جلسه دهم از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی راهنمای محترم مسافر محسن زهرایی، نگهبانی مسافر حامد و دبیری مسافر پدرام، با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من» در روز شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم مسافر. از نگهبان و دبیر ارجمند تشکر می کنم.
بحث محبت، مبحث بسیار گستردهای می باشد که من سعی میکنم در دقایقی کوتاه برداشت خودم را به شما عزیزان ارائه دهم. همه ما شاگرد یک مکتب هستیم، یکی از نقاط تمایز کنگره با سایر مکاتب و دیگر تفکرات این است که در کنگره تعاریف، جایگاههای خاص خودشان را دارند و برای درک ماهیت مفاهیم تعاریف ارائه شده اند.
بنده با تحقیقاتی که از سایر مکاتب داشتم مفهوم دقیقی از محبت پیدا نمیکردم، برای مثال سلطان العارفین بایزید بسطامی در پایان کتابش جمله معروفی دارد که میگوید؛ آنکه او را در کنج دل پا در گنجی فرو شود و در آن گنج گوهری یابد آن گوهر محبت باشد و هر آنکه این گوهر یافت او درویش باشد که به تعبیر من آن درویش فرد کنگرهای است، تفسیر این موضوع از نظر من اینطور می باشد که دل انسان جایگاه گنج معرفت است و این گنج ممکن است سکه طلا یا الماس باشد و در میان این گنج گوهری وجود دارد که از همه ارزشمندتر است که این گوهر محبت میباشد.
این سوال پیش میآید محبت را چگونه میتوان فهم و درک کرد آیا محبت با گفتن دوستت دارم و عاشقت هستم کفایت میکند؟ محبت مادر به فرزند، عشق سر و همسر به یکدیگر، محبت خانوادگی و عشق به هستی، تماماً در محبت جا میشد ولی فلسفه نهانی درون آن روشن نبود.
من بر این اعتقاد هستم که بعد از گذشت حدود هزار و چهارصد سال بعد از آخرین کتاب، اولین عارف و حکیم الهی که ریاضیات محبت را مطرح کردند، جناب آقای مهندس حسین دژاکام بودند و شما میتوانید با مطالعه و تحقیق در این کتابها به مفهوم واقعی محبت دست پیدا کنید. آقای مهندس گفتند عشق نیز مانند باقی مفاهیم باید مثلثی داشته باشد که در یک سطح به معنای ادراکی مفهوم آن بسته شود و همانطور که میدانیم در ریاضیات گفته شده تا سه خط نداشته باشیم هیچ سطحی شکل نمیگیرد و در آنجا مطرح کردند، عشق عبارت است از مثلثی متشکل از سه ضلع بنام حس، جاذبه و سایهها؛ این تعریف ما را رهنمون میسازد به درک درونی محبت که خلقت بر اساس آن بنا شده است، من همیشه در این فکر بودم که محبت خداوند برای خلق کهکشانها به چه معناست؟ تا اینکه با خطابه اضداد روبرو شدم و برایم روشن شد که چگونه امکان دارد با محبت، خلق و آفرینش صورت بگیرد و در نهایت منجر به خلق انسان شود.
در اینجا میگویند که هر موجودی سایه ای دارد به این معنا که کالبد و ظاهری دارد و این ظاهر صورت آشکارش است و دقیقاً عین همین کالبدی که در ظاهر موجود است، کالبدهای پنهان دیگری نیز در آن هست، کما اینکه میدانیم انسان با از دنیا رفتن از ماهیت هستی محو نمیشود، جسم خاکی او به خاک برمیگردد اما صور پنهان او در هستی به بقای خود ادامه میدهد و در ادامه می گوید مواد متشکله این موجود یا هر مخلوق دیگری از عنصر تک سلولی بگیریم تا عناصر پرسلولی مانند انسان، حیوان یا نباتات باز هم در صور آشکار به واسطه یک نیرویی به یکدیگر متصل می باشند که آن نیرو جاذبه میباشد که با آنها شکل میدهد، پدید میآورد و اگر این جاذبه بین ذرات نبود هستی یک چیز پراکندهای مانند توده ابرها داشت که هر لحظه شکل و شمایل آن تغییر میکرد.
توسط جاذبه سایهها شکل گرفت و آنگاه، حس مانند خداوند برای درک موجودیت جاری شد، کما اینکه ما در تعریف نفس میگوییم، نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت در ظاهر و باطن میکند و نشانه آن این است که دائماً خواسته دارد، در واقع اگر ما حس نداشتیم یعنی قوه به کارگیری عقل در اختیار ما نبود به عبارتی قابلیت تشخیص با ما نبود. فلاسفه میگویند، اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود و بعد از آن مابقی آفریدهها آمدند و باید قوه ادراکی میبود تا فهم بکند که زمین و آسمان و خلقت وجود دارد.
یکی از تعاریف کتاب ۶۰ درجه میگوید؛ به آنچه هست پی بردن تمنای دل میخواهد، الهام به آن شکل میدهد، آنگاه که تصویری گرفت پالایشهای مداوم به تراوشها استحکام میبخشد و این به گونه دیگری مورد کاوش ماست، یعنی حس. حس مانند خداوند است در هستی و نیستی جاری و موجود، اما رویت ناپذیر و هم نام خودش قابل حس است.
این همه از تمدن بشر در تکنولوژی گذشته است و هنوز نمیتواند پی ببرد که ماهیت حس چیست و چگونه کار میکند در ماهیت انسانی، بزرگان ما میگویند که نگاه دریچه امواج است و وقتی که به انسان نابینایی برخورد میکنیم خیلی سخت میتوانیم متوجه شویم که چه چیزی در پشت قالب او میگذرد، اما با وجود نگاه انسان میتواند به تجربه تفکر و دانایی که در پیکره وجود دارد به آن راه پیدا کند و حالا این سوال مطرح میشود که این حس چگونه برای ما قابل درک است؟ همچنان که با نگاه کردن به یک انسان عصبانی یا آرام، خوشحال و یا ناراحت، میتوانیم حس را از او بگیریم و به درستی حال و احوالش را تشخیص دهیم.
هر کدام از اجزای مثلث عشق را که میخواهیم بررسی کنیم به مفاهیم حیرت انگیز دیگری دست پیدا میکنیم، در فضای مجازی اساتید زیادی پیدا میکنیم که هر کدام به گونهای راجع به "بخشش" سخن میگویند، در صورتی که هیچ یک از آنها
راهکاری عملی برای چگونگی آن ارائه نمیدهند که چگونه میتوانم ببخشم. در آخر وادی چهاردهم صحبت جانشین با ساکنین این گونه است که اگر عشق را درک کردید بدون آنکه سعی یا تلاش کنید هستی را دوست خواهید داشت، انسانها را دوست خواهید داشت، بدون اینکه زور بزنید و تلاش کنید اما قبل از آن سیزده وادی داریم که هر کدام از اینها در تلاش برای روشن کردن ماهیت مؤلفههای صور آشکار و پنهان، انسان را معرفی میکنند؛ برای مثال میگویند تفکر، قوهای میباشد که اگر قرار باشد آن را در مسیر درستی راه اندازی کنیم در ابتدا باید بدانیم به چه چیزی نباید فکر کنیم یا بلعکس، به چه چیزهایی باید فکر کنیم.
در وادی پنجم که میگوید در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست بلکه توام با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید، گویی قدمهای عملی و کاربردی به واسطه تزکیه و پالایش برای رفتن و رسیدن به آن درجه از معرفت و آگاهی را به ما نشان میدهد.
هرگاه آقای مهندس راجع به محبت صحبت کردند بدون استثنا گفتند، بدون شناخت و آگاهی درک محبت شدنی نیست. من یک مثال ساده بزنم و صحبتم را تمام کنم؛ چگونه محبت بر بنیاد دانایی مفهوم پیدا میکند؟ خودم را میبینم پیش از آنکه وارد کنگره شوم، با وجود اینکه مصرف کننده بودم در معتبرترین دانشگاهها استاد دانشگاه نیز بودم، وقتی یک فرد مصرف کننده را میدیدم به چشم یک انسان بیسروپا به او نگاه میکردم در صورتی که خودم از او گرفتارتر بودم!
وقتی آگاهی پیدا میکنی که اعتیاد یک بیماری است کوچک و بزرگ و سرهنگ و رئیس جمهور و وزیر و صغیر و کبیر نمیشناسد، هر زمانی که یک مصرف کننده هروئینی در کنار من نشست، دستم را به دور گردنش انداختم بعد از اینکه او را بوسیدم، به او گفتم خدا میداند شاید تو از من جلوتر باشی من نمیتوانم تو را قضاوت کنم و فقط خداوند آگاه است که هر یک از ما در کجای کار قرار داریم، برای همین هر مسئلهای که بخواهیم به آن نگاه کنیم اگر آگاهی و شناخت ما راجع به آن مطلب به یک درجه قابل قبولی از درک و دریافت تجربی برسد آن وقت است که عملکرد ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
همه آنچه که به عنوان مفهوم دانایی مد نظر ماست بر بنیاد عملکرد است که، عمل میکند هرچند که پیش از انجام عمل جز اندیشهای نیست اما آن اندیشه در بستر رفتار و عملکرد میباشد. هیچ بیماری و گرفتاری برای انسان به وجود نمیآید مگر اینکه رد پای عملکرد غلط انسان در آن به خوبی هویدا است، بنابراین روش کنگره و آموزش در کنگره به اعتقاد من یک مثلث عبور از مشکلات و رسیدن به درجهای از آگاهی است که آقای مهندس به عنوان رسیدن به صلح و آرامش از آن یاد میکنند و یک تمرین یادآوری است و به همین دلیل است که اساتید آقای مهندس مطالب را به کرات، تکرار میکنند و دلیل آن ذهن فرار انسان است که مطالب را فراموش میکند؛ بالا بردن قدرت تحمل نیز به واسطه آگاهی و دانایی میباشد.
امیدوارم که فراموش نکنیم که کنگره با این عظمت، نخست بر بنیاد محبت، سپس عقل و ایمان در حال کار کردن است. امیدوارم که روزگار خوبی را سپری کنید و پیشاپیش نوروز بر همگی فرخنده باد.
گزارش تصویری از مراسم افطاری:
.JPEG)
.JPEG)
.JPG)
.JPG)
.JPG)
.JPEG)
.JPEG)
.JPEG)
.JPEG)
.JPEG)
.JPG)

تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمد از لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
392