English Version
This Site Is Available In English

خدمت در کنگره مهم است ولی اصل و اساس حضور است

خدمت در کنگره مهم است ولی اصل و اساس حضور است

جلسه نهم از دوره بیست و نهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر رضا و دبیری  مسافر داوود با دستور جلسۀ «نظم، انضباط و احترام» و «پنجمین سال رهایی مسافر حمید» پنجشنبه 23 اسفند ماه  ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر، شاکر خداوندم که توانستم در این جلسه حضور پیدا کنم و افتخار عضویت در مجموعه بزرگ کنگره ۶۰ را داشته باشم. امیدوارم خداوند طاعات و عبادات ما را قبول کند و این مسیری برای رشد و تکامل ما باشد. طبق روال هر هفته، دو دستور جلسه داریم: اول، نظم، انضباط و احترام، و دوم، تولد آزادمردی مسافر حمید عزیز که به ایشان و همسفرانشان و همچنین راهنمای همسفرشان تبریک عرض می‌کنم.
در مورد دستور جلسه اول، یعنی نظم، انضباط و احترام، باید گفت که مبنای هستی بر پایه نظم است. در این سیستم، هیچ چیزی بدون نظم نیست. برخی معتقدند که بی‌نظمی خود نوعی نظم است، اما این ادعا کاملاً نادرست است. البته افراط نیز بخشی از نظم نیست؛ این‌که دائماً بخواهیم ثابت کنیم چرا همه چیز سر جای خود نیست نیز از تعادل به دور است.
ما باید با آگاهی، تعادل و میانه‌روی را به عنوان اصول اولیه نظم رعایت کنیم، زیرا اگر نظم وجود نداشته باشد، سایر جنبه‌ها به سمت نابودی خواهند رفت. همان‌طور که مشاهده می‌کنیم، در سیستم کنگره همه چیز بر پایه نظم بنا شده است. با اینکه کنگره مجموعه‌ای نسبتاً نوپا به شمار می‌آید، آقای مهندس همواره بر اصل نظم تأکید داشتند و آن را اجرایی کردند. نتیجه این تأکید، رشدی چشمگیر و دستاوردهای بی‌نظیری است؛ از رهایی افراد تا پیشرفت‌های علمی و کمک‌هایی که به کنگره شده است. ریشه همه این موفقیت‌ها، نظم، انضباط و احترام است. 
هفته آینده نیز دستور جلسه ما وادی چهاردهم، یعنی وادی عشق و محبت، خواهد بود. شما به وضوح دیده‌اید و لمس کرده‌اید که در جامعه، خانواده و هر مجموعه‌ای، اگر احترام نباشد، عشق و محبتی پایدار نخواهد ماند. عشقی که از آن صحبت می‌کنیم، با حفظ حرمت و رعایت حریم‌ها آغاز می‌شود. اگر احترام در هر ساختاری از بین برود، عشق و محبت نیز از میان می‌رود.
آقای مهندس همیشه می‌فرمایند که کنگره یک وسیله است، نه هدف. اگر قرار باشد در کنگره یک واژه را به عنوان هدف انتخاب کنیم، آن واژه محبت است؛ سایر چیزها وسیله‌هایی هستند تا ما را به این هدف برسانند. نظم، انضباط و احترام ما را به عشق و محبت، یعنی هدف نهایی، نزدیک می‌کند که بخشی از این موضوع مربوط به تولد آقا حمید عزیز است.
این فرصت برای ما فراهم شده که هم درس بگیریم و هم رشد کنیم. در مورد سفر اول آقا حمید که همراه با آقا پیمان بود، من این مشارکت را به آقا پیمان واگذار می‌کنم تا موارد لازم بیان کنند. اما در سفر دوم که آقا حمید همیشه درباره آن صحبت می‌کند، می‌گوید: «من از دور در کنگره هستم، کار را رها نمی‌کنم و خدمت می‌کنم.» این حرف ایشان کاملاً درست است.
ایشان خدمت می‌کند و دلش می‌خواهد که کار انجام دهد؛ دلش با کنگره است. اما باید توجه داشت که حضور، بسیار مهم است. در کنگره ما آموزشی می‌بینیم، و اصل کار همین آموزش است. خدمتی که ما انجام می‌دهیم، در مرحله دوم قرار می‌گیرد و خود بخشی از همین آموزش است. موضوع نظم و انضباط و احترام به یاد ما می‌آورد که در دوران کودکی والدین تأکید بسیاری بر موضوعاتی مانند درس خواندن، ریاضی، فیزیک و شیمی داشتند؛ اما به اندازه کافی بر نظم، انضباط و احترام تأکید نمی‌کردند.
اگر فقط بر این موارد تأکید می‌شد، به‌طور خودکار سایر موضوعات را نیز می‌آموختیم و نسبت به نیازهایمان مسیرها پیش می‌آمد. ولی دیدیم که کسانی که این سه ویژگی را نیاموخته بودند، حتی اگر مهندس یا پزشک شدند، موفقیتشان معنا و تأثیر عمیقی نداشت.
اصغر آقای منصوری همیشه در لژیون تأکید می‌کردند: «یک رهجو نیاز به یادگیری هیچ‌چیز دیگری ندارد، نه نفس، نه روح؛ فقط احترام و ادب را به او بیاموزید.» بقیه چیزها را خودش فرا می‌گیرد و پیگیری می‌کند. حمید عزیز نیز باید بداند که حضور در کنگره و آموزش دیدن و دانستن مطالب پایه‌ای بسیار واجب است. خدمت در کنگره مهم است، ولی اصل و اساس، همان حضور است. ان‌شاءالله که با تولد امروز، حضورشان پررنگ‌تر شود. 
همچنین، همسفرانشان همیشه حضور داشته‌اند که این موضوع جای تقدیر دارد، و امید است خود ایشان نیز حضورشان را پررنگ‌تر کنند. همچنین من خودم که گاهی کمرنگ‌تر حضور داشته‌ام، از این به بعد، حضور خودم را بیشتر خواهم کرد تا به نتیجه درست برسیم.
خیلی ممنون که به صحبت‌های من توجه کردید.

اعلام سفر مسافر حمید
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی، تریاک، شیره و متادون؛ 11ماه به روش DST و شربت اوتی سفر کردم، با راهنمایی مسافر محمد امینی؛ در حال حاضر 5 سال و 10 ماه است که آزاد و رها هستم؛ در ادامه با 23 سال تخریب دخانیات وارد لژیون وایت شدم، با راهنمایی آقای ابوالفضل فاتح‌پور؛ در حال حاضر 5 سال و 8 ماه است که آزاد و رها هستم؛ ورزش در کنگره، شنا و والیبال.

آرزوی مسافر حمید
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر، آرزو می‌کنم جمعی که امشب زیر این سقف هستند، همیشه حال دلشان خوب باشد و آخر و عاقبت به خیر شوند.

سخنان مسافر حمید
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر، خدا را بسیار سپاسگزارم که امروز در زیر این سقف در کنار شما مسافران عزیز، همسفران گرامی، ایجنت‌ها و مرزبان‌ها و همه دوستان محبت هستم. اگر امروز در این کنگره نبودم، حس می‌کنم در این کره خاکی وجود نداشتم. باز هم خدا را شکر می‌کنم و از آقای مهندس سپاسگزاری می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا ما بتوانیم به حال خوش برسیم.
از سرکار خانم آنی همسفر آقای مهندس سپاسگزارم که به واسطه ایشان همسفران در کنار مسافران قرار می‌گیرند و حال خوش را تجربه می‌کنند، از تمام راهنماها تشکر می‌کنم؛ مخصوصاً از استاد عزیزم، آقای بهرامی، که در سفر اولم در خدمت ایشان بودم. من بسیار اذیتشان کردم، اما سفر خوبی برای خودم داشتم و از خودم راضی هستم.

انسان باید اول از خود راضی باشد تا بتواند از دیگران هم راضی باشد. در طول سفر، مشکلاتی پیش آمد، اما من با آن‌ها مبارزه کردم و حل‌شان کردم. از آقای امینی هم تشکر می‌کنم به خاطر اینکه در سفر دومم در خدمت ایشان بودم و از ایشان آموزش گرفتم. آقای امینی در صحبت‌هایشان فرمودند که حضور من کمرنگ شده است. ایشان درست می‌گویند چون من مدتی بود درگیر تمرینات استخر بودم. من هر روز صبح ساعت ۵ به استخر می‌رفتم و تا ۷ تمرین می‌کردم و بعد می‌رفتم سر کار تا ساعت ۵ بعد از ظهر. سپس دوباره به خانه برمی‌گشتم، یک دوش می‌گرفتم و تا ساعت ۸ برای تمرین می‌رفتم و باز به خانه برمی‌گشتم و تا نیمه‌شب به استخر می‌رفتم.
من در استخر موفق بودم و این موفقیت را مدیون کنگره هستم، زیرا کنگره به من یاد داد که هدف‌ داشته باشم و ارزش‌ها را بشناسم. کنگره به من بخشش و صداقت را یاد داد و من همیشه وادی پنجم را اجرا می‌کنم. تمام این وادی در قرآن ذکر شده، و من با دوری از ضد ارزش‌ها و پرداختن به ارزش‌ها، بسیاری از مشکلاتم را حل کردم.
وقتی به کنگره آمدم، مشکلات زیادی داشتم. حتی برای آمدن به کنگره کرایه ماشین هم نداشتم و گاهی پیاده می‌رفتم. به آقای بهرامی می‌گفتم که دستم خالی است و باید پیاده بیایم و ایشان می‌گفتند: "بله، پیاده بیا!" من دو بار پیاده آمدم و خدا را شکر که به حال خوش رسیدم.
ایشان هم به این نکته اشاره کردند که من کمتر به کنگره می‌آیم؛ ان‌شاءالله سعی می‌کنم در ادامه حضور بیشتری داشته باشم. دیگر آن تمرین‌های فشرده را ندارم و امیدوارم که بتوانم خدمتگزار خوبی برای کنگره باشم.
در خصوص لژیون سردار، در سال اول که به کنگره آمدم، تنها ۵۰ هزار تومان داشتم که کمک کنم. سال بعد مالیتم بهتر شد و ۵۰۰ هزار تومان کمک کردم و سال بعد یک میلیون تومان. از آن زمان، من و همسفرم هر سال به لژیون سردار می‌پردازیم. امیدوارم که روزی بتوانیم به دیگران هم کمک کنیم، زیرا هیچ جایی بهتر از کنگره برای کمک کردن نیست.
من همیشه با همسفرم در مورد بخشش مشکل داشتم؛ اگر می‌خواستم پولی ببخشم، همسفرم مخالفت می‌کرد. با اینکه همسفر من مواد مصرف نمی‌کرد، اما گاهی دچار توهم می‌شد و شب‌ها می‌گفت که کسی وارد خانه شده است.
هیچ کجا برای بخشیدن بهتر از اینجا نیست. من با همسر خود گاهی دچار مشکل می‌شدیم. برای کمک به دیگری، من به طور مثال مبلغ ۱۰ هزار تومان به همسرم می‌دادم تا به نیازمندی بدهد، اما او تازه مبلغ ۵ هزار تومان را به آن فقیر می‌داد. همسر من مشکلات عدیده روحی و روانی داشت، به صورتی که گاهی توهمات بصری می‌زد و نیمه شب به من می‌گفت که شخصی داخل خانه است. مرا مجبور می‌کرد که به دنبال آن بگردم. فرزندم دچار استرس شدید بود، به گونه‌ای که پزشکان معالج راهی دیگری جز تجویز دارو را مؤثر نمی‌دانستند.
یک روز در نشریات، سی‌دی استرس را تهیه نمودم و خود، همسر و فرزندم به آن گوش دادیم. در کنگره ۶۰، فرزندم رفته‌رفته بهتر شد، همسرم درمان شد و من نیز درمان شدم. من مشکلات زیادی با همسر خود داشتم. با اینکه هر دو به یک زبان با همدیگر صحبت می‌کردیم، اما هرگز کلام همدیگر را نمی‌فهمیدیم و درک نمی‌کردیم.
شکر، شکر و شکر! من این ماه عزیز را به شما تبریک عرض می‌کنم. ورود من به کنگره در همین ماه عزیز اتفاق افتاد. در سال ۹۷، وقتی برای اولین بار به اینجا آمدم، موقع افطار به من گفتند که حتماً می‌بایست افطار کنم و بروم. در آن زمان، جناب آقای کامران که سمت ایجنت شعبه را در آن زمان داشت، به من افطاری داد و من با خود بردم.
به من گفتند اینجا سیگار نیز آزاد است. من با خود گفتم: «جایی بهتر از اینجا نیست؛ افطاری که می‌دهند، سیگار هم که می‌کشیم و در خانه هم که نمی‌توانستیم مصرف کنیم. اینجا که می‌توانیم دارو استفاده کنیم، چه جایی بهتر از اینجا؟»
همسر من در ابتدا با ورود من و خودش به کنگره مخالف بود. می‌گفت که من را می‌خواهی بین تعدادی مصرف‌کننده ببری؟ فکری غلط و پوسیده‌ای که خود من نیز اسیر آن بودم. برای اولین بار، وقتی می‌خواستم با همسرم به کنگره بیایم، جشن بود. من لباس نو سفیدی گرفته بودم و همسرم می‌خواست آن را اتو بزند که در حین اتو کردن، لباس را سوزانده بود. با من تماس گرفت و گفت که سوخت. من در ابتدا فکر کردم او چیز دیگری می‌گوید. گفتم: «چه چیز سوخت؟» گفت: «لباسی که نو گرفته بودی.» من به او گفتم: «فدای سرت! راه یکی دیگر می‌خریم.» در صورتی که اگر قبل از ورودم به کنگره بود، من زمان را به هم می‌دوختم.
خدا را شکر که ما به کنگره آمدیم و الان همسر من راهنمای جونز است و من همسفر او هستم. من مشکل وزن داشتم و همسرم نیز مشکل وزن داشت. خدا را شاکرم و از آقای مهندس سپاسگزارم که الان در حال حاضر در این شرایط و در این موقعیت هستم.
از همه راهنماها، راهنمای وایت، ابوالفضل فاتح پور، مصطفی صفری، آقا مسلم، آقای امینی، آقا پیمان بهرامی که در جشن ما حضور پیدا کردند، تشکر می‌کنم. همچنین از راهنمای‌های همسرم، سرکار خانم مائده و منیره تشکر می‌کنم. این راهنماها واقعاً زحمت می‌کشند.
از راهنمای تازه‌واردین، ایجنت پارک، آقای شیخ‌پور، ایجنت شعبه، آقای غلامی، ایجنت‌های قبلی، آقای کامران، امینی، موسوی، فروغی و از همه خدمتگزاران، مرزبان‌های عزیز، آقای انصاری، جمشیدی و وکیلی، از همگی تشکر می‌کنم.
همینطور از شما که در جشن ما شرکت نمودید. ان‌شاءالله ما نیز در جشن شما شرکت می‌کنیم. از همسر عزیزم تشکر می‌کنم و از خداوند بهترین‌ها را برای شما خواستارم.

سخنان راهنما، همسفر منیره
سلام دوستان منیره هستم یک همسفر، خدا را شکر می‌کنم که به واسطه تولدی دیگر، یک بار دیگر در این جایگاه هستم و آموزش می‌گیرم. ابتدا این جشن تولد را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می گویم، خدمت راهنماهای محترمشان، آقا پیمان و آقای امینی تبریک می‌گویم، خدمت حمید آقا و همسفرشان تبریک می‌گویم و در ادامه خدمت همه مسافران و همسفران، ماه مبارک رمضان را تبریک می‌گویم و امیدوارم که طاعات و عبادات همگی مورد قبول خداوند باشد، امیدوارم این خانواده محترم راهشان در کنگره مستدام باشد و همواره بدرخشند و امیدوارم به زودی شال‌های خوش رنگ کنگره به دوش این مسافر و همسفر برسد.

آرزوی همسفر مریم
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر، من برادرم را توسط بیماری سرطان از دست دادم، امیدوارم  آقای مهندس درمان سرطان را خیلی خوب در کنگره شروع کنند و هیچ کسی از بیماری سرطان رنج نبرد.

سخنان همسفر مریم
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر، خداوند را بسیار سپاسگزارم و از آقای مهندس تشکر می‌کنم. اگر وجود ایشان نبود، واقعاً نمی‌دانستم کجا بودیم و چه می‌کردیم. همه این‌ها را مدیون ایشان و راهنمایان کنگره هستیم. همچنین از راهنمایان عزیزم، خانم مائده و خانم منیره، سپاسگزارم.
ما اغلب با تردید، ناامیدی و جهل به اینجا می‌آییم و فکر می‌کنیم که بدون ایمان می‌توانیم حرکت کنیم. آقای مهندس در سی‌دی ایمان می‌گویند: «وقتی ایمان شخص قوی باشد، می‌تواند حرکت کند.» من هم با تردید وارد کنگره شدم و فکر نمی‌کردم اینجا همان جایی باشد که به دنبال آن می‌گردم؛ جایی که به حال خوش می‌رسم.
در ابتدا تردید داشتم و همیشه می‌گفتم: «چرا باید بین یک عده مصرف‌کننده مواد مخدر بروم؟» اما دفعه اول که به جلسه آمدم، وقتی به خانه برگشتم، به مسافرم گفتم: «من آنجا همه چیز دیدم، غیر از مصرف‌کننده.» همان شب اول حس و حال خوبی در من ایجاد شد، اما نمی‌خواستم قبول کنم.
چند هفته‌ای با خودم کلنجار رفتم. مسافرم می‌گفت: «برویم»، اما من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم: «نه، من نمی‌آیم.» چند هفته بعد خودم را آماده کردم و عصرها به مسافرم زنگ می‌زدم که: «بیا برویم کنگره»، چون حال خوش را آنجا دریافت می‌کردم.
به تازه‌واردین می‌خواهم بگویم: ایمان‌ خود را به راهنما، کنگره و جایی که آمده‌اید، قوی کنید. اگر کاری که می‌خواهید انجام دهید، با ایمان پیش بروید، حتماً موفق خواهید شد. ما ایمان آوردیم و قبول کردیم؛ اکنون خدا را شکر، حال خوب نصیب ما شده است.
بسیاری از اوقات قبل از کنگره، در خانه تنش‌هایی به وجود می‌آمد که ناشی از خود من بود، زیرا آموزش ندیده بودم. همیشه می‌گفتم: «اگر حمید مصرف‌کننده است، یک مشکل دارد، اما من مشکلات بیشتری دارم.» یکی از مشکلاتم دروغ‌گویی و دیگری بدون فکر کردن حرف زدن بود. همیشه بابت آن معذرت‌خواهی می‌کردم.
در کنگره، وادی تفکر را به من نشان دادند و این موضوع معجزه‌ای در زندگی‌ام به شمار آمد. وقتی دروغ می‌گفتم، برایم هزار مشکل دیگر ایجاد می‌شد. در طول آموزش‌هایم، خساست‌ها و لجبازی‌هایم برطرف شد. هرچه مشتم را باز می‌گذارم، بیشتر ثروت دریافت می‌کنم و این معجزه لژیون سردار در زندگی من است. خدا را شکر که توانستم ادامه دهم.
ترس دیگری که داشتم، ترس از لژیون تغذیه بود. وقتی در پارک می‌دیدم بچه‌ها به لژیون تغذیه می‌روند، همیشه می‌گفتم: «این‌ها الکی است که می‌گویند در لژیون تغذیه وزن کم می‌شود.» اما با رفتنم به لژیون تغذیه روی ترسم پا گذاشتم و موفق شدم.
از همه راهنمایان مسافرم و همچنین راهنمایان خودم و دخترم حدیث که همیشه همراهم بود، سپاسگزارم. ممنون.

آرزوی همسفر حدیث
سلام دوستان حدیث هستم یک همسفر، سلامتی بزرگترین نعمت خداست، از خداوند منان برای همه عزیزان روح و جسم سالم خواستارم.

سخنان همسفر حدیث
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. من که می‌گویم، این کلام خود نیست، بلکه فردی است در جمع بیکران هستی که باورش، کار هر کس نیست. مگر معنای آن را بداند که آن چیست.
سلام دوستان حدیث هستم یک همسفر، خداوند را هزاران هزار بار شاکر و سپاسگزارم که توانستم در این مکان مقدس و در جمع دوستان محبت قرار بگیرم. اگر بخواهم از حال خودم قبل از ورود به کنگره بگویم، من فردی استرسی و زود رنج بودم، و شکرخدا با آمدن به کنگره و آموزش‌های خانم فرحناز عزیزم توانستم این رفتار را کنار بگذارم.
از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا به کنگره بیاییم و آموزش بگیریم. از مادر کنگره، خانم آنی سپاسگزارم. از استاد جهان‌بینی، آقای امین نیز تشکر می‌کنم. از راهنمایان بزرگ پدرم، آقا پیمان، آقای امینی، آقا مسلم و آقا سعید توکلیان که با آموزش‌هایشان باعث شدند پدرم به درمان برسد، تشکر ویژه دارم.
از راهنمایان نیکوتین پدرم، آقا ابوالفضل فاتح‌پور و آقای مصطفی صفری نیز قدردانی می‌کنم. از راهنمایان مادرم، خانم مائده عزیز و خانم منیره سپاسگزارم. همچنین از ایجنت بخش همسفران، خانم زهرای عزیز که دیروز در سفر تهران کنار ایشان خیلی خوش گذشت، تقدیر می‌کنم. از ایجنت بخش مسافران، آقای اصغر نیز تشکر می‌کنم و از مرزبانان بخش مسافران و همسفران قدردانی می‌کنم.
سپاسگزارم از راهنمایان عزیز که همیشه با آغوش گرمشان من را پذیرا هستند. همچنین از پدر و مادرم تشکر می‌کنم که به من اجازه دادند آموزش بگیرم. به پدرم نیز آزاد مردی‌اش را تبریک می‌گویم و امیدوارم در جایگاه‌های خدمتی بالاتری ببینمش.
از همه شما تشکر می‌کنم که در جشن ما شرکت کردید. امیدوارم همه عزیزان، به‌ویژه سفر اولی‌ها، این جایگاه را تجربه کنند و ان‌شاءالله ماه رمضان خوبی داشته و سالی پر برکتی را سپری کنند.

گزارش تصویری «ششمین مراسم افطاری» ماه مبارک رمضان در شعبه سهروردی اصفهان

سیستم صوتی: مسافر غلامعلی ل9، مسافر حسام ل14
ضبط صدا : مسافرحمید ل۱۸، مسافر اکبر ل2
تایپ: مسافران؛ مرتضی ل9، محمدرضا ل1، جواد ل19، مسلم ل5، محمدتقی ل9، رامین ل4، محمد ل4
عکاس: مسافر سیامک ل7، مسافر ایمان
تنظیم و ارسال: مسافر ایمان

مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .