به نام قدرت مطلق الله
تاریخ مبحث: 1372/09/08
شاگرد: برای باورها ارزشی نیست؟ من متوجه منظور شما نشدم، آیا منظور شما این است؟ من اگر باور داشته باشم دزدی و دروغ بد است ولی آن را انجام بدهم این برای من هیچ ارزشی ندارد!.
استاد: مرحبا!
حال اگر سخنی داری، سخن دلت را مطرح کن.
شاگرد: من در اثر نداستن تصمیماتی را در زندگی اتخاذ کردم و پیرامون خود کارهایی اضافه را بوجود آوردم که جز ضرر و تخریب چیز دیگری برایم به ارمغان نیاورد و کسب و کار خود را دچار مشکلات متعددی نمودم ولی امروز میدانم بدون تفکر و برنامهریزی انسان قادر است خودش برای خودش مشکل آفرینی کند.
استاد: درباره مسائل گذشته تلاش و کوشش داریم که همه آن ارقام از ارزش بیافتد و در کار و مشاغل آینده بندی وجود نداشته باشد، اما در اقدامات شما هم تعمق مینمائیم که صفحه روشن گردد، شما در بعضی مسائل قدری کم دارید مثل نیرو و سرعت، البته ما با مشورت این موضوعات را عرض میداریم؛ تزکیه نفس شما اشکال دارد اما مانع ادامه هدفتان نمیشود، در بعضی فریضهها شما قدری کاهلی مینمائید. شما را از اکنون اشخاصی در وجود خود قبول نمودهاند پس باید در همه امور و همه آنچه شما را جلو میراند قیمت بدهید تا به مکان خود نزدیک شوید.
ما شما را بیدار نمودیم که ابتدا به امر، کارهای سودمندی انجام بدهید و از هیچ موضوعی ترس به خود راه ندهید تا در بازگشت آن چیزی باشید که هم خود و هم خواست عقل شماست، شما خیر را دارید، باید در همه امورات دست به کاری که موظف میباشید ببرید؛ اگر سوالی دارید بپرسید.
شاگرد: شما خود نیک میدانید که من در اثر برداشتهای غلط از زندگی و نداشتن استاد یا راهنما و یا مربی با وجود کار و تلاش شبانه روزی خود را به درون ظلمت بردم حالا که کور سویی از نور به فضل خداوند رویت شده است که به درستی دلیل آن را نمیدانم که چرا برای من چنین استادانی مهیا شده است که در تصورم نمیگنجد بنابراین برای نزدیک شدن به هدف تعیین شده هر دستوری که لازم است بفرمایید تا انجام بدهم.
استاد: ما شما را دوست داریم و محبت شما باعث مسئولیت ما و مسئولیت بیشتر شما میشود، در ارتباط ما و شما هیچ چیزی اجبار نبود و اگر دستوری و یا حکمی باشد دیگر به آن راهی که باید بروی به گونهای دیگر میشود که درست نیست بایدها وجود ندارد مگر انسان خودش مرز بگذارد، ما در خود هرگز مسئله زور را القاء نمیکنیم، این تصفیه شدن را آرام راحت و آزاد میگذارد تا در اجرای هدف خود برای مقصود خود با کوشش و پشتکار آغاز نمودیم این کاروان مقصدی دارد که تو معلوم خواهی نمود.
شاگرد: امروز علاقمندم کمی از جهان دیگر بگوئید.
استاد: شما اگر آنجایی که هستید بخواهید در یک جا باشید و چندان حرکتی نکنید جسم شما پس از چندی ناتوان و متلاشی خواهد شد اما آنجا در هر حالتی که بخواهید باشید هیچ تغییری نمیکنید، نه کم و نه زیاد میشوید چون دیگر جسمیتی وجود ندارد.
شاگرد: اگر مطلبی لازم است خود شما بگویید، اگر ممکن است کمی از نگهبان بگویید، نگهبان یعنی چه؟
استاد: در هر دو حال ساختن، یکی ساختن خود و دیگری ساختن دیگران که با هدف شما هم جهت خواهد شد. اینها مهم هستند و قدری سخت و دشوار...
تحمل لازم است برای هدفهای عالی خود را آماده کنید، تا خود را نیابید دیگران را کی بیابید؟
باید بدانید هر قدر که میتوانید، برای دانستن توانایی و قدرت فکر لازم است، پس باید بتوانید تا بدانید.
شاگرد: متشکرم. خوشبختانه من در اثر ورود به جهان معنویت دیگر برای مال دنیا ارزشی قائل نیستم و پول به قول معروف چرک دست است ارزشی ندارد بلکه این معنویات است که ارزش دارد و من در کسب دانستهها هستم یعنی معنویات و به مال دنیا میخندم.
استاد:شما تاجر نیستید اما اگر کاروان با همه تجهیزات برود و ماهها و هفتهها در گرما آفتاب و شن و کالای خود را هم خوب حفظ کند ولی بسیار ناچیز به فروش برساند چه میشود؟باید در فکر خرید و برگشت راه و حمله دزدان و موت شتران باشد باید خوب مطالعه کند تا استخوانهای کاروانیان در صحرا باقی نماند؛ شما فکر و تجربه دارید موظف به حفظ و نگهداری کامل کالای خود میباشید. نیازمندان در همه جا با شما کار خواهند داشت نمیتوانید با خنده بروید و نظری بیتحرک به آنها بیندازید. هر انسانی که بخواهد با رنجهای وارده میدان جنگ را رها کند این آرزوی هر فرمانده و سردار جنگی است که دشمن قبل از نبرد عقب نشینی کند.
شاگرد: یعنی من سخت در اشتباه هستم؟ در حقیقت میخواهم از میدان نبرد فرار کنم!؟ متشکرم من را آگاه کردی. پس چگونه است انسانهایی نیرنگ و تزویر را برای گردآوری مال دنیا در دستور کار خود قرار میدهند؟
استاد: قدرت مطلق به همه چیز آگاه است، آنان که به ظاهر پیشهای جز تزویر ندارند آتش و سوختن درونی را دوباره تجربه خواهند کرد.
شاگرد: عجب روزگاری است هر روز انسانی را به طریقی کلاهی بر سرش میگذارند و مراقب میشود که دیگر کلاه برسرش نگذارند اما روز دیگر کلاهی میگذارند که با کلاه قبلی کاملاً متفاوت بود، به هر حال من به تلاش خود ادامه میدهم.
استاد: حرفهای شما به دل مینشیند، به همین سبب است که تعمق میکنیم که کلاه بزرگ به قول شما و به قول ما دستار بر سر مینهند.
من نمیخواهم سختیهای پیش روی شما را کراراً بگویم، نتیجه خوبی ندارد اما در سکوت و تنهایی میسر میشود، ادامه دارد.
باید قدرت جسم و روح را میزان نمائید، سرما سخت است و تحول آن دشوار و این بدون آزمایش امکان ندارد ما از تحمل شما در مقابل این دشواریها راضی هستیم و این قدرت حرکت امواج شما را دو و یا بیشتر مینماید.
نیروهای نابکار اطراف شما جهت خاموش نمودن شما فعال هستند ستونهای توخالی آنها فرو میریزد و فرو نشست آنهاست.
تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی حسنانی.
- تعداد بازدید از این مطلب :
423