موضوع دستور جلسه این هفته وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من است. این وادی عشق واقعی را در بر دارد. بدون عشق نمیتوان از عشق سخن گفت. زمانی که حال خوشی نداشتم و در گردباد نیروهای بازدارنده و مخرب گرفتار شده بودم به طور معجزه آسایی با کنگره آشنا گشتم. مکانی که به من با عشق آموزش داده میشد. زمانی بود که اضداد دور تا دور من را گرفته بودند و من با آموختن و به دست آوردن آگاهیها اضداد را در وجودم کمرنگ و کمرنگتر کردم تا جایی که بتوانم به صلح و آرامش بیشتری دست پیدا کنم. اینجا بود که امواج عشق و محبت را میتوانستم بهدست بیاورم و به قولی پیش هر کس گدایی محبت نکنم.
امواج عشق و محبت از در و دیوار و از وجود تکتک افراد (همه مسافرها و همسفرها) که در اینجا بودند مرا جذب خود میکردند. کمکم متوجه شدم میتوانم این حال ناخوش و بد را با پیوستن به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند به حال خوش تبدیل کنم. دانستم که اگر همه چیز برای همه کس باشد دیگر دردی بهوجود نمیآید. اگر هر چیزی برای خودم میخواهم برای دیگری هم بخواهم دیگر رنجی نمیماند و محبت آنچنان قوی به چرخش در میآید که انگار دیگر هیچ بدی در این دنیا وجود ندارد هر چه در این دنیا و در این هستی هست زیبا میشود؛ همه اصوات شنیدنی میشوند، همه چهرهها دیدنی میشوند، همه حیوانات دوست داشتنی میشوند، همه عشقها دو طرفه و همه زیبا، زیبا و زیباتر میشوند.
کمکم بیدار شدم، اما چگونه؟ با به دست آوردن آگاهی و دانایی و آن هم دانایی مؤثر با تفکر، با کار کردن روی سی دیها، با فرمانبرداری و با خدمت کردن. دانستم که مرکز تمام هستی بر پایه عشق بنا شده است. در انسان هم مرکزی وجود به نام قلب وجود دارد که جایگاه عشق است و برای ساختن جهان و جهانها به نیروی بزرگی مثل نیروی عشق نیاز داریم؛ پس من با عشق خدمت میکنم نه به خاطر خودم و برای خودم بلکه با عشق به تمام انسانهایی که قبل و بعد از من پا به حیات میگذارند خدمت میکنم. فهمیدم که ذرات عشق است که من را از سکون به حرکت در میآورند. این عشق عشقی نیست که فقط در زمین باشد؛ بلکه در آسمان هم هست. آیا من میتوانم از این عصاره عشقی که در کنگره آموختم و کسب کردم به سهم خودم به دیگران پرداخت کنم و سبب شادی آنها شوم.
همانطور که در کتاب عشق، ۱۴ وادی برای رسيدن به خود به زیبایی اشاره کرده است: عشق قامتها را راست، اندیشهها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت و انسان را خلاق به جهت تمامی علوم آماده میگرداند و چهقدر زیبا در این کتاب میگوید: عشق شوق و کلید وصل است. از عشق چه بگویم که هم گل است و هم خار، هم وصل و هم هجران، هم نار است و هم نور، هم آتش است و هم خاکستر، هم مهر است و هم قهر هم یأس است و هم امید، هم شوق است و هم اضطراب، هم سکر است و هم حیرت و گاهی هم درد است و هم درمان.
من در کنگره آموختم که عشق در من وجود دارد و در فکر من است. من هستم که گلها را میکارم، من هستم که زندگی را میسازم، من هستم که خودم را درست میکنم، خانه خودم را درست میکنم؛ پس با عشق واقعی اینها را بسازم. اگر در طول زندگی زخمی خورده باشم و بیتوجهی دیده باشم دوباره میتوانم درونم را ترمیم کنم و زندگی را دلنشین بسازم. من میتوانم عید امسال را زیباتر از همیشه جشن بگیرم نه جشنی که به خاطر روز اول سال باشد؛ بلکه جشنی به خاطر پایان سالی که توانستم روزها و ساعات خوبی را در کنگره در کنار دوستان خوبم آموزشهای خوب بگیرم. بهخاطر شناخت ساعت در زندگی و نظمی که یاد گرفتم بهخاطر احترامی که به هم نوعم میگذارم، بهخاطر عشقی که به طبیعت و محیط زیستم دارم، بهخاطر این که همه عشق، عشق و عشق است. کاش بتوانم این عشق را نثار دوستان دیگری کنم، کاش من هم بتوانم عصارهای از این عشق را به زندگی دیگری هدیه بدهم. از خدا شاکرم که مرا به این مکان رهنمون کرد تا بتوانم عشق را دریافت کنم و از مهندس هم بهخاطر ذرهذره عشقی که در تکتک انسانها بهوجود آوردند سپاسگزارم. همچنین قدردان عشقی که راهنما در وجودم تزریق کرد هستم.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر یگانه رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی قشم
- تعداد بازدید از این مطلب :
138