English Version
This Site Is Available In English

در کنگره ۶۰ حال خوب و رهایی را به بها می‌دهند، به بهانه نمی‌دهند

در کنگره ۶۰ حال خوب و رهایی را به بها می‌دهند، به بهانه نمی‌دهند

جلسه چهاردهم از دوره پنجم لژیون ماهشهر، به استادی مسافر احسان، نگهبانی مسافر عارف و دبیری مسافر محمود با دستور جلسه « هفته راهنما » جمعه ۳ اسفند‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۸ در پارک فردوس ماهشهر آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان، احسان هستم، مسافر. خداراشکر می‌کنم که امروز هم در کنار هم هستیم و توفیق داریم در کنار یکدیگر باشیم. از آقای مهندس تشکر می‌کنم بابت بستر کنگره ۶۰ و به خانواده محترمشان، استاد امین، استاد جهان‌بینی، دیده‌بانان چه در گروه خانواده و چه در گروه مسافران، و همه راهنمایان کنگره ۶۰ و همچنین راهنمایان خوب لژیون ماهشهر، آقای محسن و آقای احمد عزیز، تبریک می‌گویم. این هفته، هفته راهنما بود و امروز روز پایانی آن است. تمام شعب کنگره در این هفته جشن برپا کردند و خوشحالم که در کنگره مرتباً جشن داریم و به هر بهانه‌ای سعی می‌کنیم جشن شکرگزاری و قدردانی را برپا کنیم. این فرصتی است تا از رحمت‌هایی که دور ما هستند و به واسطه کنگره آنها را می‌بینیم و قدردانی کنیم. این قدردانی باعث می‌شود ما در ادامه بتوانیم رشد کنیم و بیشتر به دست آوریم.

 

هر بار که در کنگره شرکت می‌کنم، به خودم می‌گویم که هر جلسه باید برای من یک برداشت داشته باشد. اگر چیزی نکاشته‌ام، قطعاً برداشتی هم نخواهد بود. هر دستور جلسه چقدر خوب است که بتواند یک نقطه فکری در ذهن من ایجاد کند. این هفته هم همین‌طور است که قرار است از هفته راهنما، چه در جایگاه راهنمایی و چه در نقش خود راهنما، یک تفکر در ذهن ما ایجاد شود. روزی که وارد کنگره شدم، جشنی برگزار بود و درباره راهنما و راهنمایی صحبت می‌کردند و می‌گفتند که راهنما شدن جزئی از پروسه درمان است. برای اینکه بتوانی به درمان برسی، باید بتوانی چند نفر مثل خودت را به درمان برسانی. بعد، ذره‌ذره به عظمت نقش راهنما و راهنمایی پی می‌بریم که چقدر نقش راهنما در زندگی ما پررنگ است. چقدر خوب است که ما از نعمت راهنما در کنگره برخوردار هستیم؛ کسی که مراقب ماست، کسی که می‌تواند بگوید و من می‌توانم انجام دهم. به قول آقای مهندس، راهنما شفیع رهجو است. یعنی وقتی من تنها می‌آیم برای اینکه بتوانم آن وعده‌ای که در کنگره به من داده شده، محقق شود، باید بتوانم با راهنما پیوند بخورم، در کنگره می‌گویند: «سر خود را با سر راهنما عوض کن»، یعنی طوری رفتار کن که فرمان‌بردار باشی. تمام ساختارهای کنگره را که نگاه کنی، آقای مهندس به صورت یک لژیون با حضور راهنما برنامه‌ریزی می‌کنند. یعنی ما جایگاه خدمتی در کنگره نداریم که نقش راهنمایی در آن جایگاه نباشد. خود آقای مهندس را هم می‌بینید که اساتید و راهنماهایی دارند. وقتی همه این‌ها را کنار هم می‌گذارم، می‌بینم که همیشه یک بزرگ‌تری هست و از آن طرف، همیشه یک شاگرد هم حضور دارد. در تمام جایگاه‌های خدمتی در کنگره، آقای مهندس برای من استاد و راهنما در همه زمینه‌ها بوده‌اند. در کنگره، نقش شاگردی‌شان برای من خیلی پررنگ بوده است. آن حسی که در رابطه با اساتیدشان صحبت می‌کنند، آن ارادت و احترامی که به اساتیدشان می‌گذارند و برعکس، احترامی که اساتیدشان به آقای مهندس می‌گذارند، بسیار الگوی بی‌نقصی است برای همه ما.

 

ما به بهانه درمان اعتیاد وارد کنگره می‌شویم، اما به واسطه راهنما، چیزی برای ما در زندگی برمی‌گردد: علم زندگی. کلام آقای مهندس، آن هدفی را که کنگره ۶۰ برای ما برنامه‌ریزی کرده، بیان می‌کند. خود آقای مهندس می‌گویند که کنگره هدف نیست، جایگاه خدمتی هیچ‌کدام هدف نیست، اما برای ادامه مسیر ما برای زندگی، برای رسیدن به رهایی، برای ادامه بعد از رسیدن به رهایی، دستور جلسه هفته پیش می‌گوید: «پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است.» وقتی در کنگره سفر را شروع می‌کنی، به ما یک وعده پایانی داده شده است: به پایان می‌رسی، اما بعد از آن چه؟ برای آغاز در کنگره چه برنامه‌ای داری؟ چه برنامه‌ای از این بهتر؟ طوری قدم برداریم که بتوانیم به جایگاه راهنمایی برسیم. جایگاهی که برای ما قابل تحقیق است. می‌توانیم به این جایگاه برسیم. جایگاه راهنمایی است که من بیشتر یاد بگیرم، بهتر درک کنم مفاهیم کنگره را. مثل کاری که آقای مهندس شروع کردند، سی‌دی آقای مهندس به اسم «مجنون». وقتی از جایگاه خدمتی بیرون از کنگره صحبت می‌کنی، می‌گویند: «شما دیوانه‌اید! بعد از این همه سال هنوز کنگره می‌روید؟ مگر تمام نشد درمان؟ این همه راه برای چی دارید می‌روید؟» خانواده آقای مهندس اولین کسانی بودند که به آقای مهندس خرده گرفتند که: «شما آبروی ما را بردید! رفتی تلویزیون، می‌شینی می‌گویی من مهندس مکانیکم، مواد مصرف می‌کردم! همان یه ذره آبرو که ما داشتیم، بردید!» اما اگر این کار انجام نمی‌دادند، به نظر ماها که در کنگره هستیم، این کار عاقلانه‌ای بود یا کار مجنون‌وار؟ عاقلانه است. اگر آقای مهندس می‌خواستند بعد از درمان بروند، امروز چه بود؟ اصلاً برای ما جشنی بود؟ لژیون بود؟ ماهشهر بود؟ اهواز بود؟ تهران بود؟ یک وقت‌هایی توی ضمیر خودمان، در تفکر خودمان فکر می‌کنیم، یک سری کارها می‌تواند مجنون‌وار باشد.

دیوانگی یک راهنما این است که یک سال بدون مزد برای من وقت می‌گذارد! راهنما هیچ‌وقت رهجو برای خودش پرورش نمی‌دهد، چون خود نیز رهجو بوده، خود نیز راهنما داشته و این کار کاملاً عاقلانه است. باید مجنون بشوی تا بفهمی مجنون شدن در کنگره یعنی چه. کاری که آقای مهندس برای ما انجام داد، کاری که راهنماهای ما برای ما انجام دادند، این هدف ما برای سفر اولی، سفر دومی است. بگذاریم به این هدف برسیم. وقتی هدفت را برای راهنما شدن می‌گذاری، رهایی خود را تضمین می‌کنی، تعادل‌ات را، حال خوبت را تضمین می‌کنی، هر آنچه در کنگره ۶۰ برای رسیدن به تعادل، برای ارتقا، برای ادامه، برای یادگیری، برای پی بردن به اینکه در تنهایی نباشی، در جمع باشی، وعده داده شده است، چه جمعی بهتر از جمع لژیون برای تحقق این وعده‌ها وجود دارد؟

 

امروز هفته راهنما است. یک سری جشن‌ها در کنگره داریم. یک طرف در جشن، تقدیر می‌کنیم از کسی مثل تولدها. درست عملکرد آن فرد را تولد می‌گیریم، اما بیشتر پیامی است که برای دیگران داده می‌شود. یک سفر اولی می‌بیند، یک تازه‌وارد می‌بیند. یک تولدی هم هست، یک حال خوبی هم هست. جشن راهنما از یک طرف برای رهجو این پیام را دارد که راهنمای او، رهجوی دیروز بوده است. ما هم به عنوان جایگاه تازه‌وارد، رهجو باید بداند که راهنما نیز تازه‌وارد بوده است. رهجو باید بداند تمام بالا و پایین‌هایی که در سفر با خودش حمل می‌کند، راهنمای او هم همه آن مسیرها را گذرانده است. اگر امروز خماری دارد، خماری کشیده است. اگر امروز از مسافت دور می‌آید، مسافت دور کشیده است. اگر امروز برای کارش مشکل دارد، همه این شرایط را راهنما طی کرده است تا امروز به این جایگاه رسیده است، بدون اینکه بهانه بیاورد. ما در کنگره می‌گوییم: «عشق به بها دهند، به بهانه ندهند.» که در کنگره ۶۰ حال خوب و رهایی را به بها می‌دهند، نه به بهانه. روزی که جناب آقای مهندس کنگره را بنا نهادند، برای این نبود که تنها مواد مخدر را ترک کنیم، بلکه برای پرورش استاد بود. همه ما تلاش می‌کنیم تا به این هدف جناب آقای مهندس برسیم. امروز ما با حس، گفتار و کردار خود از راهنمای خود تشکر می‌کنیم. راهنما بدون دریافت حقوق به ما خدمت می‌کند و همه به خاطر عشق راهنما بودن است. من به عنوان رهجو وظیفه دارم به بهترین نحو از راهنما قدردانی کنم. راهنما ما را مانند انسانی در حال مرگ نجات داد و دست ما را گرفت، بنابراین ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم بگوییم زبان ما از تشکر قاصر است. به عنوان یک سفر اولی، با انجام دستورات و قوانین از راهنمای خود تشکر می‌کنم و در ادامه به آن هدف بزرگ که پرورش استاد است، برسم. من باید از مدت‌ها قبل با وقت گذاشتن برای دادن پاکت و دلنوشته به راهنما نشان دهم که متوجه ارزش کار او هستم و از امروز برای سال آینده و شرکت در جشن راهنما برنامه‌ریزی کنم. خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم و امیدوارم سال آینده در مکان بهتری این جشن را برگزار کنیم. امروز باید آغاز یک تفکر در ما باشد که راهنما بذری را درون ما کاشته است. اگر امروز موفق شدم پیشرفت کنم و خدمتگزار باشم، به خاطر بذری بود که راهنمای من آن را کاشت. شما اگر زمین، آب و نور کافی داشته باشید، ولی بذر وجود نداشته باشد، چیزی به عمل نخواهد آمد. هرچه جلوتر می‌روم، می‌بینم که رهجوی راهنمای خود هستم و همچنین تمام دیده‌بان‌ها رهجوی جناب آقای مهندس هستند. ان‌شاءالله امروز جشن هفته راهنما را به بهترین شکل ممکن برگزار کنیم.

گروه سایت نمایندگی ماهشهر

تایپ مطلب: مسافر علی، مسافر مصطفی، مسافر محمود لژیون ماهشهر 

عکس: مسافر فضیل لژیون ماهشهر 

ویرایش مطلب: توسط هوش مصنوعی 

ارسال مطلب: مسافر محمد صادق

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .