بهنام خدایی که در همین نزدیکیهاست و ما وجود گرمش را همیشه حس میکنیم.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بهترین شیوه زندگی و آموزشی را در مسیر زندگی من و مسافرم قرار داد. نزدیک به دو سال است که وارد بهشت گمشدهای شدهام. در این مکان انسانهایی رفتار و کردارشان با بیرون از اینجا خیلی متفاوت است.
قبل از اینکه وارد کنگره بشوم، همیشه با مسافرم، با وجود داشتن سه فرزند، در حال مشاجره و دعوا بودیم. اینکه هم مادر بودم و هم همسر یک مصرفکننده، همیشه عذابم میداد. همیشه با خودم میگفتم: خدایا، سرنوشت فرزندانم چه خواهد شد؟ با وجود این مشکل بزرگ، چه آیندهای در انتظارمان است؟ وقتی به اعتیاد فکر میکنم، میبینم هنوز اطلاع چندانی از این غول خانمانسوز ندارم. مسافرم اوایل کارش رونق خوبی داشت؛ ولی رفتهرفته تمام فکر و ذکرش شده بود این مواد لعنتی، آنچنان که او را از مسیر خوب زندگی کردن جدا میکرد. بهطوریکه روزبهروز زندگی برای من و فرزندانمان، بدون اینکه متوجه شویم، قربانی اعتیاد او و غرور من میشد.
ابتدا به فکر جدایی افتادم. از یک طرف میگفتم بعد از جدایی سرنوشت من و فرزندانم چه میشود؟ به آیندهای فکر میکردم که از یک دقیقه بعدش را نمیتوانستم پیشبینی کنم و همین باعث خودخوری و اعصابخوردی در من میشد. هر روزمان شده بود دعواهای بیمورد و لجبازیهای الکی، زمان گذشت تا اینکه به واسطه یکی از دوستانش که مصرفکننده بودند، با کنگره آشنا شدم. دو جلسه اولی که شرکت کردم، فکر کردم فقط برای ظاهر سازی در اینجا حضور دارم. با خودم گفتم چند جلسه شرکت میکنم و دیگر نخواهم رفت و فکر میکردم با نرفتنم به مسافرم لطمه وارد میکنم؛ زیرا هنوز افکار تخریبی در من وجود داشت. هنوز فکر میکردم باید با رفتارم مسافرم را له کنم و هنوز غرور بیجا همراه من بود تا اینکه بعد از چند جلسه با راهنمای تازهواردین، همسفر سمانه، آشنا شدم. بعد از آن نوبت انتخاب راهنما شد و من همسفر معصومه را انتخاب کردم و اینگونه تغییر مسیر زندگی من رقم خورد و بهترین انتخاب برای من بود. همه راهنمایان؛ همانند چراغهایی برای ما در این مسیر هستند.
اینجا از تلاشها و زحمات ارزشمند راهنمای خودم همسفر معصومه تشکر میکنم که با راهنمایی و کمکهای خود، مسیر زندگی مرا از تاریکی به سمت روشنایی سوق دادند. تشکر ویژهای هم میکنم از آقای مهندس که واقعاً اگر نبودند، ما الان به این حال خوب و زندگی دوباره نمیرسیدیم و معلوم نبود چه آینده تاریکی در انتظار من و خانوادهام بود.
جایگاه الان زندگیام را مدیون زحمت همه عزیزانی هستم که در این مسیر سخت دست مرا گرفتند و امید به زندگی را دوباره در من و مسافرم زنده کردند. امیدوارم دعای خیر من و امثال من همیشه شامل حال ایشان و خانوادهشان بشود. به امید روزی که دیگر هیچکس در این کره خاکی اینچنین تجربه تلخی را نداشته باشد. انشاءالله ...
نویسنده: همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیوندوم)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیونسوم)
ارسال و ویراستاری: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
80