English Version
This Site Is Available In English

مراسم جشن هفته راهنما

مراسم جشن هفته راهنما

خلاصه سخنان راهنمایان محترم شعبه صالحی (تهرانپارس) در مراسم هفته راهنما

راهنمای محترم آقا علی‌اکبر:
متنی می‌خوانم که بی ارتباط با این هفته است: آن هنگام که تقدیر خداوند، انسان را به عنوان خلیفه روی زمین برگزید و از روح خود در جسم او دمید، به او آموخت که شرافت خویش را در اندیشیدن به غیر خود به کار یابد و تو آن شرافت را در کمال او یافتی؛ ای انسان، ای مهربان، دنیای خاکی به وجود انسان هایی مانند شما که همچون خورشید، نور خود را بر همه می‌گسترانید، به خود می‌بالد، چون بهشت را می‌سازید، چون دنیای جوانان را می‌سازید، چون دنیای افرادی که دست یاری به سمت شما دراز کرده‌اند را می‌سازید.

راهنمای محترم آقا احسان:
امروز یادآور آن است که من از رب عالمی سپاسگذار باشم. می‌خواهم پیامی از دختر یکی از رهجوهایم که بیست سال است نمی‌تواند از خانه بیرون بیاید و فقط انگشتانش کار می‌کند و برای من نوشته است را بخوانم: سلام عمو جان خوبین، این روز را به شما تبریک می‌گویم، ممنونم بابت زحماتی که برای پدرم کشیده‌اید، شاید از نظر شما کاری نباشد ولی از نظر من و مادرم خیلی پر نتیجه بود، حالش خیلی خوب شده، عمو جان با اینکه من شما را ندیدم اما بابت تمامی زحماتتان تشکر می‌کنم. عمو از دست من کاری بر نمی‌آید ولی از تمام وجودم برای شما و خانواده محترم دعا میکنم مرسی.

راهنمای محترم آقا کاوه:
جناب مهندس یک طبلی را به صدا درآوردند که بشریت خاموش و خواب را بیدار کردند، البته هنوز یکسری بیدار نشده‌اند. هنوز نمیتوان مطالبی را که آقای مهندس کشف کردند و شکافتند و صحبتهای ایشان را جذب و هضم کرد. راهنما شخصی است که راه و مسیر را هموار می‌کند تا رهجویانش بتوانند به مقصد برسند. برای یک راهنما هیچ چیز بهتر از این نیست که لبخند بر روی لبهای خانواده رهجو را ببیند.

راهنمای محتر آقا هادی:
راهنما بودن برای این است که به رهجو یاد بدهد، باران رحمت در کنگره ۶۰ باریده می‌شود و شما باید ظرف خود را بزرگ کنید تا بتوانید این رحمت را بیشتر دریافت کنید و برای گرفتن بیشتر این رحمت باید بخشنده بود. من به رهجویانم می‌گویم شما به رهایی فکر نکنید، به شال نارنجی و سبز راهنمایی فکر کنید؛ اگر به شال راهنمایی فکر کنید رهایی‌تان قطعی است.

راهنمای محترم آقا پیام سالاری:
به نظر من راهنما شدن مثل رفتن از سفر اول به سفر دوم است، تازه می‌توانیم دروازه وجودی خود را ببینیم. ما وقتی در مسیر مستقیم قرار می‌گیریم نیروهای منفی بیشتر سراغ ما می‌آیند، بهتر خدمت کنیم سختی ها بیشتر می‌شوند و در آخر امیدوارم همگی این جایگاه را تجربه کنید.

راهنمای محترم آقا یونس:
خارج از کنگره 60 اشخاصی هستند که تایم آزاد دارند و در آن اوقات به کارهای شخصی خود می‌پردازند، ولی یک راهنما در اوقات فراغت خودش هم کارهای مربوط به رهجوهایش را انجام می‌دهد. یک راهنما با عشق و محبت و بدون هیچ چشم داشتی از وقت خودش می‌گذرد و به رهجویانش خدمت می‌کند تا سفر خود را انجام دهند و به رهایی برسند.

راهنمای محترم آقا اصغر:
خود من چیزی برای عرضه و انتقال به دیگر انسان ها نداشتم و راهنمای عزیزم کمک کرد تا من به این دانش و توانایی برسم تا راه را برای دیگر مسافران روشن نمایم و به آنها کمک کنم؛ وظیفه من است که این آموزش‌هارا سینه به سینه انتقال دهم. مهمترین مسئله در راهنمایی این است که یک راهنما، زمانی که چراغ را برای رهجویش روشن می‌ند، ابتدا جلوی پای خودش روشن می‌شود، یعنی ابتدا برای خودشن خدمت می‌کند.

راهنمای محترم آقا مجید:
یک فیلم نگاه می‌کردم که در یک قسمتی از آن فیلم می‌گفت: شما خودتان کالبد، خانواده، محل زندکی، اهداف، مشکلات و.... را انتخاب می‌کنید ولی قانون این است که فراموش کنی؛ افرادی در مسیر تو قرار می‌گیرند که به تو کمک کنند تا به یاد بیاوری و راهنمایان از آن دسته افراد هستند.

راهنمای محترم آقا بهروز:
با تمام احساسی که دارم، الان در این جایگاه که قرار گرفتم گذشته‌ام را به یاد آوردم که در زندان اعتیاد و تاریکی بودم، تنها خواسته‌ام این بود که بتوانم اعتیاد را مدیریت کنم. یک روزی، یک راهنما دست من را گرفت و چراغی جلوی پای من گذاشت و به من امید و عشق داد. راهنمایی تنها هدایت کردن نیست، بلکه عشق دادن و امید دادن است. فقط در فیلم‌های علمی تخیلی یک ابر قهرمان می‌تواند شهری را نجات دهد، اما در کنگره 60 یک راهنما واقعا این کار را می‌کند و یه انسان و یا خانواده را نجات می‌دهد.

راهنمای محترم آقا عباس ظهوری:
اسم ها یک آدرس هستند، راهنمایان هم انگشت اشاره هستند؛ انگشت اشاره‌ای راه خروج از تاریکی‌ها و رسیدن به روشنایی را نشان می‌دهند. روز تک تک بچه‌هایی است که در تمامی شعبات در حال سفر هستند و خودشان را در جایگاه یک راهنما و فردی که می‌تواند به اشخاص دیگری کمک کند تا از دل تاریکی خارج شوند می‌بیند.

راهنمای محترم مسعود رمضانی:
چند وقت پیش با یک نفر که مصرف کننده است صحبت می‌کردم و راه کنگره را به او نشان می‌دادم، اما نمی‌خواست بیاید، دلیلش این بود که او باید یکسری واحد هارا پاس کند و من نیز امتحان پس داده بودم تا وارد کنگره 60 شدم.

راهنمای محترم آقا پیام پویاگوهر:
یکی از برادر لژیونی‌هایم بعد از حدود 10 سال خدمت کردن در جایگاه های مختلف و تقدیم چندین راهنما به کنگره، پس از اینکه پاکت راهنمای محترمان را داد، متوجه شدم که دیگر حتی پول کرایه تاکسی هم در جیبش نمانده، چون متوجه آن چیزی که راهنما به او داده شده است. من حاضر هستم میلیون ها تومان پول بدهم تا دوباره اجازه بدهند من لژیون بزنم، چون فکر می‌کنم سیر تکاملی من کامل نشده است و من میتوانم در آینه چشم تک تک افرادی که می‌توانند به لژیون من بیایند گره‌هایم را باز کنم.

راهنمای محترم آقا احمد:
شخصی که متوجه معنی نوشتارها بشود و بفهمد معنی نوشتار سفر دوم چیست، اتوماتیک‌وار به سمت جایگاه راهنمایی سوق پیدا می‌کند. جایگاه راهنمایی به شما کمک می‌کند که راحت‌تر و لذت بخش‌تر بتوانید به خودتان برسید و پی ببرید. راهنما زمانی که یک موضوعی را توضیح می‌دهد با تمام وجودش این کار را می‌کند و این سیر ادامه دار است. مبلغ داخل پاکت برای راهنما مهم نیست، آن حسی که به او انتقال می‌دهید مهم است.

راهنمای محترم آقا عباس:
امروز روز بندگی است، روز رهجو بودن است که به تمامی مخلوقات خداوند خدمت کنیم. من روزی که به گنگره ۶۰ آمدم گم شده‌ام راپیدا کردم، گفتم من از اینجا نمی‌روم، برای امتحان راهنمایی از خدا خواستم که کمک کند تا بتوانم چهار سالِ دیگر در کنگره 60 بمانم، صدام را شنید و کمکم کرد. کجا بهتر از اینجا سراغ دارید که قدرت مطلق صدای ما را هم بشنود.

راهنمای محترم آقا میلاد:
برای اینکه وقت لژیون‌ها گرفته نشود زیاد حرف نمی‌زنم؛ فقط خواستم بگویم که من هنوز لژیون نزده‌ام، رهجوهایم هنوز نیامده‌اند و واقعا حس می‌کنم که منتظر هستند تا من لژیون بزنم. کنگره 60 قبل از متولد شدن من به وجود آمد و من باید مصرف کننده می‌شدم تا بتوانم وارد کنگره 60 شوم و به درمان برسم. برایم دعا کنید که بتوانم لژیون بزنم.

راهنمای محترم آقا ابراهیم:
به نظر من سخت است که شخصی به کنگره 60 بیاید، راهنما بشود و بخواهد راجع به حس راهنما صحبت کند. کنگره ۶۰ می‌گوید که یک راهنما پدر معنوی رهجوهایش می‌باشد من خودم نسبت به رهجوهایم بیشتر از بچه‌های خودم احساس مسئولیت می‌کنم. من عشق را در کنگره ۶۰ فهمیدم و یک راهنما عاشق است. راهنماها وقتی به کنگره ۶۰ می‌آیند، با خداوند پیمان می‌بندند که با عشق و محبت و آموزش رهجوهایشان را به درمان و رهایی برسانند.

راهنمای محترم آقا مجید:
در ظاهر هیچکدام از ما شبیه به هم نیستیم، اما در صور پنهان شبیه به هم هستیم و همگی دارای یک نفس واحده. تمام اساس کار کنگره 60 بر این است که ما بفهمیم همه خداوند هستیم و به سوی او بازخواهیم گشت، همه ما موظف هستیم که خدایی شویم. امیدوارم رفتار و کردارمان آنقدر خوب باشد که راهنمایانمان در صور پنهان دست مارا ول نکنند، اگر رهجو کاری کند که راهنما در صور پنهان دست او را ول کند، آسیب صدچندان خواهد بود.

 

بارگزاری خبر: مسافر هادی لژیون نهم
مرزبان خبری: مسافر احمد 
مرزبان کشیک: مسافر داود
اسفندماه 1403                     شعبه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .