کنگره برای هیچ کدام از ما هدف نیست کنگره برای همه ما وسیله است یک ابزار که از این وسیله و ابزار استفاده کنیم تا در زندگی به صلح و آرامش برسیم تا از ضدارزشها فاصله بگیریم و به ارزشها برسیم؛ بنابراین باید همه در کنگره یاد بگیریم پایههای مالی خودمان را مستحکم کنیم تا در کارمان توفیق به دست بیاوریم و کارها را به درستی انجام دهیم تا به شاخص برسیم و همه بچههای کنگره۶۰ باید تحصیل کنند. استاد امین دژاکام فرمودند: همیشه من این اعتقاد را داشتم که نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است، سوای از درجه علمی و تجربیاتی که هر فرد دارد این یک چرخه است از جمع به فرد و از فرد به جمع. درس دادن در کنگره شرایط من را در دانشگاه تغییر میداد و جهانبینی خیلی به من کمک میکرد و انسانی که در تاریکی است در چرخه فرار از رنج است، دنبال این است که رنجش را کمتر کند، دنبال این است که آخر نباشد.
در چرخه کسب شادی دنبال این است که اول باشد؛ ولی وقتی در جهنم میافتد، دوست دارد از طبقه پنجم به طبقه چهارم جهنم بیاید. «درویش بگفتا به جز سوزش دل نیست راه گذر از بند شیاطین» یعنی راهی جز سوختن دل برای پاک شدن دل وجود ندارد، یعنی هر انسانی که میخواهد دلش صاف شود؛ چون انسان دلش صاف باشد هر چیزی به او داده میشود، هر چیزی، قدرت، پول، عشق. آن سوختن مثل آن ذوب شدن فولاد در کوره، چکش خوردنش، دوباره ذوب شدنش، دوباره سرد شدنش، در نتیجه تغییر را بوجود میآورد. خیلی وقتها انسان نمیداند که حسد، کینه و ... را دارد، پنجاه درصد قضیه فهمیدن موضوع است، مثل پیدا کردن میکروب، ببیند میکروب کجا است، چه شکلی است، بداند چیزی که دارد زیر میکروسکوپ میبیند عامل بیماری است، آن موقع روی آن کار میکند و راه درمان را پیدا میکند. راه درمان از زمانی پیدا میشود که بیماری پیدا شود.
این دقیقاً همان صورت مسئله اعتیاد است و در انسان، پالایش زمانی اتفاق میافتد که ناخالصی خودش را ببیند و با آن روبهرو شود، زمانبر است؛ ولی تقدیر کار خودش را انجام میدهد و بازی در آگاهی است و میفهمد اتفاقات برای چه میافتد و با مشکلات روبهرو میشود و در پی حل مشکلات برمیآید، مثل یک مکانیک که در پی عیبیابی ماشین برمیآید انسان هم زمانی که میخواهد پالایش شود، باید برگردد و اشکال را پیدا بکند و به حساب خودش میرسد، میگویند: که انسان به حساب خودش برسد قبل از اینکه به حسابش برسند، پس پذیرش اتفاق بیفتد و ناخالصیها از بین برود، ملاکش این است که توانایی اینکه با تمام وجود چیزی را بخواهیم را نداریم؛ ولی فردی میآید که این توانایی را دارد و تو تمام تجربیات و دانشت را به او انتقال میدهی و دیگر به او حسادت نمیکنی و از رسیدن او به این قضیه خوشحال میشوی. اینکه آدم ادای خوب بودن را در بیاورد با خوب بودن فرق میکند.
کائنات هیچ انتهایی ندارد و قابل سنجش نیست اینکه به من ثروتی داده شود از هستی کم نمیشود بلکه طبق قانون، تکثیر و بازتابها زیادتر هم میشود، مثل اینکه شما دو تا آینه داشته باشید با یک منبع نور، یک منبع نور داشته باشید با ده تا آینه، آن منبع نور ثابت است؛ ولی تعداد آینهها وقتی زیاد میشود، نور شدتش بالا میرود، پس هر انسانی که چیزی به او داده میشود به قدرتی میرسد که مثل یک آینه عمل میکند که بازتابها را میکند و وقتی ندارد، مثل یک جسم سیاه است، نور را جذب میکند و به حرارت تبدیل میشود یعنی در مقابل دانش، در مقابل علم، انسانی که ظرفیت پیدا نکرده مثل جسم سیاه عمل میکند، وقتی یک جا صحبت علمی میشود، وقتی هنری دارد آموخته میشود اول جوش میآورد؛ چون جسم سیاه است همه نور را تبدیل به حرارت میکند؛ ولی وقتی ظرف ساخته شد تبدیل به آینه میشود و آن را منعکس میکند و نتیجههای خیلی خوبی از آن به دست میآید.
ذرات ناخالص مثل مقاومت عمل میکنند و ذرات خالص مثل ترانزیستور عمل میکنند. وقتی من شروع کردم به یادگیری علم مثل اینکه من را به برق وصل کردند انرژی به من داده شد؛ اما چون در دوراهی انتخاب، انتقام را انتخاب کردم که به قدرت برسم، آمدم انگار ترانزیستورها را از مدار خارج کردم و مقاومتها را گذاشتم در مدار بعد هم به برق وصل کردم و انرژی وارد شد؛ ولی تمام انرژی به حرارت تبدیل شد و دچار خشم شدم، نتیجه این شد مدارم سوخت. انتخاب خیلی مهم است؛ چون وقتی انسان انتخاب میکند بین دو تا چیز خیر و شر، میگوید ناخالصی وارد مدار شود یا ذرات خالص وارد شوند، انسان با ناخالصی هم میتواند پیشرفت کند به شرط اینکه به خوبیها توجه کند. هر انسانی اگر به جریان زندگی خودش خوب نگاه کند، میتواند حکیم شود؛ ولی بخاطر احساسی که دارد مثل: حسادت، کینه و ... همیشه به جریان زندگی دیگران نگاه میکند و دیگران را چک میکند.
نیروهای تاریکی به دنبال اطلاعات هستند، وقتی یکدیگر را میبینند میگویند چه خبر؟ فلانی چکار کرد؟ ولی نیروهای مثبت میگویند حالت چطور است؟ شادی یا غمگین؟ اگر حال طرف بد است سعی میکنند حالش را خوب کنند؛ ولی آنهایی که به دنبال اطلاعات هستند، همیشه سعی میکنند عقب نیفتند، نیروهای تاریکی علم و مطالب مفید را تبدیل به اطلاعات میکنند. نیروهای الهی از اطلاعات به علم میرسند و از آنالیز درست دنبال علم هستند و اگر انسان بتواند ذهنش را درگیر جریان خودش بکند که در کجا قرار دارد و چکار میکند؟ میتواند بفهمد کجای کارش اشکال دارد و میتواند تغییر بوجود بیاورد؛ چون ما خیلی وقت نداریم و اگر تمام وقت را روی دیگران بگذاریم تمام میشود و اعصابمان به هم میریزد و متوجه نمیشویم چه میخواهیم و خواسته درونی ما چه میخواهد و دور شدن انسان از خواستههایی که در درونش است باعث دلتنگی و رنجش میشود و فکر میکند دیگر او به آن پایه از پیشرفت نرسیده و غمگین است.
اما نمیداند غمش برای این است که اصلاً کاری که انجام داده نمیبایست انجام بدهد. آقای مهندس دژاکام فرمودند: در کل از مطالب امین برداشت کردم که اگر ما بدخواه دیگران باشیم آن تخریب آوارش کاملاً روی سر خود ما میریزد و حس ما را منفی میکند و ما نمیتوانیم حرکت کنیم؛ ولی اگر خیرخواه دیگران باشیم آن خیر دقیقاً به ما میرسد و تا زمانی که من از موفقیت دیگران ناراحت میشدم موفق نمیشدم؛ ولی از روزی که چهره بازی عوض شد و من آن روز آن اطلاعات را دقیق به آن فرد دادم و خوشحالی دیگران باعث خوشحالی من شد خداوند به من کمک کرد و این است که میگوییم اگر ما در جهت صراط مستقیم نباشیم آسفالت خیابان، پل خیابان، دیوار، همه با ما انگار لجاجت میکنند؛ ولی اگر بهطرف صراط مستقیم برویم و خوبی دیگران را بخواهیم برای ما خوبی اتفاق می افتد.
نویسنده: همسفر مریم.(ف) رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابط خبری و ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
81