آیا میدانید مسئلهی که دائما در مراحل، نقش کلی دارد چیست؟ آنچه که بین من، تو و کسانی که دوستشان داریم در جریان است. شاگرد میپرسد: منظورت محبت است؟ آری، اگر این امواج مطبوع الهی نبودند ما نیز بدون اینکه ببینیم و لمس کنیم، پیام و مطلبی نداشتیم که بگوییم و ارسال کنیم و به این اندازه اندیشههای ما بههم نزدیک باشد، فکر نمیکنید که چقدر این موضوع اهمیت دارد، آیا اگر در درون سینه من و تو چنین چیزی نبود چگونه میتوانستیم آنچه تو انجام میدهی و آنچه من میخواستم بر دلها نوشته شود؟
پس دل من نیز برای تو تنگ میشود و این از مهر است، امروز و هر لحظه که میگذرد، من ، تو و آن تفکر، شکل دیگری که حکایت دارد واقعیت پیدا میکند و این مهم و باارزش است؛ اینکه زبانها و دیدنها یکی میشود و یاد آنها ما را هم، دلتنگ و بههم نزدیک میکند، میدانی که من را دوستان محبت از تنهایی رها نمودند؟ استاد: هدف از آفرینش انسان آموزش و خدمت است.
در قسمت اول باید آموزش دید که فلز وجودی خود را تغییر دهیم، تبدیل به انسانی شویم که شایسته پیوستن به حضرت دوست باشد، سپس قرار بر این است بندگی کنیم و کارگر خوبی برای او باشیم. در کنگره۶۰ این دو مهم به خوبی با آموزشها و طی کردن سفرهای سهگانه به وقوع میپیوندد، یکی از منابع آموزشی مهم در این راستا، چهارده وادی برای رسیدن به خود است، این چهارده وادی دایرهوار در پی یکدیگر قرار گرفته است.
با ورود در یک وادی و تکمیل آن، به وادی دیگری رسیده و این مدار بارها و بارها در طول زندگی ما ادامه مییابد، با تفکر به عشق و با عشق به تفکر میپردازیم، این دو لازم و ملزوم و کامل کننده یکدیگر هستند. ما انسانها دائما در حال تغییر، تبدیل و ترخیص به مراتب بالاتر و حتی پایینتر از وجود خود هستیم، اگر بخواهیم در جهت چرخش زمان حرکت کرده و به فرمان عقل نزدیک شویم، نیاز به تبدیلاتی داریم که پایه و اساس اصلی آن آگاهی و محبت است.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که بهراستی به فرمان عقل نزدیک شدن یعنی چه؟ ما باید چه ویژگیهایی در صورآشکار و پنهان خود داشته که مشخص نماید به فرمان عقل نزدیک شدهایم؟ زمانیکه بتوانیم وارد قلب انسانها شویم، ورود به قلب انسانها مثل دژی با دیوارههای مرتفع و دری آهنین است، لازمه ورود، آگاهی عظیم است تا انسان را بشناسیم.
سپس انسان را با همه عقاید، افکار و رفتار درک کرده و او را قضاوت نمیکنیم، دست از حسادت، کینه، انتقام و بدگویی برداشته و در جهت خدمت به او تا پای جان قدم برمیداریم؛ زیرا میدانیم که دروازه ورود به رحمت حق، قلب انسانها و دیگر موجودات هستی است، به شکافتن آنچه شکافتنی نیست پرداخته و ترکیبهای آن را جدا میکنیم، متوجه میشویم که آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
از خود گذشته و آنچه او میخواهد را جستجو میکنیم، قدردان هستی، خالق هستی و مخلوقین او میشویم و با تمنای دل به آنچه هست پی میبریم، معنای این جمله که میگوید: دستهایی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند را با مال و جان خود عملی میکنیم، براستی آیا عشق فقط به کلام است؟ به قول استاد، با عشق زبانها یکی میشود، دیدنها یکی میشود و این موضوعی فراتر از زبان و کلام است. آنجاست که روح و جان با هم در آمیخته است.
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
"دگر عضوها را نماند قرار"
"ماییم که از باده بیجام خوشیم"
"هر صبح منوریم و هر شام خوشیم"
"گویند سرانجام ندارید شما"
"ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم"
منبع: سیدی مسیر، ورود به قلبها و وادی چهاردهم
نویسنده: راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
عکس: همسفر صبیحه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر راحله (نگهبان سایت)
نمایندگی همسفران سلمانفارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
140