هفتمین جلسه از دوره شصت و دوم از کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر، با استادی دیدهبان محترم مسافر علیرضا زرکش، نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافر عبدالرضا، با دستور جلسه «درختکاری»، پنجشنبه ۱۶ اسفندماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. تبریک میگویم به خاطر ماه مبارک رمضان. در کنگره یاد گرفتم که انسانها وقتی کاری را با فهم انجام میدهند، آن کار را به درستی انجام میدهند و اگر فهمی پشت آن نباشد، نمیتوانند آن کار را به درستی انجام دهند. وقتی یک مسافر در سفر اول میفهمد که یک پنجم، یک پنجم است و اگر بیشتر مصرف کند، چه اتفاقی در درونش رخ میدهد، در حین اینکه خط پمپ سرنگ را روی آن عدد میزان میکند، متوجه میشود که دیگر سعی نمیکند یک ذره کمتر یا بیشتر مصرف کند.
همه چیز به فهم بستگی دارد! اگر ما فقط توان صحبت کردن داریم و توان عمل کردن را نداریم، به این دلیل است که به فهم واقعی مطلب نرسیدهایم یعنی به حقانیت آن مطلب نرسیدهایم. در کنگره، وقتی راجع به یک مطلب صحبت میکنند، حق مطلب را میرسانند، حق مطلب را به خوبی ادا میکنند و از همه مهمتر، کسی که دارد مطلبی را میگوید، خودش صاحب آن مطلب است. تفاوتی که بین بسیاری از جاها وجود دارد، این است که چیزهایی که الان میشنویم و به همدیگر میگوییم، بیرون هم شنیده بودیم، اما تفاوتی داشت، خود شنونده تفاوتی نداشت، گوینده تفاوت دارد. وقتی گوینده، خودش صاحب عملی است، قضیه برای شنونده کاملاً متفاوت است.
این قدرت کنگره است! وقتی راجع به درختکاری صحبت میکنیم، این قضیه یک صور آشکار دارد که اگر یک درخت بکاریم، خیلی خوب است اما صور پنهان این قضیه من را به این فکر فرو میبرد که وقتی میگویند "درخت"، من راجع به تنها درختی که میتوانم صحبت کنم، آقای مهندس دژاکام است، به آن عظمت و با آن قدرت، درختی که میوهایی که دارد و سایهایی که دارد، جمع جمیع انسانها را زیر آن جا داده است.
اگر میگوییم بیاییم درخت بکاریم، درخت در وجود خودمان است، اگر راجع به درخت صحبت میکنیم، درختی را میگوییم که هم ریشه، هم سایه و هم میوه دارد، چقدر انسانها روی این درخت زندگی میکنند؟ چقدر مصرفکنندهها از این میوه DST استفاده میکنند؟ چقدر انسانها از D.SAP استفاده میکنند؟ چقدر انسانها از درمان ویلیاموایت یا درمان سیگار آقای مهندس استفاده میکنند؟ چقدر انسانها از روش درمان کاهش وزن آقای مهندس استفاده میکنند؟

دبیر جلسه گزارش هفته پیش را در مورد بیماریهای خاص و درمانهای مختلف خواندند، امکان گستردهایی برای استفاده از این درخت وجود دارد، آقای مهندس دژاکام یک الگو و یک الگوی بینقص است و اگر من هم محصولی از این درخت هستم، باید در درون خودم ویژگی این درخت را داشته باشم. من هم باید در درون خودم یک بذری را بکارم، نه در بیرون.
اگر ما صاحب اطلاعات، دانایی و آگاهی باشیم، میتوانیم بذر در درون خودمان بکاریم. میگوید:
درخت تو گر بار دانش بجوید
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
ما هم باید صاحب درخت باشیم، ما هم باید بتوانیم بذر نیکو در درون خودمان بکاریم. این بذر نیکو میگوید که ساکنین آباد میتوانند پیرامون خود را آباد کنند. چه ساکنینی آباد هستند؟ ساکنینی که درونِ آباد دارند؛ کسانی که این توانایی را دارند که این اطلاعات و آموزش را در درون خودشان استفاده کنند، کسانی که میتوانند تزکیه کنند و تزکیه را پالایش کنند. هیچ قدرتی نمیتواند درون انسانها را تزکیه و پالایش کند، هیچ اجازهایی وجود ندارد مگر اینکه انسانها صاحب بخشش باشند و بتوانند بذر نیکو در درون خودشان بکارند.
انسانها باید صاحب میوه و سایه باشند! چه کسی اینجا را درست کرده است؟ یک سری آدمها بودهاند، اصلاً مشخص نیست چه کسانی بودهاند، چه افرادی پول پرداخت کردهاند؟ اصلا مشخص نیستند، چه افرادی زیر این سقف هستند و استفاده میبرند؟ اصلا مشخص نیستند. مثل یک درخت، میوه میدهد و میوه آن را چه کسی میخورد؟ یک رهگذر و اصلاً برایش مهم نیست. چه کسانی از روش درمان دیاستی استفاده میکنند؟ اصلا برای آقای مهندس مهم نیست، چه کسی از دیسپ او بهره میبرد یا چه کسی از روش درمان سیگار استفاده میکند، اصلا مهم نیست، اینگونه افراد هستند که میتوانند در درون خود درخت بکارند. بزرگترین ویژگی انسانهایی که میتوانند چرخ نیلوفری را به زیر بیاورند.
میدانید زمین چگونه حرکت میکند؟ غیر از اینکه دور خودش و حول خودش میچرخد، یک حرکت مارپیچ به سمت جلو هم دارد. ما باید این را در سفر اول یاد بگیریم تا بتوانیم در سفر دوم، این بذر نیکو را از درون خودمان بیرون بیاوریم، بتوانیم بخشش کنیم، بتوانیم خدمت صادقانه انجام دهیم، تا بتوانیم شباهتی هرچند اندک نسبت به صاحب کنگره پیدا کنیم. وگرنه ما تبدیل میشویم به درختی که میوه میدهد و میوههای خود را در لابهلای برگهایش پنهان میکند، حکم آن درخت، قطع شدن است و حکمش نیستی و عدم است.
این حال خوبی را که ما داریم باید درک کنیم و از همه مهمتر و از همه مهمتر این است که بدانیم هر آغازی یک پایانی دارد. در پایان سفر اول، به محض اینکه گل رهایی را دریافت میکنیم، سفر دوم آغاز میشود. خیلی از افرادی که گل رهایی را میگیرند، همانجا میایستند، سفر دومی هستند، رها یافتهاند ولی راه نیافتهاند!
کسانی که رها شدهاند ولی ایستادهاند، مگر اینکه این توانایی را در درون خودشان به وجود بیاورند و جزئی از ساکنین آباد باشند و مثل یک درخت، محصول داشته باشند.
اگر ما سالی یک بار دور هم جمع میشویم و درخت میکاریم، این حرکت یک حرکت نمادین و بسیار ارزشمند است، ولی تنها چیزی که برای من یادآوری میکند این است که تو هم در درونت باید بذری بکاری و این بذر باید تخم و دانهایی باارزش باشد و این جز بخشش و عشق و محبت هیچ چیز دیگری نیست، میگوید که آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.
.jpg)
ظرف یعنی جسم، انسانهایی که جسم تهی دارند، کسانی هستند که میوه ندارند، محبت ندارند، بخشش ندارند، عشق ندارند، انفاق ندارند چون صاحب تزکیه و پالایش نیستند، چون صاحب خشم و شهوت خودشان هستند.
شاید از خیلیها سوال نشود، اما از من که آمدهام و رحمت خداوند شامل حال من شده و درون کنگره حال من خوب شده، سوال میشود که تو از این میوه خوردی، چرا متوجه نبودی؟ چرا حساب و کتاب کردی؟ به نظر من، همه چیز بعد از بخشش تازه شروع میشود و بخشش است که به انسانها اجازه و توان حرکت میدهد، زور و قدرت دارد وگرنه همهاش حرف است، حباب است و تهی است.
کنگره بسترش را به وجود آورده و امیدوارم همه ما درختان تنومندی شویم که صاحب میوه باشیم و خیلیها بتوانند از ما بهرهمند شوند، نه فقط خانوادهمان. خانواده که میشود نفقه و باید نفقه را پرداخت کنیم، ولی وقتی این نفقه تبدیل به انفاق میشود، در هستی محاسبات متفاوت میشود.
امروز صبح در جلسه بودیم و بعضی از دوستان هم در جلسه سردار حضور داشتند؛ پس از بخشش، قضیه کاملاً متفاوت میشود. رنگها متفاوت میشوند، صداها متفاوت میشوند و احساسات متفاوت میشود. من فکر میکنم در کنگره میتوان به آنجایی که باید رسید، رسید. اما خیلی از ما سفر اول را با تغییراتش و با کم کردنش دوست داریم ولی سفر دوم را زیاد جدی نمیگیریم، چون مفهومی از سفر دوم برای ما آشکار نشده است. سفر دوم است که ما را به مقصد میرساند، نه سفر اول. سفر اول ما را رها میکند، تازه آن رهایی یک مقصدی و یک هدفی دارد.
سعی کنیم درک واقعی نسبت به مطالب کنگره داشته باشیم و تجربیات خودمان را در اختیار همدیگر قرار دهیم. این مسیری که در کنگره وجود دارد، تجربه شده است، این نیست که من الان آمدهام و میخواهم امتحان راهنمایی بدهم یا مرزبان شوم و فکر کنم مرزبانی از من شروع شد، یا اینکه خدمت مالی، پهلوانی، دنوری یا عضو لژیون سردار یا نشانیدربینشان از من شروع شد.
سعی کنیم نشانی از کنگره یا نشانی از درخت کنگره در وجود خودمان داشته باشیم.
تنها نشانی که آقای مهندس با خودش همراه دارد و کاملاً ملموس است و همه ما وقتی خدمت ایشان میرویم، احساس میکنیم آن محبتی است که نسبت به همه ما دارند و جالب اینجاست که یک سفرهایی جلوی ایشان پهن است بدون اینکه دستشان را در سفرهایی که جلوی ایشان و در دامان ایشان پهن ببرند به همه روزی میدهند و این است که قضیه را قشنگ میکند، اینکه هر روز و هر ماه و هر سال، کنگره هزاران اکتشاف مهم انجام میدهد که درد و رنج بشر را کم میکند، این است که مهم است.
اگر محصول آن درخت، یعنی هر تکه از آن درخت را شما بردارید و بخواهید تجزیه و تحلیل کنید، اگر آن قطعه متعلق به آن درخت باشد، باید نشانی از بزرگی آن درخت در این ذره کوچک باشد. اگر من عضو کوچکی از کنگره هستم، باید نشان آن ذره در درون من باشد و تنها نشانی که کنگره با خودش حمل میکند، همان وادی چهاردهم است، آن است که زندگیها را آباد میکند و حال ما را به حال خوب نزدیک میکند.
کنگره در گذرگاه بسیار سخت بنا شده است و هر کسی، هر نفسی که از این خروجی یا ورودی گذر میکند، کسانی که در این قضیه دخیل هستند و دارند خدمت میکنند، بهره میبرند. اما چه کسی بهره صددرصد را میبرد؟ دیدهبانی که هم از زمان خودش بگذارد، هم از مکانش بگذارد و هم از پولش بگذارد. چه کسی بهره میبرد؟ آقای مهندس دژاکام که هم از کلامش میگذارد، هم از زمانش، هم از مکانش و هم از پول خودش میگذارد. کدام راهنما بهره کامل را میبرد؟ راهنمایی که هم از زمانش میگذارد، هم از مکانش، هم از کلامش میگذارد.
زمان چیست؟ زمان، زَر است، پول است! در هستی کسی با نمره نوزده و نود و نه قبول نمیشود، خطابم با شما همسفران است؛ کسی در هستی با نمره نوزده و نود و نه قبول نمیشود. هیچکس در سفر دوم نمیرود مگر اینکه اصلاً مواد نزند. نمیتوانی بگویی من سالی یک دفعه، آن هم عید تا عید، دو تا دود شیره میگیرم یا به مهمانی میرویم و دو تا استکان عرق میخورم؛ نمره او صفر است. مگر غیر از این است؟! غیر از این است مگر؟! باید نمره شما بیست باشد.
در هستی باید نمره شما بیست باشد! کسی هم که خدمت میکند، باید خدمتش بیست باشد، حتماً باید خدمت مالی را با خودش داشته باشد. هزار بار هم حضور داشته باشد و مشارکت کند، رنگهای مختلف شال را به گردن خودش بیندازد، اگر دست در جیب خودش نکند و صاحب بخشش نباشد، شاید نمره او نوزده و نود و نه باشد، ولی بیست نیست، مثل آن طناب و دَلوی که آقای مهندس میفرمایند در چاه میاندازند، سطل تا فاصله یک سانتیمتر مانده به آب میرود ولی آن یک سانت آخر را لازم دارد تا به آب برسد، آن نود و نه و نیم را حساب نمیکنند، آن یک سانت آخر را حساب میکنند.
خیلی از ما در مسیر تکامل، این ضلع را با خودمان نداریم، فهم بخشش و بخشش. اول بفهمیم و بعد بخشش کنیم. فهم هم در مسیر ایجاد میشود، برای همین پلههای مختلف در کنگره وجود دارد: عضو لژیون سردار، دنور، پهلوان، نشانیدربینشان. چون قابل روئیت نیست، خیلیها میترسند، اجازه ورود به خودشان نمیدهند، میگویند این دو کیلو سیب است، دو کیلو سیب را میگیرند و پنجهزار تومان را میدهند ولی این قضیه حسی است، چون اگر به شما نشان بدهند همه میآیند، باید ندیده بخری، ببخشش را باید ندیده بخری، محبت را باید ندیده بخری، عشق را باید ندیده بخری، چیزی که میبینی و میخری شهوت است، چیزی که پولش را میدهی شهوت است، میبینی و آن را میخری، خشم چیزی است که آن را میبینی و میخری ولی محبت را، عشق را، بخشش را نمیبینی و آنموقع است که حسابت با کرامالکاتبین است.
اینها چیزهایی است که ما در کنگره، مشق میکنیم.




.jpg)
نگارش: مسافر عبدالرضا (لژیون ششم)
ثبت: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
۷۷۲