همانطور که قبلاً گفتیم زندگی انسان بر سه محور خواست، تقدیر و فرمان الهی استوار است؛ البته این سه عامل به هیچ وجه جبر و اختیار را نقض نمیکند، قسمتی از آنچه میگذرد جبر و قسمتی نیز اختیار است؛ ولی فرمان الهی هم وجود دارد. خواست مستقیماً بهعهده خود ما است و تقدیر و عملکرد ما در گذشته بستگی دارد. در حقیقت آنچه را که کاشتهایم برداشت میکنیم؛ اما در مورد تقدیر باید بدانیم که علاوه بر عمل ما که فرمان الهی هم در بهوقوع پیوستن تقدیر شرط است. گاهی یک تقدیر انجام نمیگیرد؛ چون زمان آن نرسیده و یا گاهی بنا بهمصلحت فرمان انجام آن صادر نمیشود.
همه ما انسانها از ابتدای خلقت فیزیکی؛ یعنی خلقت زمین تا پایان این دوره از حیات و آغاز خلقتی دیگر با هم هستیم و در این دوره ما گردشها و چرخشهایی را پشت سر میگذاریم. آنچه که در این گردشها اهمیت دارد و تبدیلاتی که انجام میگیرد و برای اینکه تبدیل صورت گیرد، حتماً باید تغییراتی انجام شود و برای تبدیل شدن پارامترهای مهمی وجود دارد که شامل شرایط تبدیل، زمان تبدیل، تبدیل دانش و آگاهی مربوط به تبدیل عناصر، تبدیل و هدف تبدیل است. در اکثر موارد تنها به هدف تبدیل اهمیت داده میشود و پارامترهای دیگر بهویژه زمان در نظر گرفته نمیشوند.
به عنوان مثال فردی که تا به امروز مصرفکننده مواد بوده است و تمام سیستم بدنش با مواد هماهنگ شده حالا میخواهد بلافاصله تبدیل به یک انسان سالم بشود. در حالی که هیچ تغییری انجام نگرفته است و برای هر تبدیلی مراحلی وجود دارد که ما تابع آن هستیم و یا ناچاریم که تابع آن باشیم. نکته حائز اهمیت این است که عاملی که دائماً در مراحل تبدیل نقش کلی را ایجاد میکند محبت بوده و این محبت است که میتواند تغییر مثبت و به دنبال آن تبدیل مثبت را بهوجود آورد و پایه اصلی محبت نیز معرفت به مفهوم دانایی است.
در مثلث دانایی ما سه فاکتور اصلی داریم که عبارت است از تفکر، تجربه و دانشی که آموزش را به همراه دارد؛ اگر دانش و آموزش کسب شده در مثلث دانایی منفی باشد نفرت ایجاد میشود و برعکس؛ اگر دانش کسب شده مثبت باشد محبت شکل میگیرد و بهدنبال این محبت تغییرات و تبدیلات مثبت را خواهیم داشت. بههمین دلیل است که ما در کنگره ساختارها و تبدیلات مثبت داریم؛ چون اساس کار با محبت است و در نهایت هرچیزی که پایهاش محبت باشد سبب ارتقاء میشود؛ اگر محبت نبود امواج مطبوع الهی همچون الهام تقوی و امواج عشقی که ذرات عالم را به هم نزدیک میکنند وجود نداشت؛ اگر محبت نبود ما مطلبی نداشتیم که به یکدیگر بگوئیم و نمیتوانستیم گرد هم جمع شویم و اندیشههایمان را بههم نزدیک کنیم.
زمانیکه در درون سینه من و شما محبت نبود، چگونه نوشتهها و گفتههای من بر دل شما مینشست؟ این محبت است که سبب میشود زبانها و دیدنها یکی شود. انسان اگر در درون خود سفر کند درمییابد که جهان بیرون با این همه عظمت در مقابل دنیای درون چون گوئی بیش نیست. ما در کنگره آدرس و نشان خود انسانها را به آنها میدهیم و یافتن نشان خودشان آنها را در دگرگونی آنها نقش بسیار مهمی دارد.
منبع: سیدی مسیر
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر حمیده
ویراستاری و ارسال: همسفر زلیخا رهجوی راهنمای همسفر سمیرا (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
39