سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی! قصه عشق، قصه انسان بودن ماست.
در انسان مرکزی هست که به آن قلب میگویند و جایگاه عشق است. سیستم جسم، عقل و ایمان انسان؛ گویی به فرمان همین قلب حرکت می کند.
عشق یکی از عمیقترین و پیچیدهترین احساس انسانی است که در طول تاریخ مورد توجه بزرگان قرار گرفت و میتواند، زندگی انسان را به طرز شگفتانگیزی تغییر دهد.
برای شناخت هر پدیدهای، آشنایی با اجزای تشکیل دهنده آن بسیار مهم است، از این رو مثلثی در وادی چهاردهم مطرح شده که اجزای تشکیل دهنده عشق را می شکافد. اضلاع این مثلث شامل: سایهها، جاذبه و حس است که شرط اول پدیدار شدن عشق وجود سایهها است.
محبت شامل عام؛ ولی عشق خاص است .
زمانی که محبت ذرهذره پدیدار میشود و به اوج میرسد در آن زمان با شناخت، طرفین هیچ سری را از همدیگر پنهان نمیکنند و عشق پدیدار میشود.
محبت پایه و اساس عشق است. در حقیقت، عشق از محبت سرچشمه میگیرد و محبت، کلید درک و دستیابی به عشق واقعی است. محبت یک مسیر یا سفر است، اما عشق بینهایت و لایتناهی؛ زیرا توانایی رشد و گسترش دارد. در کنگره پیوند محبت به وفور دیده میشود و در کنگره موج میزند. اعضا به هم نوع خود محبت میکنند. در فرآیند محبت، ذرهذره شخص به شناخت خود و دیگران میرسد و این جریان وارد مرحله خاصی میشود که به آن عشق میگویند.
عشق سه مرحله دارد: عشق مخلوق به مخلوق، عشق مخلوق به خالق و عشق خالق به مخلوق.
عشق مخلوق به مخلوق میگویند: اگر عشق خالق نداری، عشق مخلوق مهیّا کن. وقتی که انسان با نیت خالص و عشق به خداوند به دیگران خدمت میکند، در واقع در حال عبادت است، عبادت حقیقی در خدمت به مخلوقین الهی میگردد و صرفا به انجام اعمال عبادی (نماز روزه) محدود نمیشود. عشق در واقع به درک عمیقتری از وجود اشاره میکند. حقیقت واقعی در درک و شناخت عمیقتری از خود و دیگران است، حقیقت را نه در ظاهر انسانها؛ بلکه در رفتارها، احساسات و روابط نهفته در وجودشان میتوانیم لمس کنیم. نبود محبت و ندیدن این حقیقت در دیگران به ما احساس تنهایی و بیخانمانی میدهد و نمیتوانیم احساس آرامش، آسایش و امنیت داشته باشیم؛ حتی اگر به لحاظ مادی در کاخ باشیم.
اما حقیقت زندگی و عشق پیچیدهتر از آن است که بتوانیم به سادگی به آن دسترسی پیدا کنیم و برای هر شخصی رسیدن به آن متفاوت است. هر شخص با توجه به شرایط و اعمالش میتواند، راه رسیدن به آن را پیدا کند.
محبت آغاز و پایان مشخصی ندارد، عشق در تمام هستی و نیستی موجود است، برای پی بردن به آن باید اشتیاق و خواسته قوی و عمیق داشته باشیم و همراه این تمنای دل؛ باید تفکر، تجربه، آموزش و تلاش نیز همراه باشد. عشق به عنوان یک نیروی مثبت و الهی میتواند به انسان انگیزه و انرژی بدهد. انسان عاشق احساس شادابی و سرزندگی میکند، استرس ها کاهش مییابد و اعتماد به نفس نیز بالا برود. از آن جا که جناب مهندس بیان کردند: «وقتی محبت که پایه آن معرفت و شناخت و آگاهی است، بالا می رود، دیدگاه ما را نسبت به مسائل تغییر میدهد»؛ بنابراین انسان عاشق میتواند در مواجهه با چالشها و گذرگاههای سخت قویتر عمل کند.
عشق؛ یعنی انفجار باروت، عشق همانند باروت هم قدرت تخریب و هم قدرت سازندگی دارد و میتواند، همراه با درد و رنج باشد که این درد و رنج، باعث رشد و تحول در شخص میشود.
وقتی انسان به کل هستی، به تمامی سایههایی که موجود هستند، به عنوان نشانهای از قدرت مطلق، عشق میورزد و وارد مرحله جدیدی از عشق میشود.
انسان با تزکیه و پالایش فراوان با شناخت خود و دیگران میتواند، به این مرحله دسترسی پیدا کند که سخت؛ اما ممکن است. انسان در این مرحله از نظر عقل، ایمان، عشق و خمر؛ باید در جایگاه خوبی باشد. در این مرحله انسان باید از خود عبور کند تا به عشق الهی برسد. عشق یک سفر روحانی است که میتواند انسان را به کمال برساند.
وقتی شخص توانست از این دو مرحله عبور کند به مرحله بالاتری از عشق میرسد، عاشق و معشوق در هم ادغام میشود و خداوند عاشق انسان میشود، به واسطه این عشق، همه انسانها را دوست دارند؛ زیرا انسان، دیگر انسانها را در خود میبیند و میخواهد هر چه دارد به آنها بدهد تا آنها نیز از گذرگاههای سخت عبور کنند و به مقام انسانی خود بازگردند.
منبع: برگرفته از متن وادی چهاردهم
نویسنده: راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
275