موضوع: راه چهاردهم
فهرست:
۱- مقدمه
۲- چکیده
۳- خطابه اول (اضداد)
۴- خطابه دوم (امواج)
۵- خطابه سوم (زنجیرههای عشق)
۶- مثلث عشق چیست؟
۷- مراحل عشق و بالاترین مرتبه
۸- مفهوم عشق
مقدمه:
پایه و اساس خلقت، جهان خاکی و هسته اولیه آن بر مبنای عشق بنا نهاده شده است، به این صورتکه قدرت مطلق برای خلق جهان خاکی، از طریق القاء، عشق را در ذرات و امواج دمید. در اثر قدرت شگفتانگیز عشق، مقداری از امواج به هم نزدیک و متراکم شدند و هسته اولیه جهان خاکی را بهوجود آوردند. عشق از مواردی است که اگر انسان واقعیت آن را کشف نماید، دیگر تنها نخواهد بود و مانند انفجار باروت میماند؛ ولی انفجاری که دل کوه را سوراخ میکند تا با ایجاد تونل، انسان بتواند از سختترین موانع عبور کند.
چکیده:
عشق دارای قدرتی است که در صور پنهان و آشکار، آفرینش را به تکاپو و جنبش درآورده است و آنقدر ارزشمند است که زندگی و حیات بدون عشق، سکون و مرگ بیصدا است؛ بنابراین برای بهتر شناختهشدن آن باید اجزای تشکیلدهنده عشق که همان مثلث عشق است و همچنین مراحل عشق را بشناسیم.
از آنجاییکه مبحث عشق و محبت، آنچنان گسترده، عظیم و دارای رمز و رازهای بسیار میباشد، سه فرشته یا نگهبان، کمک و همراهی مینمایند و هرکدام خطابهای مربوط به عشق ایراد خواهند کرد و روح با لطافت و مکانیزم منحصر به خودش، با القائات و الهامات همه را یاری خواهد رسانید.
عشق، گذشتن و رفتن، رفتن و بازگشتن، کاملشدن و پیوستن به او که از او هستیم.
خطابه اول (اضداد):
استاد سردار در این خطابه اینگونه بیان میکنند: برای کسانیکه حال خوشی ندارند، دو راه بیشتر وجود ندارد یا به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند، ملحق شوند و یا صبر کنند که نیروهای مخرب و بازدارنده، آنها را با گردباد عظیم به عمق ظلمات هدایت کنند. اضداد مانند تکانهای هستند، برای بیداری انسانها و ابتدا محشر بهپا میکنند که سلاح بردارند و با نیروهای مخالف خود درگیر شوند؛ زیرا انسان ناآگاه در اصل بهسرعت میخواهد از خود و دیگران به دفاع برآید، اما نمیداند که نیروهای مخالف آماده هستند که از انسان بیتفکر، حرکتی عظیم ایجاد کنند که سیل خروشان، او را از مسیر دور نموده و بهطرف خواست خود ببرد.
خطابه دوم (امواج):
استاد سیلور (عقاب سفید) اینگونه بیان میکنند: در انسان یک مرکزی وجود دارد که به آن قلب میگویند و جایگاه عشق است و اگر کسی غمگین و یا کسی را دوست داشته باشد بر روی قلب خود دست میگذارد. سیستم جسم، عقل و ایمان انسان هم، گویی به فرمان همین قلب حرکت میکند.
مردن؛ عشق است و دوباره زندهشدن؛ عشق است.
ذرات عشق و محبت در تمامی وجود ما ردوبدل میگردد و به ما توان حرکت از سکون را میدهد و به این معنا است که ما هرقدر بیاییم و برویم، به مرکز دایره نزدیکتر میشویم و نهتنها به انسانها و موجودات دیگر؛ بلکه به درختان، جویهای جاری، نسیم باد و... احساس نزدیکی میکنیم؛ پس همه مطالب شروعش با این احساس بزرگ که قدرت مطلق در قلب همه نهاد و ما را برای سفری طولانی آماده نمود، آغاز شد و سخن خود را اینگونه به پایان رساندند که بدون عشق، نمیتوان از عشق سخن گفت.
عشق کلمهای است با معنای چندگانه، آرامآرام آغاز میشود و سپس ادامه مییابد و کمکم معنای محبت پیدا میشود و آنگاه که درادامه و در طول زمان خلوص یافت، کلمهای دیگر پدیدار میگردد.
خطابه سوم (زنجیرههای عشق):
استاد رعد اینگونه بیان کردند: عشق با محبت آغاز میگردد و محبت صورتمسئله است؛ حل آن میشود عشق که لایتناهی است و معرفش فقط یک مفهوم را میرساند، انفجار باروت.
عشق؛ یعنی همان قدرت مطلقی که به صور مختلف، در چرخشهای متوالی با ما است، وقتی به او میرسیم که کامل شده باشیم، یعنی خود او شویم.
عشق؛ جسم و جان نیست. قطرهای از این جهان هستی در ما به امانت داده شده است و همان قطره کفایت میکند تا وجودی از لایتناهی باشیم و اگر شدیم، تازه انسان میشویم.
انسانبودن؛ یعنی سپاس از هستی. قدرت مطلق؛ یعنی وادی چهاردهم و
محبت، زنجیرههایش روز بهروز محکم میشود.
عشق، بنیان هستی است و آنچه در آن اتفاق میافتد، با تمام سختیها و دشواریها به انسان میآموزد که چه بوده، چه هست و در آینده چه خواهد شد. ما هزاران سال بهدنبال هم میآییم و این دشواریها را متحمل میشویم تا ذرهای از آن اقیانوس را به یکدیگر برسانیم.
خوشا بهحال آنکس که میدهد و بهدنبال بازپسگرفتن نیست؛ بیدریغ، همچون قدرت مطلق، منتظر نمیماند، بلکه ناظر است؛ پس بسیار باارزش است که میدهد و بازنمیستاند، مگر خطایی مشاهده شود. عاشق و آنچه در او هست، تنها بزرگترین سرمایهای است که اگر ببخشد، زیاد و زیادتر میشود و آنگاه خواهید دید، در ژرفای محبت غوطهوربودن؛ یعنی رسیدن به حق، یعنی توحید.
مثلث عشق چیست؟
مثلث عشق، دارای سه ضلع میباشد و اضلاع آن عبارت است:
الف: سایهها
برای پدیدارشدن عشق، شرط اول باید چیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق مفهوم پیدا کند، البته آنچیز میتواند در بعد مادی یا معنوی باشد و فرقی نمیکند که کجا باشد؛ اما در تعریف به آن، سایهها میگوییم. چرا سایهها؟ چون هر موجودی بیش از یک پیکره دارد و دارای صور آشکار و صور پنهان میباشد؛ از آنجاییکه صور آشکار و صور پنهان هرکدام به تنهایی دارای پیکرههای مجزا و جدا از هم، با طول موج و ارتعاشات متفاوت میباشند و چون عشق، هم در جسم، روح و هم در سایر پیکرههای یک انسان، قابل احساس میباشد؛ به همیندلیل میگوییم سایهها. اگر جسم انسان با مرگ نابود گردد، عشق هرگز نابود نمیشود؛ زیرا عشق، در سایه دوم و سایر سایههای بعدی وجود دارد. به همیندلیل میگوئیم: عشق و محبت، آغاز و پایان مشخصی ندارد و ما همه در پی یکدیگر روان هستیم، تا بدانیم آنچه نمیدانیم و گاهی هم ما در پی یکدیگر روان هستیم، تا عشق گمکرده خود را دوباره بیابیم.
ب: جاذبه
هرگاه چیزی، چیزی را به طرف خودش بکشد، به آن نیروی کشش یا قدرت جاذبه گفته میشود و هرگاه چیزی، چیزی را از خودش براند یا دفع کند به آن نیروی دفع یا قدرت دافعه میگوئیم؛ بهعنوان مثال، اگر پنکه در جهت چپگرد بچرخد، مانند هواکش عمل میکند و تا جاییکه قدرت دارد، همهچیز را بهطرف خودش جذب میکند؛ ولی اگر در جهت راستگرد بچرخد، مانند بادبزن عمل میکند و تا جاییکه قدرت دارد، همهچیز را از خودش دفع میکند. چیزی که باعث بروز قدرت دافعه و جاذبه در پنکه میشود، نوع چرخش است.
انسانها نیز میتوانند با چرخش در افکار، اندیشه، رفتار و کردار خود، بهگونهای متفاوت عمل کنند و دارای قدرت جاذبه یا دافعه باشند و این بستگی به دانایی و فرق نگاه آنها دارد.
هرچیزی در هستی وجود دارد، قطعاً دارای قدرت جاذبه میباشد و هرچیزی که دارای قدرت جاذبه است، قطعاً دارای قدرت دافعه نیز میباشد؛ البته این جایگاه هر فرد است که باعث میگردد تا نسبت به موضوعات متفاوت در شرایط مختلف، واکنشهای گوناگونی از خودش بروز دهد و این واکنشها تعیینکننده قدرت جاذبه یا دافعه فرد است؛ اگر انسانها مهربانی را جذب کنند، قطعاً قهر را دفع میکنند و اگر تنفر را جذب کنند، قطعاً عشق را دفع میکنند. بهطور کلی اگر ضدارزشها را جذب کنند، ارزشهای بسیاری را دفع خواهند کرد؛ پس تنها راه جذب ارزشها و قرارگرفتن در صلح و آرامش، تزکیه و پالایش است که آن هم یکشبه اتفاق نمیافتد و باید بهمرور زمان و ذرهذره از ضدارزشها فاصله بگیرد. انسان بایستی بداند که رسیدن به صلح و آرامش و همچنین عشق و محبت، بهایی دارد که باید آن را پرداخت کند و تنها شخصاً نسبت به تزکیه و پالایش خود اقدام نماید.
ج: حس
حس، یک گیرنده است و اولین نیرویی است که عقل، ایمان و عشق را بهکار میاندازد. کلیه دریافتها در هر انسانی توسط حس، به قسمت عقل منتقل میشود و عقل آنها را بررسی و پردازش میکند و سپس واکنش نشان میدهد. حس، مانند نام کتاب است و عقل، عشق و ایمان متن کتاب میباشند. حس به اشکال گوناگون وجود دارد، اگر در کل هستی و نیستی حس وجود نداشت، هیچگونه ساختاری بهوجود نمیآمد.
مراحل عشق چیست؟
مرحله اول: مخلوق به مخلوق
با رفت و برگشت امواج جاذبه و دریافت آنها توسط حس طرفین، اولین جرقه عشق بین آنها زده میشود و سپس وارد مرحله دیگری میگردند که با دیدارکردن و صحبتکردن به آرامی بین آنها ارتباط برقرار میشود، درادامه ذرهذره محبت بین آنها پدیدار میشود و با گذشت زمان، طرفین بر مبنای شناخت و اعتقاد هیچ سری از یکدیگر پنهان ندارند، در این شرایط عشق به مفهوم واقعی پدیدار میگردد که به آن عشق مخلوق به مخلوق میگوییم.
مرحله دوم: عشق مخلوق به خالق
در این مرحله انسان از نظر شناخت و آگاهی به جایی میرسد که از جهان هستی ادراک دیگری دارد و ستونهای تشکیلدهنده آن را میشناسد، آنگاه از مرحله عشق خصوصی، پا فراتر میگذارد و به جایگاه عشق مخلوق به خالق میرسد، در اینجا گفته میشود: عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد؛ زیرا در این مرحله عاشق مثل خورشید نورش را بلاعوض به هستی میتاباند و هیچ انتظاری ندارد. پلههای رسیدن به عشق خالص، عشق بلاعوض به مخلوقین است. انسان نمیتواند ادعا کند که عاشق قدرت مطلق است ولی مخلوقین و انسانها را دوست ندارد؛ زیرا سایههای قدرت مطلق، کلیه مخلوقین الهی هستند.
مرحله سوم: عشق خالق به مخلوق
برای رسیدن به این مرحله، بایستی مرحله اول و دوم عشق را داشته باشیم؛ در این مرحله عاشق و معشوق در هم ادغام میشوند.
اینجا قدرت مطلق عاشق تو است و تو را دوست دارد، عشق قدرت مطلق در مخلوقین متجلی میگردد و انسان در دیگران خود را میبیند، میخواهد هرچه دارد به آنها بدهد و کمک کند تا آنها از گذرگاههای سخت عبور کنند و به صلح و آرامش برسند.
انسان همیشه آماده اجرای فرمان خواهد بود، محل اجرای فرمان چه در بهشت باشد یا دوزخ، به هرحال فرقی نمیکند؛ چون در مقابل قدرت مطلق کاملاً تسلیم است. در این مرحله فرد بهجایی میرسد که اگر صد جان هم داشته باشد، همه را به عاشق یا قدرت مطلق پیشکش میکند. خداوند، حیات و بودن و نبودن عشق است و...
مفهوم عشق:
عشق به مفهوم عام، نهایت دوستداشتن و یا عشقورزیدن به کل هستی و موجودات، بر مبنای بیداری و آگاهی است؛ ولی در مفهوم خاص، نهایت دوستداشتن و یا عشقورزیدن به موضوع و یا فردی خاص است ولی باز هم در آگاهی.
عشق، عقل و ایمان مخالف یکدیگر نیستند، بلکه مکمل هم هستند و این سه مؤلفه با هم مثلثی را تشکیل میدهند که باعث آسایش، آرامش و صلح در انسان میشوند و انسان را برای صعود به نقطهای که از آن انشعاب یافته است، هدایت میکنند؛ درواقع عشق نمیتواند فاقد عقل و ایمان باشد و اگر عشقی بدون عقل و ایمان باشد، عشق نیست خودشیدایی مستان است یعنی عاشقی که فاقد عقل و ایمان باشد، در توهم کامل بهسر میبرد.
کلام آخر:
عشق در انحصار هیچکس نیست. امواج عشق مانند خورشید درحال تابیدن به همه موجودات هستند و هرکس بر مبنای ظرفیت خودش، آن را دریافت میکند. انسان با کسب معرفت، شناخت و آگاهی، میتواند جلوی ورود امواج مخرب را گرفته، صدای امواج عشق را بشنود؛ چراکه عشق حتی در دل انسانهای سنگدل هم روزنهای میگشاید، خودش را در قلب آنها پنهان میکند و منتظر فرصتی است تا روزی، ذرهذره رشد و نمو نماید، خودش را نمایان گرداند و طعم شیرین عشق را به آنها بچشاند. با این توصیفات هرکس با هر خصوصیتی و در هر جایگاهی قرار دارد، کافی است دریچه قلب خود را بگشاید تا مهماندار امواج عشق گردد و طعم شیرین آن را بچشد.
منابع:
کتاب عشق (چهارده وادی)
سیدیهای وادی چهاردهم
نویسنده: همسفر فاطمه و همسفر مهناز رهجویان راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
ویرایش: رابط خبری لژیون چهارم همسفر مهناز
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
178