انسان می‌تواند به این رسالت برسد؟

این موضوع به مفهوم سخاوت و بخشندگی بدون چشم‌داشت اشاره دارد و می‌گوید افرادی که بدون انتظار و دریافت چیزی به دیگران کمک می‌کنند و عشق می‌ورزند درواقع از لحاظ روحی و عاطفی در سطحی از آگاهی بالاتری قرار دارند و از این کار لذت می‌برند؛ حتی بخشیدن دیگرانی که به آن‌ها ستم کرده‌اند و باید تنبیه هم شوند؛ اما می‌بخشند. عشق و محبت واقعی زمانی شکل می‌گیرد که ما بدون هیچ‌گونه انتظاری به دیگران کمک کنیم. افرادی که بخشش می‌کند و انتظار بازپس‌گیری ندارند؛ معمولاً احساس خوشحالی و رضایت بیشتری دارند و این عمل باعث حس رضایت، همبستگی و ارتباطات انسانی می‌شود و بخشندگی و محبت یکی از زیباترین ویژگی‌های انسانیت است که باید تلاش کنیم تا این رفتار را در زندگی خود نهادینه کنیم و به‌طور منظم عملکرد خودمان را ارزیابی کرده تا بتوانیم در مسیر بخشندگی بهتر عمل کنیم.

استاد رعد در جمله‌ای می‌گویند: «انسان بودن یعنی سپاس از هستی و از قدرت مطلق» باتوجه به این جمله چگونه می‌توانیم سپاسگزار و قدردان باشیم؟

عشق بی‌قید و شرط حالتی از بودن است که می‌توانیم در آن خودمان و دیگران را بدون قضاوت بپذیریم و برای دستیابی به این عشق باید به ندای قلبمان گوش دهیم. به گفته استاد رعد: «انسان بودن یعنی سپاس از هستی و از خداوند». اگر هر کدام از ما به این مرحله از انسانیت برسیم؛ می‌توانیم سپاسگزار خداوند و هر آنچه به ما داده است و تمامی مخلوقات او باشیم. به گفته‌ آقای مهندس: «انسان بودن یعنی گذشتن از خود و بخشیدن کسانی‌که به شما ستم کرده‌اند». احترام به قوانین هستی، یعنی انسان بودن، دیگران را مورد تمسخر قرار ندادن، در مسیر ارزش‌ها بودن، یاری رساندن به انسان‌های دربند و همدردی با آن‌ها یعنی انسانیت؛ بنابراین از بودنمان، نفس کشیدنمان، زندگی کردنمان، از خداوند و هستی، از هوای‌تازه و هر آن چیزی که خداوند در اختیارمان قرار داده است می‌توانیم قدردان و سپاسگزار باشیم.

در پیام محبت منظور از «ظروف تهی» چیست و اشاره به چه کسانی دارد؟

به گفته آقای مهندس «هر چیزی که وجود دارد، قابل ارزش و احترام است و می‌شود روی آن حساب کرد محبت است» و ظروف تهی انسان‌هایی هستند که توخالی هستند و درونشان محبتی وجود ندارد. زمانی یک انسان می‌تواند محبت را لمس کند که باورهایش با محبت واقعی عجین شده باشد و دوست داشتن از عمق جان و از درون باشد. عشق و محبت اساس وجود و زندگی هر انسانی است. هرچیزی که در زندگی ما وجود دارد اگر از محبت خالی باشد ارزش چندانی ندارد. ظروف تهی به افرادی اشاره دارد که ظاهری دارند؛ اما درون آن‌ها خالی است. خالی از عشق، محبت، عاطفه، دوست داشتن، احترام و انسانیت. افرادی که بدون عشق و محبت زندگی می‌کنند، از روابط عاطفی و انسانی غافلند، قادر به ابراز احساسات نیستند و نسبت به دیگران بی‌توجه‌اند، زندگی برایشان معنایی نخواهد داشت.

در وادی چهاردهم صحبت از مثلث عشق شده است که شامل سایه‌ها، جاذبه‌ و حس است، لطفاً مفهوم هر کدام را برای ما بیان کنید؟

آقای مهندس در این وادی چه زیبا می‌گویند: «عشق همان قدرت مطلقی است که به صور مختلف و همیشه در چرخش‌های متوالی حیات با ماست و ما وقتی می‌توانیم به قدرت مطلق برسیم که مثل خود او شویم و خداوند اقیانوس بیکرانی است که ما فقط قطره‌ای از او هستیم و اصلا نمی‌‌توانیم اقیانوس باشیم». سایه‌ها به مفهوم این است که همیشه برای دیدن، لمس کردن، خواستن، عاشق شدن و دوست داشتن، باید یک چیزی وجود داشته باشد تا بتوانیم آن را درک کنیم و یکی از پایه‌های اصلی مثلث عشق، سایه‌ها هستند. بدون وجود سایه‌ها هیچ‌چیز مفهومی ندارد. تمامی پیکره‌های موجوداتی که می‌بینیم، سایه‌ها هستند و با وجود سایه‌ها است که خداوند در آن‌ها متجلی می‌شود؛ البته هم در صور آشکار و هم در صور پنهان مثلا سایه صور آشکار انسان، جسم و سایه صور پنهانش، نفس یا روح اوست که گفته می‌شود هر انسانی بیش از یک پیکره یا یک سایه دارد و عشق هم در تمامی سایه‌ها متجلی می‌شود به همین دلیل می‌گوییم سایه‌ها؛ اما جاذبه، هرگاه چیزی، چیز دیگری را به سمت خودش بکشد به آن، نیروی کشش یا نیروی جاذبه می‌گوییم که معمولاً انسان‌ها با رفتار، گفتار و کردارشان نسبت به دیگران، باعث قدرت جاذبه یا دافعه می‌شوند و این بستگی به دانایی هر فرد دارد که چگونه شخص یا اشخاصی را به خودش جذب یا دفع کند. پس قدرت جاذبه در انسان‌ها براساس اعمال، رفتار، دانایی و آگاهی‌شان صورت می‌گیرد. برای همین هرچیزی که دارای قدرت جاذبه است، دارای قدرت دافعه هم است؛ مثلاً اگر قهر را جذب کنیم، مهر را از بین می‌بریم یا اگر عشق را جذب کنیم، نفرت را از بین می‌بریم. ضلع سوم حس است که در کتاب عشق، نوشته شده است «حس مانند خداوند است که در تمام هستی و نیستی وجود دارد؛ اما روئیت ناپذیر است». حس گیرنده‌ای است که برای همنام خودش قابل روئیت و قابل درک است و اولین نیرویی که قوه‌ عقل را به کار می‌اندازد حس است. انسان دارای پنج حس درونی از جمله؛ حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، بساوایی یا لامسه است. تمامی دریافت‌های انسان توسط حس به عقل منتقل می‌شود و عقل پس از بررسی و پردازش، واکنش نشان می‌دهد. همچنین حس مثل کتاب است و عقل، عشق و ایمان متن آن هستند. انسان به‌غیر از پنج حس درونی، دارای پنج حس بیرونی و یک حس ششم است که می‌شود یازده حس. به‌قول مولانا انسان دارای پنج حس درونی  از جمله؛ حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، بساوایی یا لامسه است. تمامی دریافت‌های انسان توسط حس به عقل منتقل می‌شود و عقل پس از بررسی و پردازش، واکنش نشان می‌دهد. همچنین حس مثل کتاب است و عقل و عشق و ایمان متن آن هستند. انسان به غیر از پنج حس درونی، دارای پنج حس بیرونی و یک حس ششم است که می‌شود یازده حس. به‌قول مولانا؛ «پنج حس از درون مأمور او، پنج حس از برون ماسور او، ده حس است و هفت اندام دگر»؛ بنابراین جسم ما ابزاری است برای پنج حس درونی‌مان، اما پنج حس بیرونی‌ ما نیاز به ابزار ندارند. درنهایت سایه‌ها که در طول زمان تشکیل شدند؛ قدرت جاذبه هم به‌وجود آمد و ذرات و سایه‌ها با حس دور هم جمع شدند و یکدیگر را جذب کردند تا مثلث عشق به‌وجود آمد و هستی شکل گرفت که سایه‌های خداوند، کلیه‌ مخلوقین الهی هستند.

در وادی چهاردهم مثالی وجود دارد که در آن گفته شده است: «فیل‌ها شیپور می‌زنند و خرس‌ها طبل می‌زنند که صدای گنجشک‌هایی که سازهای ریز می‌زنند شنیده نمی‌شود» به نظر شما در اینجا صداها تمثیل چه چیزی می‌تواند باشد؟

در این داستان، فستیوال هنری و سروصدای حیواناتی از قبیل شیپور فیل‌ها، طبل خرس‌ها یا ساز گنجشک‌ها و غیره، درواقع درون وجود انسان را ترسیم می‌کند که نشان از همان مثلث عشق است به‌نام سایه‌ها، جاذبه و حس که امواج،  جاذبه‌ عشق را به نمایش درآوردند و با ایجاد سروصدای بسیار زیاد، صدای ظریف و لطیف امواج عشق را خفه کرده‌اند! به‌طوری که حس، دیگر قادر به دریافت صدای عشق نبود؛ چون صدای عشق خیلی ظریف و آرام است. در این داستان، تمثیل صداهای خیلی زیاد،  همان جهل، خشم، نفرت، کینه، دروغ، قدرت‌طلبی و دیگر ضدارزش‌هاست که همیشه و همه‌جا حاکم است و اجازه نمی‌دهند که مثلث عشق بتواند پیام‌های خود را از هستی دریافت نماید و نیروهای مهر، عشق، گذشت، دوستی و دیگر ارزش‌ها را وارد صحنه کنند. این موضوع بیانگر این است تا زمانی که ما در صراط مستقیم قرار نگیریم نمی‌توانیم امواج عشق را درک و دریافت کنیم و صدای عشق را بشنویم و تنها با شناخت، آگاهی و معرفت می‌توانیم جلوی امواج مخرب عشق را بگیریم.

تکانه‌های اضداد چیست و چه تأثیری بر انسان دارند؟

معنی لغوی تکانه یعنی شوک یا ضربه و اضداد یعنی چیزهایی که ضد همدیگر هستند. از آنجایی که جهان هستی بر پایه اضداد بنا شده است؛ مثل یین و یانگ یا تاریکی و روشنایی، روز و شب، زن و مرد، سیاه و سفید، قهر و مهر، ترس و شجاعت و ... ؛ اضداد مثل شوک یا ضربه‌ای برای بیداری انسان‌ها در صور آشکار و صور پنهان هستند. انسان‌های ناآگاه در صور آشکار، خودشان را درگیر مداخله و دفاع از دیگران می‌کنند یا در برابر ناملایمات زندگی عکس‌العمل نشان می‌دهند و هیچ‌وقت به نتیجه نمی‌رسند با این کار، تکانه‌ها و شوک‌های مخرب ایجاد می‌کنند چراکه می‌خواهند هرآنچه که ضد هپاست را از بین ببرند و از نیروی خودش برای نابودی خودش استفاده می‌کنند. نیروهای مخالف یا ضد، مکمل هستند و اضداد کارشان این است که تخریب ایجاد کنند به دلیل این‌که تکانه هستند؛ بنابراین هرقدر انسان آگاه‌تر، کامل‌تر و بیشتر به سمت تکامل باشد، اضداد کمرنگ می‌شوند و کم‌کم به صلح نزدیک می‌شوند تا به نیروهای راستین ملحق شوند. انسان‌ خردمند و دانا در صور پنهان برای بیدار شدن از خواب غفلت، باید اول در جهت ارزش‌ها و صراط مستقیم قرار بگیرد، کم‌کم خودش را تزکیه و پالایش کند و آگاهی‌خود را بالا ببرد تا بتواند به بیداری لازم برسد. زمانی که انسان در این مسیر قرار می‌گیرد باز هم اضداد یا تکانه‌های مخرب، علیه او به جهت ضربه زدن به او برخاسته و انسان از درون درگیر این شوک‌ها یا تکانه‌ها می‌شود؛ اما با عقل، عشق، ایمان و دانایی می‌تواند محکم و استوار در صراط مستقیم باشد تا با کمک نیروهای الهی به مقصد برسد.

به نظر شما کنگره۶۰ چگونه انسان‌های ناامید و افسرده را تبدیل به راست قامتانی با قلب‌های پر از عشق و محبت می‌کند؟

در کنگره۶۰ جهت درمان اعتیاد، قوانینی به انسان‌ها آموزش داده می‌شود که نه تنها در کنگره، بلکه در زندگی و در هستی می‌تواند از آن‌ها استفاده کند و اگر تابع آن قوانین باشد همه‌چیز در زندگی برایش لذت‌بخش می‌شود و متوجه می‌شود که کنگره یعنی آموزش، درمان، قرار گرفتن در مسیر درست و درنهایت رسیدن به سلامتی و حال خوب. هنگامی‌که انسان در جهت ضدارزشها قرار می‌گیرد و به عمق تاریکی فرو می‌رود دچار پوچی می‌شود و در ادامه حس‌هایش بسته شده و ممکن است دچار بیماری اعتیاد شود. شخص رفته‌رفته دچار افسردگی و درنهایت ناامیدی می‌شود که با ورود به کنگره و فرمانبرداری از قوانین، حرمت‌ها و راهنمایش می‌تواند به‌خوبی سفر کند و به درمان قطعی و سلامتی برسد و اینجاست که وادی چهاردهم می‌گوید؛ «عشق قامت‌ها را  راست و اندیشه‌ها را پاک می‌کند و حیات را در انسان تقویت کرده و انسان را به جهت فراگیری تمام علوم خلاق می‌کند».

سپاس بیکران از راهنما همسفر نرگس برای همراهی ما در این گفت‌گوی گرم و سرشار از آموزش.

تهیه و تنظیم مصاحبه: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول) مسئول مصاحبه
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران‌ نمایندگی ارگ کرمان
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .