حقیقت در اعمال و ادامه، نقاب از رخ برمیگیرد. انجامها انجام میگیرد، درحرکت خود هیچ تردیدی راه ندهید که مسافرین دیگر در تکمیل سقفهای مرفوع با شما همنوا خواهند شد، فرّ انسانهای بربادرفته و در خاکسترها مدفونشده مانند گنجی به صاحبان اصلی آنها پس داده خواهد شد، مشروط به اینکه خود را طلب نمایند.
«ما باید ابتدا خوبیها را افزایش دهیم و تا حد امکان از بدیها بکاهیم، چراکه تغییر در حس بهخودیخود رخ نمیدهد. اما خوبی زیاد کردن یعنی چه؟ درست مانند کاشتن درخت است؛ باید خوبی را وارد زندگی کنیم تا بهتدریج بدیها از میان بروند. وقتی دستبهکار شویم و چیزی را بسازیم، نسبت به آن حس پیدا میکنیم. آن زمان که به طبیعت احساس پیدا کردیم، دیگر نه میتوانیم آن را آلوده و نه ویرانش کنیم. ساکنان زمین، همهی انسانها و موجودات زنده هستند، اما صاحب اصلی آن کس دیگری است».
شنیدن همین چند ثانیه از صحبتهای استاد امین کافی بود تا در جا خشکم بزند و چنان شیفته این طرز تفکر شوم که بارها آن را از نو بشنوم و به این نگاه زیبا و سازنده، آفرین بگویم.
آیین درختکاری از دیرباز مورد توجه جوامع بشری بوده و از این پس نیز خواهد بود. در کنگره این فرصت را داشتم که این آیین دیرین را از دریچهای دیگر بنگرم. همیشه درخت را به خاطر سایه، زیبایی و طراوتش دوست داشتهام، درحالیکه اینها تنها گوشهای از دنیای پرمهر و سخاوت این پدیده شگفتانگیز را تشکیل میدهند. مزایای یک درخت بیشمار است؛ از توانایی ذخیره آب گرفته تا کاهش آلودگیهای زیستمحیطی، تعدیل آبوهوا، کنترل آبهای سطحی، تغذیه سفرههای زیرزمینی، جذب گونههای مختلف جانوری و حتی تأثیر بر صنعت گردشگری. خلاصه، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را برای ما فراهم میکند! انگار درخت، همان غول چراغ جادوست!
حال، ما در برابر این همه سخاوت چه میکنیم؟ به گفته آقای مهندس دژاکام: «مُشتی آب شور و تلخ به او میخورانیم و او در پاسخ، میوههای رنگارنگ با طعمهای مختلف، شاخ و برگ زیبا و هزاران نعمت دیگر را به ما هدیه میدهد». بیدلیل نیست که در کنگره بارها به الگو گرفتن از طبیعت توصیه شدهایم و گویی مشقهای دوران دبستان را دوباره در گوشمان زمزمه کردهاند: آب را گل نکنیم. مگر نمیدانید این آب روان، میرود پای سپیداری تا اندوه دلی را فرو بشوید؟
در کنگره گفتهاند: اگر خسارتی وارد کردی، عیبی ندارد؛ ما راه جبرانش را میدانیم. درختی بکار، مراقبش باش، در زمین زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند.
نگاهی به اردوی درختکاری بیندازید؛ نهالی را به دستانت میسپارند که در پوششی از پلاستیک سیاه قرار دارد، گویی همان اعتیاد است. وقتی این نهال به دستان فردی مشتاق میرسد، نقاب سیاه اعتیاد را از او برمیدارد. نهال، گیاهی است ترسان و مردد، اما میداند که سفری را از تاریکی بهسوی روشنایی آغاز کرده است. به راهنمایش اعتماد میکند و در کنار خود، درختانی جوان و امیدوار را میبیند که با شور و اشتیاق، ورودش را خوشآمد میگویند و به او یادآوری میکنند: ما هم روزی مانند تو بودیم؛ دل قوی دار که صفت گذشته در انسان صادق نیست.
این درختان، فضای لژیون را برایم تداعی میکنند. آن لحظه که نهال به دست مادرش، زمین، سپرده میشود، با عصارهای حیاتبخش سیرابش میکنند. در کنگره، ما این عصاره را OT مینامیم؛ عشق و محبت راهنما، حرمت، آموزشها، لژیون و...
نویسنده: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زالپارس
- تعداد بازدید از این مطلب :
29