امروز در خدمت یکی دیگر از همسفران نمایندگی امیر اراک هستیم، لطفاً در ادامه همراه ما باشید:
همسفر سمیه به همراه مسافر خود، مسافر قاسم با آنتیایکس مصرفی هروئین و شیشه وارد کنگره شدند و با راهنمایی همسفر فاطمه و مسافر مهدی به مدت ۱۴ ماه و ۸ روز به روش DST با داروی درمان OT سفر کردند و به مدت ۱ سال و ۶ ماه است که به لطف خداوند و دستان پر مهر جناب آقای مهندس حسین دژاکام آزاد و رها هستند، رشته ورزشی همسفر در کنگره بدمینتون و مسافر هم فوتسال است.
در چه جایگاههایی خدمت نمودید؟
خدا را شکر میکنم که در جایگاههای: دبیر گارگاه آموزشی، نگهبان خدمت کردم و در حال حاضر هم دبیر صوتی و عضو لژیون سردار هستم.
کنگره۶۰ چه کمکی به زندگی شما کرده است؟
جواب این سؤال را چطور و از کجا بگویم؟ فقط شاید یک جمله جوابگوی تمام تغییرات زندگیام توسط کنگره۶٠ باشد؛ من را به همراه مسافر و فرزندان خود، از اعماق جهنم به بهشت رسانده، از اعماق تاریکیها به وادی روشناییها سوق داده و خدا را شکر میکنم که پس از سالها با عشقی فراوان، طعم زندگی را با طعم خوش مهربانی خداوند در حال سپری کردن هستیم.
چه چیزی باعث میشود که با وجود فاصله نسبتاً طولانی محل زندگی شما از نمایندگی امیر همیشه سر ساعت و در همه فصول در جلسات حاضر هستید؟
بایستی بگویم: آنقدر در تاریکیهای اعتیاد، سختی و دشواریهای زیادی را متحمل شده بودم که وقتی جرقه روشنایی به واسطه کنگره۶٠ در زندگی من زده شد؛ دیگر فاصله معنای خودش را از دست داد و برای من به یک نیروی سازنده تبدیل شد که شاید نسبت به افراد دیگر، خداوند آن را به من ارزانی داشته است تا لذت بیشتری از آموزشها ببرم و حال خوش مضاعفی را برای من به همراه دارد که در زمستان این زیبایی مسیر برایم صد چندان میشود و بهای شیرینی برای حال خوش است.
شما به عنوان یک همسفر که همیشه در کنار مسافرتان هستید و قرار است هر دو شما برای خدمت مقدس راهنمایی آماده شوید چه توصیهای به دیگر همسفران دارید؟
یک جمله زیبا در کنگره۶٠ به گوش من خورده بود و همیشه به زانوانم برای ادامه راه قوت میداد و روحم را آماده میکرد برای آموزش و آن جمله جادویی این بود: «آنهایی که طوفانهای زندگی را تاب میآورند؛ لایق دیدن رنگینکمان هستند» به همسفران توصیه میکنم جوش و خروش سفر اول را تاب بیاورند، تلاش کنند برای آموزش گرفتن و عملی کردن آنها و مطمئن باشند اتفاقات خوب در راه خواهد بود که برای من با شال راهنمایی به زیباترین تصویر تبدیل شد.
چقدر برای رسیدن به جایگاه پر از آموزش راهنمایی تلاش کردید؟
از همان ابتدای ورود به کنگره، با اینکه هنوز نمیدانستم چه مراحلی را بایستی طی کنم که به جایگاه و شال راهنمایی دست پیدا کنم ولی با خودم عهد کردم اگر یک روز حال زندگی من هم مثل این افراد که در کنگره۶٠ به رهایی رسیدند، بشود؛ قول میدهم که آنقدر تلاش کنم که به این جایگاه برسم تا بتوانم من هم یک قطعه در این پازل زیبا بشوم که در ادامه، این رهایی و حال خوش به زندگیام آمد و از آن روز شروع به خواندن جدی مطالب و جزوات کنگره۶٠ کردم و در آزمونهای هر ماه که در نمایندگی برگزار میشد، با آمادگی کامل شرکت میکردم و در ادامه هم انرژی صرف شده گم نشد و در آزمون اصلی خدا را شکر قبول شدم.
.jpg)
وظیفه یک راهنما در مقابل رهجو چیست؟
هنوز وارد این خدمت پر از عشق نشدهام اما تا جایی که میدانم راهنما؛ انگشت اشاره است، اگر بخواهد این نشان دادن راه و اشاره کردن به مسیر درست برای رهجو مثمر ثمر باشد؛ بایستی شروع به اصلاح کردن خودش نماید و گرههای وجودی خودش را باز نماید، آنوقت حتی اگر به رهجو حرفی هم به نشانه تأکید نگوید؛ رهجو به دنبال راه راهنما، راهش را خواهد یافت، این زیباترین مرحله راهنما شدن و بارزترین وظیفه راهنما نسبت به رهجو خواهد بود.
رهجو نسبت به راهنما چه وظایفی دارد؟
راستش را بخواهید من از آن لحظه که پذیرفتم که هیچ نمیدانم و به گفته آقای مهندس حسین دژاکام: فرمانبردار کلام راهنمای خودم شدم؛ تغییرات برای من اتفاق افتاد و بدون هیچ حرفی اولویت کارهایم در زندگی شد، با انجام تکالیفی که راهنما مقرر کرده بود؛ گرهها شروع به شناسایی و بازشدن کردند، یک رهجو بایستی سرش را با سر راهنما عوض نماید یعنی پذیرش داشته باشد.
منظور از جمله عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد چیست؟
در نوشتارها خوانده میشود: «بند عشقی که بین تو و قدرت مطلق برقرار خواهد شد»، آری من به دنبال رهایی مسافر خود سالها دویدم و در کنگره۶٠ هم چند صباحی رسیدن به این رهایی زمان برد اما زمانی که این رهایی اتفاق میافتد؛ آنقدر آموزشها ناب و گران قدر است و از یک منبع الهی استخراج میگردد که انسان را عاشق خالق این همه زیبایی و معجزه میکند، خدا را به معنی واقعی حس خواهد نمود، با او پیمان میبندی که عبد باشی یعنی؛ خدمتگزار، آن وقت است که هر کاری انجام میدهیم، میخواهی برای او باشد و در راه انسانهایی که در مسیرت قرار میگیرند را بدون هیچ منت و بزرگی کردن در آغوش میکشی، از عصاره وجودت که همان محبت و عشق است نثار میکنی؛ اگر برای آن بنده سود و بهرهای داشته باشی، او از تو تشکر کند با او خواهی گفت: عاشق را حساب با عشق است و هیچ دینی بر سر او نخواهد بود.
نظر به اینکه دستور جلسه هفتگی، هفته مقدس و پر شکوه راهنما است، چرا و چگونه باید از راهنمای خود تقدیر تشکر کنیم؟
از آنجایی که یکی از صفتهای بارز انسان: فراموشی است و نسبت به رب خود ناسپاس است، همین دو صفت کافی است که یک رهجو وارد کفر شود و آموزگار خود و زحمات او را از یاد ببرد. سختیهایی که حتی خودش متحمل شده تا بهای شیرین رهایی را بدهد، اذن ورودش به کنگره۶٠ داده شده است. قدردانی کردن؛ من همسفر را از کفر و ناسپاسی دور خواهد کرد، به دریافت روزی بیشتر نسبت به دریافت علم و عشق فرا خواهد خواند. اینگونه قدردانی که فراتر از شکرگزاری است بایستی در؛ افکار، کردار و عمل به حس چشیدن طعم زیبای قدردانی تبدیل گردد ولاغیر.
صحبت پایانی؛
از خداوند، آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده محترم ایشان، از راهنمایان گرانقدرم بسیار تا بسیار تشکر میکنم و شاکر تمام لحظات زندگی خود هستم.
مصاحبهکننده و تنظیم: همسفر مهسا رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
عکاس و ارسالکننده: همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی امیر اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
64