English Version
This Site Is Available In English

خلاصه سی‌دی تاجر ۲

خلاصه سی‌دی تاجر ۲

سلام دوستان حسين هستم یک مسافر 
استاد می‌گوید: برای باورها ارزشی نیست، و شاگرد از استاد می‌پرسد که برای باورها ارزشی نیست؟ من متوجه منظور شما نشدم، آیا منظور شما این است که اگر من باور داشته باشم دزدی و دروغ بد است و آن را انجام بدهم، این برای من هیچ ارزشی ندارد؟
چیزی که همه ما فکر می‌کنیم برای باورها ارزش هست و باور داریم دروغگویی بَد است، غیبت بَد است، جنگل‌ها را خراب کنیم بد است، ولی خودمان این کار را انجام می‌دهیم.
برای این موضوع یک مثلث هست که یک ساق آن باور است و ساق دیگرش انجام و عمل کردن باور است و ساق آن، ارزش است، یعنی اگر ما باور داشته باشیم ولی عمل نکنیم، دو تا ساق را نداریم و اصلأ سطحی به وجود نمی‌آید.
مثلاً ما می‌گوییم دروغگویی بَد است ولی دروغ می‌گوییم، باور داریم غیبت کردن بد است ولی خودمان غیبت می‌کنیم، باور داریم توهین کردن به دیگران بد است ولی خودمان توهین می‌کنیم و نکته جالب آن این است که همه این‌ها برای دیگران بد است و برای خودِ ما بد نیست و همگی باور داریم که این کارها بد است ولی انجام می‌دهیم و این باور ارزشی ندارد.
مشکل اکثر انسان‌ها این است که موضوعی را باور دارند ولی، یا قادر به انجام دادن آن نیستند و یا نمی‌خواهند آن را انجام بدهند، پس باور داشتن به یک موضوع با عمل کردن به آن، دو موضوع جداست و تمام سختی بشر هم همین است که آن چه را که باور دارند، نمی‌توانند به عمل تبدیل کنند و اینکه ما به چه چیزی باور داریم مهم نیست، ما به چیزی که عمل می‌کنیم، مهم است.
در ادامه جناب مهندس می‌فرمایند: انسان‌ها بر اثر ناآگاهی و ندانستن برای خود ایجاد مشکل می‌کنند و تصمیماتی را می‌گیرند که بر اثر احساسات است و اصلأ منطقی نیست و گرفتار مشکلات متعدد می‌شوند و خود انسان اسباب بدبختی خودش را بوجود می‌آورد.
حال مشکل چگونه بوجود می‌آید؟ برای مثال ۲ نفر با هم رفیق خیلی خوبی هستند ولی ممکن است شریک خوبی نباشند، شما ممکن است ۲۰ سال با شخصی رفیق باشید و وقتی شراکت می‌کنید و با او شریک می‌شوید، ممکن است اصلأ شریک خوبی نباشد.
آقای مهندس از تجربه خودش سخن به میان می‌آورد و می‌فرماید: با یک رفیق قدیمی، خیلی خیلی دوست بودیم و رفقای صمیمی بودیم و با هم شراکت کردیم و شراکت ما ۲ ماه بیشتر دوام نیاورد و دوستی ۳۰ ساله ما هم به هم خورد، و آقای مهندس در ادامه می‌گوید: با برادر خودم شریک شدم و فروشگاه پوشاک زدیم و برادرم فوت کرد و با ورثه، کُلّی به مشکل برخوردم و کار به دادگاه کشیده شد و روابط فامیلی هم از بین رفت و همه این‌ها مشکلاتی است که انسان ندانسته برای خودش بوجود می‌آورد.
در کارهایی که تَخَصُّص نداریم نباید وارد آن‌ها بشویم چون برای ما ایجاد مشکل می‌کند مثلاً آهنگری یا ساندویچی و یا خیلی مشاغلِ دیگر که اصلا تخصصی در آن‌ها نداریم، وارد آن‌ها می شویم و در آینده برای ما مشکلاتی ایجاد می‌کند.
در ادامه با استاد خودش در مورد نقش راهنما سخن می‌گوید و می‌فرماید: در اثر برداشت‌های غلط از زندگی و نداشتن استاد (راهنما) و یا مُربّی، با وجود کار و تلاش شبانه روزی، خود را به درون ظلمت بردم.
نقش استاد و راهنما در زندگی خیلی خیلی مهم است که ما را در مسیر زندگی راهنمایی نمایند و اگر انسان‌ها راهنما و استاد نداشته‌ باشند، خودشان را نابود می‌کنند و راهنماست که راه را از چاه برای ما مشخص می‌کند.


گروه سایت نمایندگی اروند آبادان
تهیه و تنظیم: مسافر حسین لژیون چهارم
ارسال مطلب: مرزبان خبری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .