چهاردهمین جلسه از دوره چهاردهم کارگاههای آموزشی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران به نمایندگی اردبیل، به استادی راهنمای محترم مسافر حجت، نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر محمد جواد با دستور جلسه "هفته راهنما" پنج شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
بسیار خوشحالم که امروز در جمع شما عزیزان هستم. از ایجنت محترم که این فرصت را فراهم کردند سپاسگزارم. این هفته، هفتهای است که سخن گفتن از آن آسان نیست، هفته راهنما. هفتهای که به تمامی راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک میگویم، بهویژه به بنیانگذار این مسیر، جناب مهندس دژاکام، که پایهگذار این راه بودند. راهنماهایی که با عشق، بدون هیچ چشمداشت مالی، وقت و انرژی خود را صرف هدایت دیگران میکنند.
صحبت از جایگاه راهنما دشوار است، چراکه آنچه یک راهنما انجام میدهد، چیزی فراتر از کلمات است. اگر کسی بخواهد حقیقت این مسیر را درک کند، باید آن را تجربه کند. جایگاه راهنما در یک کلمه خلاصه میشود: عشق. تنها عشق است که میتواند کسی را وادار کند هفتهای چند روز، از ساعتها قبل، با تمام وجود در خدمت دیگران باشد، بدون هیچ توقعی، فقط برای اینکه کسی را از تاریکی رها کند.
همه ما، روزی با حالی خراب، سرشار از درد و ناامیدی، پا به کنگره گذاشتیم. اولین تصویری که دیدیم، شال نارنجی راهنماها بود، و در پناه این شال، راه را یافتیم. راهنما کسی است که خود این مسیر را طی کرده، سختیها را لمس کرده، زمین خورده و برخاسته، تا بتواند راه را به دیگران نشان دهد. این راه، آسان نیست، اما راهنما، پلهپله، قدمبهقدم، راه را هموار میکند.
.jpg)
به یاد دارم روزی که برای اولین بار وارد کنگره شدم، گوشهای نشستم که کسی مرا نبیند، با حالی خراب، سرشار از ناامیدی. اما راهنمایم، آقا نادر، مرا زیر بال و پر خود گرفت. سفری دشوار آغاز شد، اما روزی که به رهایی رسیدم، آماده بودم برای مرحلهای جدید. او مشعل راهی را در دستم گذاشت و گفت: "برو، برای کمک راهنمایی بخوان، تو هم باید شال بگیری."
در آن روزها، باور نمیکردم که روزی خودم در جایگاه یک راهنما باشم. اما راهنما کسی است که راه را نشان میدهد، نوری در تاریکی. و این راه، اعتیاد نیست که بیهدف بروی، این راه، مسیری است که پلهپله باید طی شود، با آگاهی، با تعهد، با عشق.
.jpg)
حقیقت این است که اگر کسی بخواهد حس یک راهنما را درک کند، باید شال را بر دوش بگذارد، باید دست رهجویی را که روزی در تاریکی بوده، بگیرد و او را به روشنایی بیاورد. هیچ لذتی در دنیا با این حس برابری نمیکند. سالها مواد مصرف کردم، همهچیز را تجربه کردم، اما هیچ حسی مانند لحظهای که دست یک رهجو را در دست مهندس میگذاری و رهاییاش را میگیری، نیست.
امروز، پس از ۹ سال، این مقطع آموزشی را به پایان رساندهام، اما در کنگره ۶۰، هر راهنمایی که شال گرفته، تا ابد راهنما خواهد بود. خوشحالم که این مسیر را طی کردم و امید دارم راهنمایان جدید، با عشق و تعهد، این راه را ادامه دهند.
امیدوارم روزی برسد که تعداد راهنمایان ما چندین برابر شود، شعبهمان بزرگتر گردد و این چراغ همیشه روشن بماند. این جایگاه، جایگاهی ارزشمند است، و اگر کسی در مسیر خدمت قرار گیرد، حقیقت آن را درک خواهد کرد.
یک بار دیگر، این هفته را به تمامی راهنماهای عزیز تبریک میگویم و از همه شما که در این مسیر قدم گذاشتهاید، قدردانی میکنم.
.jpg)
تهیه و ارسال گزارش: مسافر اشکان(لژیون ۶)
- تعداد بازدید از این مطلب :
55