اکنون که قلم در دست گرفتهام و این دلنوشته را
مینویسم در جایگاه راهنمای تازهواردین هستم. سرنوشت و تقدیر من را در جایی قرار داد که خود تصور نمیکردم، همسفر مسافری شدم که در تاریکی مطلق بود و گویی هرگز قرار نبود از این جهنم بیرون بیاید، خدا را شکر راه درست برایمان نمایان شد و خداوند خیلی دوستمان داشت و توانستیم در کنگره خدمتگزار باشیم و آقای مهندس من و مسافرم را لایق دانستند به ما محبتی کردند که هر روز حالمان خوب است. انشالله بتوانیم از این خدمت بهترین بهره را ببریم. هر انسانی در زندگی نیازمند راهنما است و من در هر شرایطی یک شاگرد هستم؛ باید فرمانبردار باشم در وجود یک راهنما عشق و محبت موج میزند و بدون محبت هیچ خدمتی ارزش ندارد. من با آمدن به کنگره به سرزمینی قدم گذاشتم که در آن هر دردی درمان میشود. زمانیکه به کنگره آمدم آموختم که هرکس یک رسالتی دارد و آن رسالت، خدمت کردن است به راستی راهنما بودن چه لذتی دارد؟
امروز در خدمتی قرار دارم که خداوند اجازه بودن در این جایگاه را به من داد تا بیشتر خودم را بشناسم؛ چون راهنماها در کنگره کسانی هستند که تا راستی و درستی و صداقت را در خود نبینند هرگز به رهجو نمیگویند که دروغ نگوید، تازمانیکه تصفیه و پالایش نشده باشند به رهجو توصیه نمیکنند که خودش را تغییر دهد، راهنما تا آن عشق را درون خودش نبیند نمیتواند به کسی عشق بدهد. تمام این مسیر عشق است، راهنما بودن یک جایگاه آموزشی است، یک راهنما به همان اندازه که آموزش میدهد آموزش هم میگیرد. این معجزهای است که در کنگره رخ میدهد، من هرگز باور نمیکردم که روزی در جایگاه راهنمای تازهواردین قرار بگیرم، این جایگاه آنقدر شیرین است که در وصف نمیگنجد، زیباترین چیزها زمانی به انسان داده میشوند که انسان با خداوند معامله کند.
غلام همت آن رند عافیت سوزم، که در گدا صفتی کیمیاگری داند، هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند. هر کس بلد راه نیست، یک راهنما کیمیاگری میکند، گوهر وجودی خودش را تبدیل به شخصیتی میکند که در جایگاه یک راهنما قرار میگیرد، یک الگوی بدون نقص است. من شاکر خداوند هستم برای بودنم در کنگره و هر لحظه که با رهجو پیوند محبت برقرار میکنم، انگار گذشته خودم را میبینم و هر قدر که از بودنم در کنگره میگذرد درک میکنم که راهنمایی؛ یعنی وادی چهاردهم، من در جایگاه راهنمای تازه واردین، رازدار بودن را آموختم.
تازهوارد که از تاريکیها خسته است و به دنبال روشنایی و آسایش است و با درد دل کردن و آگاهی دادن به تازهوارد او را از تاريکیها به طرف روشنایی میبرم و به تازهوارد میآموزم که من در کنگره بذر خود را در دل روشنایی میکارم، در امید، در محبت، در آگاهی و دانایی و در کنار راهنما و استادان در این مسیر قدم میگذاریم و اساس کار ما بر سه چیز استوار است. عقل، عشق، ايمان و یک راهنما این سه ضلع مثلث را به خوبی اجرا میکند. تشکر و شکرگزاری در هفته راهنما انجام میگیرد و من به شخصه این قدردانی و شکرگزاری را در کنگره آموختم.
آقای مهندس فرمودند: «هدیه؛ باید پول باشد حالا هرکس به وسع خودش این قدردانی را انجام میدهد.» کاری که من برای راهنمای خودم انجام میدهم نشان از آموزشهایی است که گرفتهام و هر کلامی که از راهنمای خود میآموزم برای من یک توفیق و سعادت است و بودن در لژیون و استفاده از این سفره پر از نعمت هر لحظهاش برای من مفید است و جهانبینی و فرق نگاه من و تغییر من در راستای رسیدن به اهدافم را مدیون راهنمای خود هستم.
راهنمایی که بدون هیچ چشمداشتی به من صبر را آموخت و اینکه همسفری باشم که برای خودم سفر کنم. هر لحظه از زندگی من در کنگره با وجود راهنمایان عزیز و با تجربهای که در کنارشان بودم سپری شد تا با قوی کردن حس و تزکیه و پالایش نفس خود هر روز بتوانم بهتر در این مسیر قدم بردارم. از راهنمای سفر اولم که به معنای واقعی دوستش دارم و هميشه با یاد و خاطرات خوبی که در کنارش داشتم مسیر زندگی را سپری میکنم و امیدوارم هر کجا هستند سلامت و سربلند و پیروز باشند. این هفته بسیار زیبا را خدمت آقای مهندس، بزرگ راهنمای کنگره و خانواده محترم و بزرگوارشان و راهنمایان عزیز و ارجمند در سراسر نمایندگیها تبریک عرض میکنم.
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر مریم (ن)
رابطخبری: راهنمای تازهواردین همسفر سمیرا
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
عکاسخبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
53