دلنوشته
به نام خدایی که دوست داشتن را آفرید خدایی که ایثار و محبت را آفرید لحظهها را ثانیه به ثانیه میشمردم و در پس هر ثانیه بیهودگیهای زندگیام را ورق میزدم نه تنها شبها حتی روزهایم نیز تاریک بودند نه کور سوی امیدی بود نه دست گرمی که دستان سردم را گرم کند همچون یک ساعت شنی بودم ساعتی که نفسهای آخر را میکشید و منتظر است تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند!
میخواهم دلنوشتهای به مناسبت هفته راهنما بنویسم در ابتدا فکر میکردم به راحتی میتوانم بنویسم ولی هرچقدر فکر کردم نه قلبم و نه ذهنم نمیتواند کلمات را کنار هم قرار دهند. من وارد سیستمی شدم که همه آن را بهشت میخوانند. بهشتی که در همان روزهای اولیه ورودم با در آغوش کشیدن و کلام زیبا آرامشی از جنس واقعی به جسم نابود شدهام داده شد.
راهنمای مهربانم؛ واژهٔ سپاس در برابر از خود گذشتگیها و ایثار شما، ذرهای بیش نیست، تنها داشته من برای شما، دعای خیری است که به پاس الطافتان میتوانم بدرقه راهتان کنم تا پایدار باشید تا بمانید برای من و برای هزاران هزار دیگر مانند من آرامش امروزم حال خوشم همه و همه به خاطر تلاشهای شما و ایثار و از خود گذشتگی شما بوده است.
(خانم لیلای عزیزم از صمیم قلبم شما را دوست دارم)
نویسنده : همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر لیلا(لژیون اول)
ویراستار و ارسال: همسفر ملیحه مرزبان خبری
همسفران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
50