English Version
This Site Is Available In English

پناه دل‌های شکسته

پناه دل‌های شکسته

به نام عشق، به نام نور، به نام راهی که از تاریکی تا روشنایی برای‌مان گشوده شد…
گاهی در زندگی، به نقطه‌ای می‌رسی که دیگر هیچ کورسوی امیدی در مقابلت نمی‌بینی. جایی که تاریکی تمام زندگی‌ات را فرا گرفته و هر چه بیشتر دست و پا می‌زنی، بیشتر در گرداب ناامیدی فرو می‌روی.
جایی که دیگر حتی صدای فریادت را هم کسی نمی‌شنود. همان‌جا که خسته‌ای، شکسته‌ای، تنها مانده‌ای و راهی برای نجات نمی‌بینی…
اما ناگهان دستی از جنس نور، بی‌ هیچ منتی، بی‌هیچ چشم‌داشتی، از میان تاریکی بیرون می‌آید و تو را در آغوش می‌گیرد.
دستی که نه برای ترحم، نه برای سرزنش؛ بلکه برای نجات، برای زندگی دوباره، برای رهایی آمده است. و این دست، دستی نیست جز دست راهنما…
راهنما…
کلمه‌ای که شاید ساده به نظر برسد، اما برای همسفرانی که در جهنم رنج‌های‌شان سوخته‌اند، برای آن‌هایی که سال‌ها اشک ریخته‌اند، برای آن‌هایی که شب‌های طولانی درد را تنها به دوش کشیده‌اند، این واژه از جنس معجزه است…
راهنما یعنی کسی که وقتی دنیا پشتت را خالی کرد، کنارت ایستاد و به تو گفت؛ تو تنها نیستی. کسی که زخم‌هایت را دید، بدون این‌که از آن‌ها بترسد. کسی که دردهایت را لمس کرد، بدون اینکه قضاوتت کند. کسی که صدایت را شنید، حتی وقتی دیگر فریاد زدن هم برایت بی‌معنا شده بود.
راهنما یعنی امیدی که از دل تاریکی جوانه می‌زند، یعنی صدایی که وقتی خودت را باور نداری، در گوش جانت زمزمه می‌کند؛ برخیز، تو می‌توانی!
چگونه سپاس‌گزار باشیم وقتی تمام وجودمان مدیون این عشق است؟
چگونه قدردانی کنیم وقتی آن‌چه به ما بخشیدید، چیزی فراتر از زندگی است؟
راهنمای عزیز تو فقط راه را به ما نشان ندادی، تو دستمان را گرفتی، ما را از ویرانی‌ها عبور دادی و به ما یاد دادی که چگونه از خاکسترهای درد، ققنوسی بسازیم که دوباره اوج بگیرد.
چه شب‌هایی که با چشمان اشک‌آلود از خدا راهی خواستیم و تو، پاسخ آن دعاها بودی. چه روزهایی که ناامیدی در تمام سلول‌های وجودمان رخنه کرده بود و تو، جرقه‌ای از ایمان را در دل‌مان روشن کردی.
اگر امروز هنوز نفس می‌کشیم، اگر هنوز امید در قلبمان زنده است، اگر توانسته‌ایم زخم‌های کهنه را التیام ببخشیم، اگر دوباره توانسته‌ایم به خورشید نگاه کنیم و بگوییم؛ خدایا شکرت، همه‌ این‌ها را مدیون شما هستیم، مدیون دل‌های بزرگ‌تان، مدیون عشقی که در لحظه‌لحظه‌ حضورتان جاری‌ست.
اما این راه، این مسیر نورانی اگر نبود، اگر جایی برای نجات یافتگان نبود، اگر سرپناهی برای دل‌های زخمی ما نبود، چگونه به اینجا می‌رسیدیم؟
امروز که با قلبی پر از عشق هفته‌ راهنما را جشن می‌گیریم، باید سر تعظیم فرود آوریم در برابر کسی که این خانه‌ امن را بنا کرد.
در برابر کسی که نوری شد در تاریکی هزاران هزار دلِ شکسته. در برابر کسی که روش درمانی را بنیان گذاشت که نه‌تنها مصرف‌کنندگان، بلکه همسفران رنج‌دیده را نیز از ویرانی نجات داد.
مهندس دژاکام عزیز…
چگونه سپاسگزاری کنیم از کسی که امید را به زندگی‌های بی‌امید بازگرداند؟
چگونه قدردانی کنیم از کسی که چراغی روشن کرد که هرگز خاموش نخواهد شد؟
ما، همسفرانی که روزی در تاریکی مطلق بودیم، امروز سرشار از نور، با تمام وجود از شما و خانواده‌ بزرگوارتان سپاسگزاریم.
شما نه‌فقط بنیان‌گذار این مسیر نورانی هستید که پناهگاهی شدید برای هزاران انسان دردمند، برای هزاران مادری که با چشمان اشک‌بار دعا کردند، برای هزاران همسری که در سکوت، شب‌ها را به امیدی نامعلوم صبح کردند، برای هزاران فرزندی که در حسرت آغوش پدر ماندند…
و شما، امید را به تمام این دل‌ها بازگرداندید.
ای چراغ راه همسفران رنج‌دیده، ای تکیه‌گاه دل‌های شکسته، ای فرشته‌ زمینی، هفته‌ راهنما بر شما، بر تمام راهنمایان عزیز کنگره ۶۰ و بر خانواده‌ گرامی‌تان مبارک باد.
شما تنها راهنما نیستید، شما معجزه‌ زندگی ما شدید…

نویسنده: راهنما همسفر شرمینه (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .