بهواسطه حضور اسیستانت همسفر سحر در نمایندگی یحیی زارع میبد یزد فرصت را غنیمت شمردهایم و گفتگویی با ایشان ترتیب دادهایم که توجه شمارا به خواندن آن جلب میکنیم.
همسفر سحر و مسافرشان مسعود با آخرین آنتیایکس مصرفی تریاک، شیره و متادون وارد کنگره شدند. به مدت ۱۱ ماه با متد DST و داروی OT باراهنمایی مسافر مهران و همسفر الهه سفر کردند. هماکنون ۱۱ سال و ۷ ماه است که با لطف خداوند و دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند. همسفر سحر به لطف خداوند و آموزشهای کنگره ۶۰ تقریباً بیشتر جایگاههای خدمتی را پلهپله تجربه کردهاند. در ابتدا دبیری و نگهبانی، مسئول آزمونها و مسئول سایت، راهنمایی در شعبههای نیکآباد ملاصدرا، شیخ بهایی اصفهان و گنجعلیخان کرمان، ایجنت و در حال حاضر هم در جایگاه اسیستانت در حال خدمت هستند.
با توجه به سابقه خدمت عاشقانهای که داشتهاید و مشغله زیاد، از دیدگاه شما راه برقراری تعادل در کنگره و امور مختلف زندگی چگونه است؟
در طول این سالها در کنگره یاد گرفتم که اینطور نیست که همهچیز بهصورت آماده و مهیا برای خدمت و حرکت باشد؛ اگر نیاز به آموزش و دغدغه یادگیری داشته باشم و به دنبال دستیابی به آرامش باشم؛ باید تغییر کنم، تبدیل شوم و بهای آن را بپردازم و خودم تعادل را به وجود بیاورم. از آقای امین آموختم که باید بهگونهای برنامهریزی کنیم که بین زمان و انرژی ما، تعادل برقرار شود. در زندگی و خدمت درکنگره، باید بین زمان، وقت و انرژیمان تعادل ایجاد کنیم. آقای امین دریکی از سیدیهایشان میگویند «که مسافر و همسفری که وارد کنگره میشوند، هر دو حالشان خوب نیست، یکی با مواد و یکی بدون مواد.» من همسفر بدون مواد بودم که در تاریکی زندگی میکردم و افکارم مرا به عمق تاریکی میبرد. این تاریکی اجازه نمیداد مسائل را بهدرستی ببینم و انرژی، زمان وتوانم را میگرفت. وقتی از خدا خواستم و در مسیر کنگره قرار گرفتم، با اینکه تجربه زندگی در کنار مصرفکننده را داشتم؛ اما راهی که همیشه به دنبالش بودم، به من داده شد. این راه کنگره بود و برای دیدن نعمتهایی که به من دادهشده؛ باید حرکت و خدمت میکردم تا بتوانم چشمان بازتری داشته باشم و یاد بگیرم. هرچه در مسیر آموزش و خدمت حرکت کنیم، انرژی بیشتری در اختیارمان است. اگر عملکرد درستی داشته باشیم، انرژی بیشتری دریافت میکنیم و این به برقراری تعادل کمک میکند؛ اما اگر در مسیر خدمت خواستههای نامعقول داشته باشیم، انرژی بیشتری گرفته میشود. خواستههای معقول و حرکت درست، انرژیها و نیروهای بیشتری در اختیارمان قرار میدهد. نیروهای ازدسترفته آزاد میشوند و در مسیر درست نیروی عظیمتری به دست میآوریم؛ بنابراین خودمان برای برقراری تعادل تعیینکننده هستیم. با حرکت درست، انرژی بهتر و بیشتری دریافت میکنیم و یا ممکن است با حرکت نادرست آن انرژی را از دست بدهیم. من همیشه به بنیان کنگره و خانواده آقای مهندس نگاه میکنم که چه زیبا تعادل را برقرار کردهاند؛ همچنین راهنمای خودم و استادانی که درکنگره هستند که چگونه با تلاش و زیبایی تعادل را برقرار میکنند و من هم نگاهم همیشه به سمت آنها است.
خدمت بدون انتظار باز پس گرفتن را چگونه توصیف میکنید؟
خدمت برای من زمانی معنا و مفهوم پیدا کرد که متوجه شدم خدمت در کنگره درواقع فرصتی است که به من دادهشده و لطف خداوند و آقای مهندس بوده است. این خدمت میتواند از میکروفنگردانی، تمیز کردن شعبه، شستن صندلیها تا جایگاههای دیگر در کنگره باشد. زمانی که فهمیدم این یک فرصت است که میتوانست برای من نباشد معنای واقعی خدمت را درک کردم. نگاه من این است که اگر همیشه احساس شاگردی داشته باشیم و سعی کنیم شاگرد خوبی باشیم؛ همیشه به دنبال این خواهیم بود که چگونه جبران کنیم؟ چگونه حرکت کنیم و چهکار باید کنیم؟ اگر کمی فکر کنم که کنگره برای من چه کرد و گذشتهام را فراموش نکنم دیگر به دنبال باز پس گرفتن و منت گذاشتن نیستم؛ زیرا به ما لطف شده است. احساس میکنم هرچه در این مورد بگویم، هنوز به ذرهای از درک آن نرسیدهام. شاید فقط آموزشها و خدمت کمک کرده که شاکر خداوند باشم؛ اما راه زیادی مانده تا درک کنم چه فرصتی در کنگره به من داده شد که بتوانم آموزش بگیرم و معلم راستینی چون آقای مهندس داشته باشم.
خدمتی که درکنگره میکنم تماماً خدمت به خودم است. وقتی حس ما حس شاگردی باشد عملکردمان هم به همان سمت میرود. همانطور که آقای امین میگویند: «حس ما محصول عملکرد ما است»؛ یعنی اگر بتوانم حس خود را در این قضیه پالایش و درست کنم دیگر چه انتظاری داشته باشم؛ وقتی به زندگیام نگاه میکنم، میبینم که هر چیزی که هست کنگره داده است. چیزی نیست که کنگره به ما نداده باشد. گاهی فکر میکنم اگر به دنبال چیزی باشیم یا انتظار گرفتن چیزی داریم به اینکه شاید حس خالص نیست برگردد. نعمت بزرگی که خدمت کردن و آموزش گرفتن درکنگره به من داد؛ این بود که نگاهم به دریافتها خیلی فرق کرد. به این رسیدم که دریافتها ممکن است آنجور که خودم فکر میکنم نباشد و دریافتها حسی است که به من داده میشود.
این حس زمانی تجربه میشود که یک نفر حالش خوب میشود و میگوید که هفته دیگر رهاییام است یا دیروز رها شدم. حسی که آن موقع تجربه میکنی، چیزی است که هیچوقت فکر نمیکردی رهایی یک شخص برای تو مهم باشد یا حتی رهایی یک انسان قرار بوده اینقدر برای تو مهم باشد. اینها همه بهواسطه خدمتها و عشقی است که درکنگره موج میزند و بهواسطه عملکرد درست آقای مهندس است که از ابتدا تا بیکران ادامه داشته باشد. ما شاهد احیای انسانها هستیم و این چیز کوچکی نیست. اینکه من همسفر هم بتوانم از تاریکی تا حدودی بیرون بیایم و در مسیر قرار بگیرم، اصلاً چیز کوچکی نیست. در آن موقع آیا من به دنبال باز پس گرفتن هستم؟ چه چیزی بوده که کنگره به من نداده باشد؟
با توجه به اهمیت درک عشق مخلوق به مخلوق برای رسیدن به مرحله والای عشق مخلوق به خالق، برای همسفرانی که مسافر آنها در سفر دچار لغزش شده و سفر خود را خراب کرده است، چه پیامی دارید؟
آموزشی که من از کلام آقای مهندس در سیدی به دنبال چه هستیم یاد گرفتم که اگر عشق به خداوند داریم؛ باید این عشق را متبلور کنیم. عشق به خداوند فقط در کلام نیست؛ بلکه باید بهگونهای باشد که این عشق را با عشق به انسانها و عشق به هستی نشان دهیم. کنگره مسیر خوبی برای ما بازکرده است تا عشق به خداوند را متبلور کنیم. عشق بین مسافر و همسفر، محبتی که بین راهنما و رهجو وجود دارد و عشقی که بنیان کنگره و خانواده ایشان بدون کم و کاستی به انسانها میبخشند، همگی نمونههایی از عشق واقعی هستند، این درس بزرگی برای من بوده است. اگر مسافری در چرخه تاریکی یا اعتیاد طولانیتری باقی بماند؛ باید بدانیم که حضور درکنگره و دریافت آموزشها و راهنماییها، خود بهتنهایی نعمت بزرگی است. هرگاه به مشکلی برخوردیم؛ باید به خاطر همسفر بودنمان سپاسگزار خداوند باشیم.
اگر مسافری سفری دشوارتر یا طولانیتر داشته باشد؛ باید یکلحظه فکر کنیم که اگر در این شرایط کنگره نبود و تحت آموزش نبودم، چه حالی داشتم! زندگی به چه سمت و سویی میرفت؟ باید قدردان جایگاهی که داریم و آموزشی که دریافت میکنیم باشیم. تغییر نگاهها و چرخش دیدگاهها به ما کمک میکند که بهتر ببینیم، بیشتر عشقورزیم و بیشتر آموزش بگیریم. سختیها عیار همسفران را مشخص میکنند. پس اگر در سوختنها صبور باشیم تا ساخته شویم و این ساختهشدن ما را ارتقاء میدهد.
.jpg)
از دیدگاه شما برای تبدیلشدن و رسیدن به مرحله آرامش چگونه باید عمل کرد؟
در کنگره آموختم که هیچ تبدیلی بدون تغییر نیست؛ امکان ندارد که انسان بخواهد تبدیل شود؛ اما در خودش تغییری ایجاد نکند. طبیعتاً هر تغییری همراه با دردهای خود است و اینکه ما چگونه به آن دردها نگاه میکنیم و آیا پذیرای آنها هستیم بسیار مهم است. آیا بهخوبی از این تغییرات عبور میکنیم؟ آیا نهایت تلاشمان را میکنیم که از مشکلات فرار کنیم یا وارد آنها شده و آن مراحل را پشت سر بگذاریم؟ تبدیلشدن و رسیدن به مراحل بالاتر نیازمند گذراندن سختیها است؛ همانطور که آقای امین در سیدیهایشان بیان کردهاند اینکه از مرحلهای به مرحلهای دیگر برویم، بهراحتی امکانپذیر نیست؛ باید طبقهای از جهنم را بگذرانیم و با آن روبهرو شویم و سپس وارد مرحله بعدی شویم.
یکی از امیدبخشترین گفتههای آقای مهندس این است که ما در قالب انسانی قرار داریم که میتوانیم در خود تغییر ایجاد کنیم. محکومبه شرایط و صفات کنونی خود نیستیم و میتوانیم از هرجایی که احساس میکنیم از مسیر خارجشدهایم، برگردیم و تلاش کنیم تا به آرامش نزدیک شویم. درکنگره یاد گرفتهایم که همه انسانها به دنبال آرامش هستند و این مسیر و بستر به ما دادهشده است تا تغییرات در خودمان به وجود آورده و تبدیل شویم. اگر بتوانیم از عقل فرمان بگیریم و آموزههای کنگره را عملی کنیم، به آرامش میرسیم. لازم نیست که حتماً در جایگاه خاصی باشیم یا از چیزهای زیادی بهرهمند باشیم تا به آرامش برسیم؛ ممکن است حتی در یک جای نامناسب هم باشیم؛ اما خودمان بتوانیم وسایل آرامش خود را فراهم کنیم.
از شما خواهش میکنیم با حس زیبای خود واژهها و عبارتهای زیر را در چند جمله وصف کنید.
در ژرفای محبت غوطهور بودن؛
یعنی رسیدن بهحق، یعنی توحید: با توجه به پیامی که در سی دی اخیر آقای مهندس، سیدی معرفت آمده که محبت درسی است که انتها و آغاز مشخص و پایانی ندارد. من درکنگره یاد گرفتم که حقیقت چیزی است که بوده و هست و خواهد بود؛ پس رسیدن به محبت، رسیدن بهحق و حقیقت است؛ اما محبتی که بر پایه دانایی و در جهت تکامل به وجود میآید.
حقیقی بودن، درسی ندارد:
آقای مهندس فرمودند «که چیزی حقیقی است که بر قلب حک میشود و بر دل مینشیند»، کسی که در خود و درونش چیزی نهادینه باشد و واقعاً همان باشد که آموخته و به عمل رسانده، خودش عیان و مشخص است و به انجام میرسد.
هستی در عشق شناور است:
هستی در عشق شناور است؛ چون آفرینش همان عشق است که پایدار نگهداشته و درواقع قوام هستی به عشق است و اگر عشق حذف شود گویی هستی از هم میپاشد.
عشق خالق به مخلوق:
والاترین مرحله عشق است؛ همانطور که در وادی چهاردهم آمده؛ برای رسیدن به این مرحله باید دو مرحله عشق؛ یعنی عشق مخلوق به مخلوق و عشق مخلوق به خالق را طی کنیم. این مسیر پلهپله است.
شما در کنگره واژه عشق را چگونه لمس میکنید؟
چیزی که در کنگره برای من خیلی ارزشمند است این است که دیگر عشق در کنگره تنها یک واژه نیست؛ ما آن را بهوضوح میبینیم. حتی باوجود تمام تاریکیها و ضد ارزشها و باوجوداینکه هنوز راههای نرفته زیادی دارم تا به سرسوزنی از عشق برسم؛ اما حداقلش این است که در بنیان کنگره این را میبینم. حرکت عظیمی که آقای مهندس آغاز کردند و این مشعلی که روشن کردند، در خانواده ایشان و تلاش این عزیزان کاملاً قابللمس است. تمام دستاوردهای آقای مهندس، بهویژه دستاورد اخیرشان که مقالهای در مورد مهار متاس تاز سرطان سینه است؛ اگر عشق نیست، پس چیست؟ به نظر من، ما بنیانی قوی و محکم داریم. من هیچگاه فکر نمیکردم که روز رهایی یک انسان و خروج یک انسان از تاریکی و مسئله اعتیاد برایم اینقدر ارزشمند باشد و به خاطرش قدم بردارم، مسافت طی کنم و حرکت کنم. آقای مهندس نگذاشتند عشق تنها یک واژه باشد؛ درواقع آن را معنا کردند. ایشان با عملکرد، دستاوردها و تلاشهایشان به ما یاد میدهند که عشق چیست. چه چیزی درکنگره است که من، همسفر را پایبند میکند؟ اگر ماندگار شوم و آموزش بگیرم و بتوانم تلاشم را بکنم که گوشهای از کار را بگیرم و تلاش کنم، جا پای کسانی بگذارم که به ما، به من همسفر، خدمت کردند و کمک کردند تا از تاریکی زندگی نجات پیدا کنم، این به خاطر چیست؟ من دوستی داشتم قبل از اینکه متوجه اعتیاد مسافرم شوم، هر زمان که باهم بیرون میرفتیم و از اعتیاد مسافرش میگفت، تنها حسی که در من ایجاد میشد این بود که این خانم دیگر دلش به چه چیز خوش باشد؟ اصلاً برای چی میخواهد زنده بماند؟ این دیگر باید برود و یک فکری برای خودش بکند؛ دیگر زندگیاش تمام است. با چه دلخوشی و امیدی میخواهد ادامه بدهد؛ اما هیچگاه فکر نمیکردم که اعتیاد در مسیر زندگی خودم قرار بگیرد و راهی کنگره شوم و آن عشق و علمی که درکنگره است را شاهد باشم و بتوانم بهواسطه آنهم به زندگی خودمان و هم به دیگرانی که درگیر تاریکیها هستند کمک کنم. ورود به کنگره و حضور در جلسات تازه واردین، همراه با انتخاب راهنما و دریافت صندلی، ممکن است برای من، بهعنوان همسفر، زمانبر باشد تا به درک عمیقی از اهمیت آن دستیابم. وقتی باحال خرابی که داشتم، وارد کنگره شدم و با مشکلات و تاریکیهایی که به زندگیام راهیافته بود مواجه شدم؛ اگر کنگره و انسانهای عاشقی که در کنار آقای مهندس و در خدمت این راه بزرگ بودند، وجود نداشتند، زندگیام به کدام سو میرفت؟ امروز، دیگرانی که مانند گذشته من، راهشان را گمکردهاند آیا به کنگره میآیند؛ پس بهواسطه عشقی که دریافت کردهام؛ باید این عشق را به شکلی عملی درکنگره به کار بگیرم، با کلام، حرکت، خدمت، مشارکت و بخشش، میتوانم ذرهای از عشقی که لمس کردهام را متبلور کنم و نشان دهم. درکنگره، عشق فقط یک واژه نیست؛ بلکه حقیقتی است که در اعمال و رفتار بهوضوح دیده میشود.
.jpg)
برای رهجویانی که در آزمون راهنمایی قبول شدند و قدم در مسیر بیانتهای عشق گذاشتن چه پیامی دارید؟
به این عزیزان مجدداً تبریک میگویم و خیلی خوب است که دست خود را برای خدمت بالا بردند و نتیجه تلاششان را دریافت کردند. با توجه به اینکه اعضای شعبه گاهی از ترسها و نگرانیهای خود در مورد خدمت صحبت میکنند؛ باید به این مسئله اشارهکنم که زمانی که راهنما شدم و قرار شد لژیون تشکیل دهم، نزد راهنمایم همسفر الهه رفتم و گفتم که هنوز به آموزشهای لژیون نیاز دارم و زود است که بخواهم لژیون داشته باشم. ایشان به من گفتند سحر روی منیتت کارکن و برو سی دی منیت را بنویس. تا مدتی درگیر بودم من که منیت ندارم و چرا نتوانستم منظورم را به راهنمایم بگویم؛ اما پس از چندین بار گوش کردن به سیدی و نوشتن آن، مفهوم صحبتهای راهنما را درک کردم. حس میکردم که باید همهچیز را بدانم و توانمندیهای زیادی داشته باشم تا بتوانم لژیون را اداره کنم؛ اما متوجه شدم که در ادامه با تلاش است که یک راهنما با حس، درایت، جهانبینی و علم خود میتواند یک لژیون را بهخوبی اداره کند و من فکر میکردم باید در لژیون راهنمایم بمانم. همانطور که درکنگره گفته میشود، راهنمایی جزئی از پروسه درمان است. زمانی که لژیون را تحویل میدادم، تازه متوجه معنای این پروسه شدم. آموزش و دریافت آن در این مسیر و در لژیون بسیار مهم است و دوروی یک سکه هستند. همانطور که آموزش میدهیم؛ باید از منابع کنگره آن را دریافت کنیم. حس و عملکرد راهنما در لژیون تأثیر زیادی دارد. اگر راهنما با حس خوب و انرژی بالا کار کند و درگیر یک سری حواشی و مسائل نشود، میتواند یک لژیون قوی داشته باشد؛ اما اگر حسها تغییر کنند و درگیر مقایسه و احساس مالکیت شود و روی جهانبینی خودکار نکند، افت خواهد کرد و احساس کاهش انرژی خواهد داشت؛ بنابراین، امیدوارم این عزیزان با حس سالم، عملکرد سالم و عشق و معرفت در مسیر بهخوبی خدمت کنند. انشاءالله همه ما شاگردان خوبی برای آقای مهندس و کنگره باشیم.
در پایان خوشحال میشویم اگر برای همسفران نمایندگی یحیی زارع پیامی دارید با گوش دل پذیرا باشیم.
از اعضای شعبه یحیی زارع و خدمتگزاران که با عشق خدمت میکنند، تشکر میکنم. عزیزان بدانند که باید تمام تلاششان را برای خودشان و نمایندگی خود بکنند. تغییراتی که در اعضا میبینم، بسیار خوشحالم میکند. از خدمتها نترسند و بادل و جان در خدمتها شرکت کنند. این خدمتها به ما اجازه میدهد تا گرههایی که در مسیر آموزشی وزندگی داریم، باز شود. نباید فکر کنیم که حتماً باید کامل باشیم تا بتوانیم در جایگاه خدمتی قرار بگیریم. باید تنها به منابع کنگره رجوع کنیم و اصول و آموزشهای کنگره را حفظ کنیم. اجازه ندهیم که افکار پوچ جایگزین افکار راستین شود. امیدوارم همسفران همیشه به کنگره وصل باشند و در ادامه راه خود و آموزش و خدمتشان را بهخوبی پیدا کنند. این تلاش و وصل بودن به کنگره؛ برای داشتن شعبه پویا و موفق بسیار مهم است. مشارکت در آزمونها، بخششهای مالی، حضور بهموقع و رعایت اصول و قوانین کنگره همگی از اهمیت بالایی برخوردار هستند. امیدوارم که همسفران عزیز شعبه یحیی زارع با تلاش بسیار در جهت قوی کردن خود و جهانبینیشان، شعبهای پویا و قوی داشته باشند.
ممنون و سپاسگزاریم از اسیستانت همسفر سحر که وقت گرانبهای خود را در اختیار سایت نمایندگی یحیی زارع میبد قراردادید، از درگاه خداوند منان توفیق روزافزون و بهروزی شمارا خواستاریم.
مسئول مصاحبه: همسفر حمیده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1180