مشارکت همسفر سمیه:
به نام حضرت دوست که همه عشق و محبت هستی از اوست. وادی چهاردهم وادی عشق است خداوند عشق است، هستی عشق است و وقتی این موضوع را لمس میکنیم گویی به توحید، یگانگی و خداشناسی رسیدهایم و کاملاً خدا را درک کردهایم. امواج عشق و محبت در کائنات یکدیگر را جذب میکنند یعنی انسانهایی که دارای این خصوصیت باشند، یکدیگر را مییابند. زمانی که محبت را درک کنیم و به آن برسیم، آنچنان قوی به حرکت و چرخش در میآید و نغمهای از آن شنيده میشود که گوشهای ما از شنیدن آن نغمه به وجد و شادی در میآید. خداوند با کلام خود در حقیقت میخواهد عشق و محبت را به ما بیاموزد که آفرینش را بشناسیم. هستی و تمام موجودات عشق و محبت هستند؛ حتی آنهایی که ما ظاهرشان را خشن میبینیم. خداوند، خود محبت است، خود عشق است، خود حيات است که هر چه خلق کرده در اختیار ما قرار داده است.
اگر انسان به آگاهی و دوست داشتن برسد، میتواند ارتباط خود را با هستی برقرار سازد. عشق و محبت است که انسان را زنده نگه میدارد در صورتی که ما آن را حس کنیم و زمانی انسان معنی عشق و محبت را متوجه شود به آرامش دست پیدا میکند. عشق یعنی گذشتن از خویش، همه ما از عشق بسیار سخن میگوییم؛ اما تعداد اندکی به آن عمل میکنیم. برای اینکه عاشق شویم باید بتوانیم بگذریم و زمانی که این کار را انجام دادیم به ارتقاء خواهیم رسید اگر محبت يا کاری براي دیگران انجام میدهیم نباید منتظر جبران آن باشیم؛ چون عشق باید بلاعوض باشد و اگر ما کار يا محبتی برای کسی بلاعوض انجام دادیم آن موقع لذت میبریم.
عشق چند مرحله دارد، عشق خالق به مخلوق، عشق مخلوق به مخلوق، عشق مخلوق به خالق خود در دو مرحله عشق که عشق انسان به انسان و عشق انسان به خداوند است اگر کسی این دو مرحله را در کف داشته باشد جانش را در این راه هم میدهد تا بهاء عشق را داده باشد از سختترین گذرگاهها عبور میکند و اگر هم نتوانست، خداوند کمکش میکند. انسان میتواند هم عاشق قدرت مطلق و هم عاشق مخلوق باشد و مغایرتی با هم ندارد. عشق به بندگان خداوند و خدمت کردن به آنها نیز کار درست و صحیحی میباشد اگر کسی بگوید من عاشق خداوند هستم؛ ولی انسانها را دوست ندارم این سخن کذب و بیهوده است. اگر سايهها وجود نداشته باشد، عشق وجود ندارد سايههای قدرت مطلق همین انسانها، جامدات و کليه مخلوقین الهی هستند؛ بنابراین محبت دروازه ورود به قلب انسانها است.
عشق مربوط به همه انسانها است عشق چیزی نیست که بگوییم فقط مربوط به شخص و اشخاص خاصی يا فقط مربوط به اسطورهها است. عشق در انحصار هیچکس نیست؛ زیرا تمام موجودات در حال زیستن عشق و تمرین آن هستند، برای رسیدن عشق بالاتر و همه در عشق شناور هستند و هستی در عشق شناور است. تأثیری که وادی عشق بر روی من گذاشت این بود که عشق و محبت در وجود همه انسانها است؛ اما درجه خلوص آنها متفاوت است و اینکه در قبال عشق و محبتی که به دیگران میکنم هیچ توقعی از آنها نداشته باشم و اگر عشق به خداوند را در وجود خود قوی کنم، عشق و محبت به بندگان خداوند خودبهخود در وجود من شعلهور میگردد.
مشارکت همسفر اعظم:
آخرین چراغ راه، وادی چهاردهم است که میگوید: آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است که به نوعی سرآغاز چراغ وادی اول تا وادی سیزدهم است. تکتک کلمات این وادی حرفی برای گفتن دارند. این وادی به ظاهر آخرین وادی است؛ ولی به نظر من این صور آشکار وادی چهاردهم است؛ اما در صور پنهان اولین وادی است؛ زیرا وقتی در روز الست خداوند بزرگ انسان را آفرید به او محبت کردن به خودش را آموخت، فرمود: برای داشتن آرامش و بودن در بهشت از میوه ممنوعه نخورد تا همیشه در بهشت بماند که همانا اشاره به دوری از ضدارزشها است. وادی چهاردهم به ما میگوید: برای من انسان ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، آری تمام کائنات، به عشق انسان در تکاپو هستند، اصلاً کل جهان هستی بر محور عشق و محبت اداره میشود.
درخت به جهت داشتن عشقی که در وجودش است، سایهاش را به روی هر چیزی و یا هر کسی که باشد، میگستراند و به هر انسان و یا هر موجود دیگری میوه میدهد. آفتاب به عشق باران میتابد و باران به عشق هستی میبارد. هر موجودی از انسان گرفته تا گیاهان، جامدات، حیوانات و هر خلق دیگری همه و همه دارای عشق به موجود دیگری هستند و اصلاً به عشق دیگری رشد میکنند و زنده هستند. زمانی که یک بوته و یا درخت میوه میدهد، شاداب است؛ اما دوران میوه دهی که پایان میگیرد، گیاه خشک میشود. زمانی که یک حیوان توان خدمت به سایر موجودات را دارد، زنده است؛ اما وقتی ناتوان شد، میمیرد. همه اینها زبان گویای عشقی است که در تمام هستی جاری است.
انسانها هم وقتی محبت میکنند شاداب و سرحال هستند؛ اما زمانی که انسان توان عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارد، افسرده و غمگین مانند، مرده متحرکی در گوشهای آرام میگیرد که فقط نفس میکشد؛ ولی نمیتواند محبتی را دریافت و یا پرداخت کند. محبت را باید بیدریغ و بیمنت نثار کرد مانند خورشید که نگاه نمیکند به چه چیزی یا به چه کسی میتابد آیا گل است یا زباله؟ آیا لایق است یا لایق نیست؟ آیا قدر میداند یا قدر نمیداند؟ نکته اینجا است که محبت کردن من، بیشتر از اینکه برای دیگران مفید باشد، برای خود من مفید است. گاهی من با خود فکر میکنم به فلانی لطف و محبت کردم و من چقدر به گردن او حق دارم در صورتی که من محبت را میفرستم به سوی دیگران تا آن را زیباتر و پربارتر از طریق دیگری دریافت کنم با این تفاسیر من باید از دیگران که زمینه محبت کردن من را فراهم کردند متشکر باشم.
محبت کردن را باید از کم شروع کرد و ذرهذره نقطه تحمل را در این زمینه بالا برد. یک شبه نمیشود که فرد مهربانی شویم. محبت به مخلوقین را میتوان از برداشتن یک سنگ یا تکهای شیشه در مسیر انسانها یا خودروها شروع کرد، میتوان با لبخند و سلامی گرم آغاز کرد و ذرهذره آن را بیشتر کرد تا آنجایی که دیگران را در مال خود و وقت خود و ... شریک میکنی میبخشی و از اینکه توانستهای به دیگران کمک کنی لذت میبری؛ حتی اگر برای محبت به دیگران در رنج قرار میگیری این رنج برایت زیبا است. مثل خدمت کمک راهنماهای عزیز که رایگان خدمت میکنند و زمانی که دوره ۴ ساله خدمتشان تمام میشود، بسیار ناراحت میشوند چرا؟ واقعاً چه چیزی جزء عشق و محبت میتواند چنین انسان را سرمست کند؛ زیرا آنان با نثار جان و انرژی خود به دیگران، آن را زیباتر از همیشه از خدای بزرگ دریافت میکنند.
نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که من انسان اگر مقدور باشد باید در مقابل دریافت محبت، بازپرداخت محبت به همان شخص و یا به دیگر مخلوقین داشته باشم. گاهی یک نفر من را در یک مسیر یاری میدهد و میرود و من شاید دیگر او را هرگز نبینم؛ اما باید آن محبتی را که دریافت کردهام در جای دیگری برای دیگران خرج کنم تا این عشق و محبت همیشه و همیشه در جریان باشد تا حال خوش را تجربه کنم. انسانهایی که فقط محبت را دریافت میکنند و در پرداخت آن خساست به خرج میدهند، همیشه پر از خشم، نفرت و کینه هستند آنان خود را لایق محبت دیدن میدانند؛ اما هرگز نمیتوانند ذرهای عشق و محبت خرج دیگران کنند پس هیچگاه در آرامش نخواهند بود.
من در این مکتب سراسر عشق آموختم بهایی که برای محبت کردن میپردازم در مقابل چیزهایی که به دست میآورم بسیار کم و ناچیز است. آموختم به وسیله محبت میتوان گرانترین چیزها را به دست آورد. انسان مهربان هرگز تنها نمیماند همیشه آرام است و این آرامش در جایجای زندگی او نمایان است و دیگران هم در کنار او به آرامش میرسند؛ زیرا هزینه آرامش او بارش محبتی بوده که قبلاً پرداخت کرده است و شاید هنوز هم در حال پرداخت است. بهاء رسیدن به بهشت دنیوی و اخروی، عشق و محبت است و دیگر هیچ در آخر از راهنمای عزیزم همسفر محیا تشکر میکنم که بیمنت به تمام ما عشق میورزند و خدمت میکنند امیدوارم که من هم روزی بتوانم مثل خانم محیا بدون منت، عشق بورزیم و خدمت کنیم.
مشارکت همسفر زهرا.(ن):
وادی چهاردهم با پیام محبتآمیز آغاز میشود؛ چون به اعتقاد آقای مهندس اگر توحید و یگانگی با عشق و محبت به مرحله لازم و بالندگی خودش برسد میتواند مترادف شود این شود که آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است یعنی آنچه که قابل ارزش و باور است و ما میتوانیم روی آن حساب کنیم، همین محبت است. منظور از ظروف تهی، انسانهایی هستند که درونشان محبت وجود ندارد گویی هیچی نیستند انسانهایی هستند که پول، مال، ثروت، علم و دانش و همه چیز دارند؛ ولی محبت ندارند دقیقاً مثل یک ظرف خالی هستند. پیام آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است این کلام فردی است که در کل بیکران و هستی، فرمانروایی میکند یا حاکم است یا به عبارتی دیگر این کلام مثل کلام خداوند است از زبان او است یا کسی که خیلیخیلی ارزشمند والا و قدرتمند است و باورش سخت است مگر معنا و مفهوم آن را بدانیم و بشناسیم که آن فرد کیست.
در وادی چهاردهم میگویند: امواج عشق و محبت در کائنات یکدیگر را جذب میکنند در انسانها هم همینطور است یعنی امواج عشق و محبت در بین انسانها هم وجود دارد و کسانی که دارای محبت هستند، یکدیگر را جذب میکنند و تشکیل یک خط میدهند، اضداد این افراد باعث میشود از قدرت نیروهای تخریبی و بازدارنده کم و کمتر شود؛ بنابراین انسان برای اینکه بسان ظروف توهین نباشند باید در جهت افکار، اندیشه، رفتار و کردار درست و خوب حرکت کند و دانایی خود را هر روز افزایش دهد؛ همچنین امواج محبت در همه هستی وجود دارد کافی است که من دست خود را برای دریافت آن دراز کنم به شرطی که دست و دل من خالی از کینه، نفرت، انتقام و زشتیها باشد و جا دارد در اینجا یادی کنم از جناب آقای مهندس حسین دژاکام بنیانگذار کنگره که با عشق و محبت فراوان خودشان این راه را در اختیار همه قرار دادند تا من همسفر روشناییها را تجربه کنم.
مشارکت همسفر صالحه:
وادی چهاردهم با پیام محبت آغاز میشود آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است من که میگویم کلام خود نیست، بلکه فردی است در جمع بیکران هستی که باورش کار هر کس نیست مگر معنای آن بدانند که آن چیست. ارابهها را در بیکران به حرکت درآورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین میگذرد، نیازمند هستند. بشکافید آنچه شکافتنی نیست در دل سنگ بروید و ترکیبها را جدا نمایید. آنچه که وجود دارد باید با محبت باشد و آنچه نیست ظروف تهی است. ظروف تهی مثال انسانها است که اگر یک انسان محبت نداشته باشد مانند یک ظرف خالی است که به کاری نمیآید و این کلام خداوند است که از اهمیت بالایی در مورد محبت گفته است و همه ما انسانها باید معنا و مفهوم آن را بدانیم و وادی چهاردهم، وادی عشق است.
همه ما انسانها در وجودمان قلب داریم که جایگاه عشق است. عشق بدون محبت معنا ندارد. عاشقی کردن و عشق ورزیدن اصلاً هیچ کاری به دین و مذهب شخصی افراد ندارد و آنقدر وسیع است که کل هستی را در برمیگیرد و بر همه یکسان میتابد؛ اما این بستگی به خود انسانها دارد که چه مقدار خالی از نفرت باشد تا بتواند از این نور عشق بهرهمند شوند. عشق، پایان و آغازی ندارد و عشق هیچگاه با مرگ از بین نمیرود. برای رسیدن به عشق و عاشقی کردن باید بهاء آن را هم بپردازیم و قلب و روح خود را از هرگونه ضدارزش و آلودگی دور کنیم و از نفرت و کینه خالی شویم و به تزکیه و پالایش برسیم. محبت کردن یعنی دوست داشتن از اعماق درون خود.
همه ما انسانها قطرهای از اقیانوس بیکران هستیم؛ بنابراین عشق و محبت کردن را هر انسانی درک نمیکند؛ زیرا درک آن بسیار عظیم و گسترده است در کنگره همه انسانها در قعر تاریکی بودند و همه در مسیر ضدارزش قدم برداشتند. با ورود به کنگره و تابیدن نور کنگره به انسانها همه به سمت ارزشها رفتند و قلبهایشان را از نفرت تهی کردند و راه و رسم عاشقی را بنا کردند. در وادی چهاردهم به چند خطابه اشاره میکند. خطابه اول، اضداد است و این اضداد در زندگی به ما اهمیت و ارزش زیادی دارد و کل زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. اضداد یعنی ما زیباییها را ببینیم و درک کنیم اگر سیاهی شب نبود به روشنایی روز پی نمیبردیم.
اگر بیماری نبود هیچگاه ارزش و قدر سلامتی را نمیدانستیم و امروزه با وجود آموزشهای ناب کنگره متوجه ارزش اضداد شدیم و مشکلات را لعنت خدا نمیدانیم بلکه آنها رحمت خداوند هستند. خطابه دوم امواج هستند. زمانی که وارد کنگره میشویم اولین چیزی که دریافت میکنیم امواج عشق و محبت است که افراد به یکدیگر انتقال میدهند و من که این موج را دریافت کردم باید به دیگران هم انتقال دهم؛ اما خطابه سوم زنجیرههای عشق از کلمه عشق بنیان هستی است خداوند به عشق فرمان داد تا در ذرات و سایهها با حس در محدوده خودشان همنام شوند و دور هم جمع شوند و یکدیگر را جذب کنند مثلث عشق، سه ضلع دارد سایهها، جاذبه و حس. با تمام این خطابهها وادی چهاردهم را کاربردی میکنیم این را هم بدانیم زندگی و حیات بدون عشق و محبت امکانپذیر نیست و چیزی که در همه امور زندگی زیبا و جاودانه است عشق داشتن و عشق ورزیدن و عشق دیدن است.
رابط خبری و ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محیا (لژیون سوم)
ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
102