English Version
This Site Is Available In English

من فقط باید نور باشم

من فقط باید نور باشم

وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، یکی از امیدهایم این بود که بتوانم پسرم را هم به این مسیر دعوت کنم. بارها تلاش کردم که او را متقاعد کنم، اما هرچه بیشتر اصرار می‌کردم، بیشتر مقاومت می‌کرد. هر بار که صحبتش را پیش می‌کشیدم، یا بی‌تفاوت بود یا بحث را عوض می‌کرد. این موضوع برایم سخت بود، چون می‌دیدم که این مسیر چقدر می‌تواند به او کمک کند، اما او هنوز آمادگی پذیرش نداشت.

اوایل این مبحث برایم تبدیل به یک گره شده بود. از خودم می‌پرسیدم چرا نمی‌خواهد تغییر کند؟ چرا نمی‌بیند که راهی برای بهتر شدن هست؟ چرا در برابر چیزی که برایش خوب است، مقاومت می‌کند؟ اما بعد، کم‌کم در کنگره یاد گرفتم که تغییر کردن یک تصمیم درونی است، نه چیزی که بتوان به کسی تحمیل کرد.

راهنمایم به من گفت: «تو فقط می‌توانی نور باشی، اما نمی‌توانی کسی را مجبور کنی که این نور را ببیند. هر کسی باید در زمان خودش بیدار شود». این جمله باعث شد عمیق‌تر به ماجرا نگاه کنم. فهمیدم که عشق یعنی صبر داشتن، یعنی بدون قضاوت و بدون اجبار فقط در مسیر درست بمانم و اجازه دهم که زمان و شرایط، خودش کارش را بکند.

بعد از مدتی که اصرار را کنار گذاشتم، تغییری در رابطه‌ام با پسرم احساس کردم. دیگر فاصله‌ای که میان ما ایجاد شده بود، بیشتر نشد. حتی گاهی خودش از من درباره کنگره می‌پرسید، هرچند هنوز تصمیمی برای آمدن نداشت. اما همین که می‌دید من دیگر غُر نمی‌زنم، دیگر ناامید و نگران نیستم، دیگر سعی نمی‌کنم با حرف‌های تکراری متقاعدش کنم، باعث شد که او هم احساس راحتی بیشتری داشته باشد.

این تجربه مرا یاد خودم انداخت. روزی که برای اولین بار به کنگره آمدم، اگر کسی می‌خواست مرا مجبور کند، شاید هیچ‌وقت نمی‌پذیرفتم. اما وقتی دیدم که کسانی در این مسیر تغییر کرده‌اند، وقتی دیدم امید واقعی یعنی چه، خودم مشتاق شدم که ادامه بدهم. این موضوع به من یاد داد که پسرم هم باید خودش به نقطه پذیرش برسد و من نباید به واسطه عشق مادری او را به اجبار به این مسیر بیاورم.

حالا دیگر برای آمدنش عجله ندارم. می‌دانم که هر کس مسیر خودش را دارد و باید زمانش برسد. اما چیزی که تغییر کرده، آرامش درونی من است. دیگر این موضوع برایم گره نیست، دیگر از این انتظار رنج نمی‌برم. چون ایمان دارم زمانی که وقتش برسد، او هم راهش را پیدا خواهد کرد، همان‌طور که من پیدا کردم. من فقط باید نور باشم، تا اگر روزی بخواهد، خودش راه را ببیند.

نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .