هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است برجریده عالم دوام ما. وادی یعنی سرزمین، رود، نهر. عشق یعنی از ریشه کلمه (اوستای ایشکا) یا دلدادگی حسی که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. سخن گفتن درباره وادی ۱۴ یا همان وادی عشق و محبت نیاز به سالها زمان دارد، همان گونه که جناب آقای مهندس دژاکام ۱۴ سال طول کشید تا وادی ۱۴ را در کتاب عشق برای ما بنویسند و به نگارش در بیاورند.
با توجه به آموزشهای ایشان ما در این وادی دریافتیم که وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند، معنای محبت را لمس میکنیم و رسیدن به مرحله عشق و محبت پایه و اساس داشتن معرفت و دانایی است و معرفت و دانایی را نیز جناب آقای امین دژاکام در مثلثی تحت عنوان تجربه، تفکر و آموزش برایمان تعریف کردند، که با توجه به این مثلث به این نتیجه رسیدیم که دانایی به سواد نیست، به تمدن نیست به لباس نیست، دانایی در جهت خیر، درست و صحیح باشد به محبت واقعی ختم میشود.
دانایی در انسان اگر به مرحله خوبی رسید پندار انسان گفتار و کردار انسان صحیح میشود و وقتی صحیح شد دیگر به کسی لطمه نمیزنیم، زخم زبان نمیزنیم، حال کسی را خراب نمیکنیم، به کسی از جایگاه و مقام بالاتر نگاه نمیکنیم وقتی به این مرحله رسیدیم خود این پندار و گفتار و کردار ایجاد محبت میکند و در این حالت انسان به یک آرامش و شادی درون میرسد.
اما میگوییم عشق و محبت، چه تفاوتی میان این دو کلمه وجود دارد؟ آیا محبت همان عشق است؟ آیا عشق همان محبت است؟ در این وادی به درستی معنای هر دو کلمه را در مییابیم که برای توصیف عشق از مثلثی استفاده شده که اضلاع آن سایه، جاذبه و حس است. سایه یعنی برای عشق ورزیدن حتماً باید یک عاملی وجود داشته باشد که ما به آن حس جاذبه داشته باشیم جذب شویم و تا حد زیادی میتوان مثالهای گوناگونی برای عشق زد که آن را توصیف کرد اما محبت چیست؟
آیا میتوان گفت که همان عشق است؟ و تفاوتی با آن ندارد؟ نخیر محبت دو سر کمان بیانتها است، محبت به لمس و سخن نیست و در کل همانند عشق به صورت خاص نیست، محبت به صورت عام معنا دارد یعنی همان مثلث عشق ولی به صورت عام یعنی سایهها، جاذبهها و حسها، محبت به صورت کلی است و از اوج محبت است که عشق زاییده میشود.
پس وقتی شما محبت داری یعنی تمام سایهها را دوست داری یعنی همه انسانها ،درختان، حیوانات، کوهها، صحراها، گلها حتی خار بیابان ها را نیز دوست داریم به همه احساس محبت میکنید چون به دانایی مثبت رسیدهاید که بدون آنها نمیتوانید زندگی کنید. بدون گیاهان بدون حیوانات و انسانهای دیگر نمیتوان زندگی کرد، پس محبت درسی است که حتی انتها و آغاز مشخص و پایانی ندارد و همه مطالب شروعش با این احساس بزرگ که قدرت مطلق در قلب همه نهاد و ما را به سفری طولانی آماده نمود آغاز شد پس بایستی به درون خود فرو رویم و خود را مورد کاوش قرار دهیم و بتوانیم از عشق سخن بگوییم.
عشق کلمهای است که با معنای چندگانه آرام آرام آغاز میشود و سپس ادامه مییابد و کم کم معنای محبت پیدا میشود و آن گاه که در ادامه و در طول زمان خلوص یافت کلمهای دیگر پدیدار میگردد. عشق را با هیچ چیزی نمیتوان قیاس نمود و آن را توصیفی نیست، عشق گذشتن از خویش و رفتن، رفتن، بازگشتن و کامل شدن و پیوستن به خداوند است که همه ما از او هستیم.
جهان در حرکت است و آنچه باید در این حلقه عشق و محبت باقی بماند از خود زایشی داشته باشد انتخاب میکند و اینقدر این موضوع بزرگ است که هزاران سال ما به دنبال هم میآییم و این دشواریها را متحمل میشویم تا ذرهای از آن اقیانوس را به یکدیگر برسانیم (منظور همان اقیانوس عشق و محبت است) خوشا به حال آن کسی که میدهد و به دنبال بازپس گرفتن نیست بی دریغ همچون خداوند.
حال این سوال در ذهن هر خوانندهای مطرح میشود که چگونه میتوان امواج عشق را در دست گرفت؟ باید بدانیم امواج عشق در همه جا موج میزند کافی است دستت را دراز کنی اگر دستت خالی از کینه، نفرت، حسادت و انتقام جویی باشد عشق در دستان تو قرار دارد. تو میتوانی عشق را پس بزنی اما عشق هرگز تو را پس نمیزند، زیرا همه چیز در عشق شناورند آبی که میآشامیم، غذایی که میخوریم ،هوایی که تنفس میکنیم همه آنها خودشان را به حکم عشق در اختیار ما قرار دادهاند.
کائنات جولانگاه عشق است و مخلوقین الهی منزلگاه آن و محبت اسباب و نشانه آن، پس به آنچه که هست پی بردن تمنای دل میخواهد و در هر قدم و مرحلهای از زندگی فرصت این را داریم که عشق را تجربه کنیم و این بستگی به خود شخص دارد که چه مقدار معرفت و دانایی در کوله بار خود قرارداده است.
حال چگونه است که بعضی مواقع از محیط اطرافمان و حتی خانواده غافل میشویم که گویی هیچ احساسی بینمان وجود ندارد؟ تا زمانی که وجود ما سرشار از ناخالصی و صداهای ناهنجار و ناهمگون است صدای زیبا و لطیف محبت را نخواهیم شنید آن گونه که صدای یک ساعت رادر شلوغی و سر و صدای زیاد نمیتوانیم بشنویم، صدای محبت را هم در شلوغی و سر و صدای ناشی از ضد ارزشها و احساسات منفی نخواهیم شنید.
پیمودن این ۱۴ وادی و عمل نمودن به آنها و فرا گرفتن این قوانین چیزی جز تزکیه و تصفیه و رسیدن به دانایی نیست، در آن هنگام این صداهای زشت و ناهنجار مانند حسادت، کینه، دشمنی، خودخواهی و.... به تدریج ضعیف میشوند و در فرایند تزکیه از شهر وجودی ما رخت بر میبندند و آنگاه نوای زیبا و دلنشین محبت را احساس میکنیم.
پس عشق و محبت واقعی آن احساس عمیق بی قید و شرطی است که نه تنها قلبتان را پر میکند بلکه روحتان را نیز روشن میکند. این نوع عشق فراتر از کلمات و لحظات شیرین است یعنی در کنار هم بودن در سختیها و شادیها، به همین دلیل میگوییم محبت و عشق آغاز و پایانی ندارد ما همه در پی یکدیگر روان هستیم تا بدانیم آنچه نمیدانیم، گاهی هم در پی یکدیگر روان هستیم تا عشق گم کرده خود را دوباره بیابیم.
ما در این وادی میآموزیم که عشق سه مرحله دارد، که یک مرحله آن عشق مخلوق به مخلوق است یا انسان به انسان، مرحله دوم عشق مخلوق است به قدرت مطلق یا خداوند چون خداوند در کل هستی و موجودات آن متجلی میباشد، بنابراین عاشق تمامی کائنات و مخلوقات و سایههایی که در کل هستی مشاهده مینماید میشود و به نشانههای قدرت مطلق عشق میورزد و دوستشان دارد و این عشق زمانی اتفاق میافتد که انسان در مراحل عقل، ایمان، عشق و خمر به جایگاه نسبتاً خوبی رسیده باشد و مرحله عشق به مخلوق را پشت سر گذاشته باشد.
میداند که دروازه ورود به رحمت خداوند قلب انسانها و موجودات و کل هستی است و اما مرحله سوم عشق که حتی بالاتر از عشق است، عشقی است که قدرت مطلق عاشق مخلوق خود میشود و برای رسیدن به این مرحله مقدس بایستی مرحله اول عشق و مرحله دوم عشق را در کف داشته باشیم. در این مرحله فرد به جایی میرسد که اگر ۱۰۰ جان هم داشته باشد همه را به عاشق یا قدرت مطلق پیشکش میکند و در سختترین شرایط از سختترین گذرگاهها عبور خواهد کرد و یا عبورش خواهند داد.
همه هستی را دوست دارد بدون آنکه سعی و تلاش و کوشش کند که دوست بدارد، همه انسانها را دوست دارد بدون آنکه سعی و تلاش و کوشش کند که دوست بدارد و به همه انسانها تا بتواند کمک میکند مانند خورشیدی خواهد بود که نورش را به تمام زمین میتاباند برای خورشید فرقی نمیکند چه به گل بتابد چه به خار.
با توجه به آموزشهای نابی که در این وادی از استاد عشق و محبتمان جناب آقای مهندس دریافت کردهام تاثیر این وادی بر روی من این بود که انسانها را بر حسب نیاز خودم دوست نداشته باشم بلکه انسانها و موجودات را برای بودن خودشان دوست بدارم، این وادی به من آموخت هر انسانی دارای روح الهی و عشق الهی است به خاطر این که خداوند آنها را با عشق آفریده من نیز آنها را با عشق دوستشان بدارم و محبتی که به آنها دارم بلاعوض باشد نه طلبکارانه.
انسانها و موجودات هستی را دوست بدارم و به آنها آسیب نرسانم چه عملی چه زبانی چه با نگاه حتی با افکار و اندیشه برای همه خوبی و خیر بخواهم. بعد از آموزش دیدن این وادی احترام و ارزش همه مخلوقین حتی حشرات حتی خاک و زمینی که روی آن قدم میگذارم برایم از جایگاه ویژهای برخوردار شدند و همه آنها را دوست دارم و در کل امیدوارم خداوند یاریمان کند که انسان باشیم چون انسان بودن یعنی سپاس از هستی سپاس از قدرت مطلق الله. هرچه گویم عشق را شرح و بیان، چون به عشق آیم خجل باشم ز آن.
منابع: کتاب عشق، سیدی معرفت و آموزشهای جناب مهندس
تایپ و ویرایش: راهنما همسفر مهین (لژیون ششم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
280