سلام، حمید هستم یک مسافر. این دلنوشته بهانهای شد که چند کلمهای در وصف راهنمای خوبم آقا علیرضا اسفندیاری عرض کنم. مربی عزیز و ارجمندم، جناب آقای علیرضا اسفندیاری، واژهها توانایی ندارند که عمقِ سپاسگزاری قلبیام را به تصویر بکشند، مدتهاست در تاریکی اعتیاد و دنیایی از ضدارزشها گرفتار بودم؛ دنیایی که ساختار فکریام را به کلی تغییر داده بود و جهانبینیام را تیره و تار کرده بود.
اما شما، همچون نوری در تاریکی، راه رهایی را به من نشان دادید. از روزی که تحتِ نظر و حمایت شما قرار گرفتم، تغییر در من آغاز شد. تفکر من، که سالها درگیر دامِ اعتیاد بود، آرام آرام متحول شد. روشهای شما، راهی نو به سوی زندگی سالم و پویا را به من نشان داد. با صبر و شکیبایی بیاندازه، به من آموختید که چگونه ساختار فکریام را بازسازی کنم و جهانبینیام را از نو بسازم. ترخیص از هسته مخروب، تنها یک نقطه پایان نبود، بلکه نقطه شروع برای ساخت زندگی از جنس نور بود، زندگی که شما در ساختن آن نقش اصلی را داشتید.
تبدیل از آن شهر یخ زده به شهری سالم و امیدوار، معجزه دستهای مهربان شماست. مطمئن هستم در ورودی شهر وجودیام یادواره نیکویی از نام شما تعبیه شده است. هرگز لطف و محبتتان را فراموش نخواهم کرد. امیدوارم بتوانم با چشمه جوشان شدنم و کوشش خود، قدردانیام را به شما ثابت کنم.
دلنوشته: مسافر حمید لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
89