سیدی تاجر ۲ ادامه بحث محبت است که استاد به شاگرد میگوید: محبت به لمس و سخن نیست؛ بلکه محبت درسی است که آغاز و انتهایی ندارد و برای باورها ارزشی نیست. به عنوان مثال باور داریم دروغگویی، غیبت کردن و آسیب رساندن به جنگلها اشتباه است؛ اما دوباره انجامشان میدهیم. برای درک موضوع باید یک مثلثی را در نظر بگیریم که یک ساق آن باور، ساق دیگر انجام باور و قائده مثلث ارزش میباشد. زمانی که انسان باور داشته باشد نباید دروغ بگوید، ولی در عین حال این ضدارزش را انجام بدهد مثلث تشکیل نمیشود. باور کردن با عمل کردن فرق میکند و تمام سختیهای بشر عمل به باورها است. باور زمانی باارزش میشود که مثلث ما کامل شود. ما در اثر ناآگاهی و احساس تصمیمات اشتباه میگیریم و مشکلات بسیاری برای خود بهوجود میآوریم، شاید دو نفر رفیق، خواهر و برادر خوبی باشند؛ اما شریک خوبی نباشند و فامیلی آنها نیز از بین برود.
در ادامه شاگرد میگوید: من بر اساس ندانستن تصمیماتی را در زندگی اتخاذ کردم که بر مبنای احساسات بود و منطقی نبود، پس گرفتار مشکلات متعددی شدم و برای خود گرفتاریهایی را بهوجود آوردم و خود برای خود مشکل ایجاد کردم. سعی کنیم کارهایی که در آنها تخصص نداریم انجام ندهیم؛ زیرا برای خود ایجاد مشکل میکنیم. بعضی از انسانها در بسیاری از شغلها هیچ تخصصی ندارند، اما فکر میکنند که میتوانند انجام دهند؛ پس کاری را که بلد نیستند بر آن وارد میشوند و در آینده به مشکل بر میخورند. بنابراین بایستی قبل از شروع هر اقدامی تفکرات لازم را انجام بدهیم تا مشکلات را برای خود بهوجود نیاوریم.
مسئله دیگر اینکه استاد میداند شاگرد مصرفکننده است، ولی هیچگاه به شاگرد ایراد نمیگیرد و بهگونهای رفتار یا مشکل را مطرح میکند که اعتمادبهنفس او را از بین نبرد. مشکلات نباید مانع این شوند که شما هدفتان را دنبال نکنید؛ بهعبارتی هر انسان یک جایگاهی دارد که باید به آن جایگاهش نزدیک شود. استاد و راهنما در زندگی خیلی مهم هستند تا انسان را راهنمایی کنند. بعضی از افراد در خانوادههایی که هدفمند نیستند فقط بزرگ شدهاند و راهنمایی نشدهاند؛ ولی استاد و راهنمای خوب انسان را بهدرستی راهنمایی میکند. در کنگره راهنماهایی داریم که راه را به ما نشان میدهند و به ما میآموزند که چگونه راه گمشده خود را پیدا کنیم. راهنما نشان میدهد که چگونه در مسیر درمان حرکت کنیم و این راهنماست که به رهجو میگوید چگونه دارویت را مصرف کن و راه را برایش روشن میکند؛ پس در نتیجه اگر برای انسانها استادی نباشد، آنها خودشان را نابود میکنند.
ما در کنگره رایگان حضور پیدا میکنیم و تمام سرویسها را دریافت مینماییم، اما هیچ اجباری در این سیستم وجود ندارد؛ بنابراین در مسئله آموزش هیچ اجباری نیست و هر فرد هر وقت که خواست میتواند بیاید و زمانی که خواست میتواند برود. زمانی که در کنگره حضور داریم یکسری قواعد هست که بایستی آنها را انجام دهیم و این قواعد در واقع تکلیف ما هستند. در جهان فیزیکی اگر انسان در یک جا ساکن باشد و حرکتی نکند جسم او ناتوان و متلاشی میشود، ولی در جهانهای دیگر اگر حرکتی هم نکند نه زیاد میشود و نه کم؛ زیرا در آن بعد جسمیت وجود ندارد!
نگهبان؛ یعنی ساختن حافظ و در جلسات یا تمامی قسمتهای کنگره۶۰ ما فقط نگهبان داریم، نه رئیس؛ زیرا نگهبان حافظ است و کار ساختن را انجام میدهد، پس نگهبان و رئیس تفاوت فاحشی باهم دارند. انسان تا خود را پیدا نکند دیگران را نمیتواند بیابد، این سخن بسیار مهمی است؛ چراکه ما گاهی اوقات خودمان را گم کردهایم و هر زمان که خود را پیدا کردیم آرام میشویم. مورد دیگر مادیات و معنویات است و میزانی که معنویات مهم است، مادیات مهمتر است. زندگی دو چهره دارد؛ یکی معنویات و دیگری مادیات که بایستی با هم میزان باشند. جسم و روح هم باید با هم میزان باشند؛ البته منظور از روح همان نفس است. جسم و روان همانند سوار و سوارکار هستند که هر دو بایستی با هم میزان باشند و اگر هر دو تحرک لازم را داشته باشند، به نتیجه مطلوب میرسند.
برداشت من از این سیدی این است که اگر بر مسئلهای باور داریم باید تمامی سعی و تلاش خود را در عملی کردن این باور به کار بگیریم تا تأثیر مثبت بر روی دیگر اعمالمان بگذارد. ما انسانها بایستی در دل سختیها برویم و بدانیم که اگر تفکر لازم نداشته باشیم، خود این موضوع باعث بروز مشکلات میشود. بایستی بتوانیم در زندگی به مادیات اهمیت بدهیم و در معنویات نیز تعادل را برقرار کنیم.
منبع: سیدی تاجر ۲
نویسنده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون اول)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر مژگان (لژیون هشتم)
ویراستار و ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دکتر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
206