English Version
This Site Is Available In English

پایه و ریشه‌ محبت، معرفت است

پایه و ریشه‌ محبت، معرفت است

آقای مهندس در سی‌دی «مسیر» این‌چنین بیان می‌فرمایند: همان‌طور که در مباحث گذشته گفته شد، زندگی ما بر مبنای سه محور استوار است جبر، اختیار و دیگری فرمان الهی است. گروهی معتقدند زندگی ما بر مبنای جبر است گروهی دیگر بر این باورند زندگی بر مبنای اختیار است و بعضی‌ها معتقدند زندگی نه جبر است نه اختیار؛ وقتی مسئله جبر و اختیار مطرح شد، پاسخ کنگره این بود که یک مقدار جبر و مقداری اختیار و یک مقدار فرمان الهی است. فرمان الهی همان نامه پیشین است، مانند کسی که چکی را می‌کشد برای ۶‌ ماه دیگر، بعد فراموش می‌کند و ۶ ماه دیگر موعد پرداخت چکش فرا رسیده است، تقدیر یعنی چه؟ یعنی شما چه کاشتی؟ اگر گندم کاشتی، صبرکن، هنگامی که وقتش رسید محصول تو گندم است و اگر حنظل کاشتی همان حنظل، محصول تو خواهد بود البته نباید هر اتفاقی در زندگی ما افتاد ما فکر کنیم تقدیر است، بلکه ما تلاش و کوشش خودمان را ادامه می‌دهیم و بقیه کار با ما نیست.

یک زمانی پبش می‌آید که به هر دری می‌زنی آن در بسته است و گاهی در نزده باز می‌شود. بعضی اوقات هر کاری می‌کنی، نمی‌شود و گاهی کار به راحتی انجام می‌گیرد و تمام این‌ها به زمان فرمان بستگی دارد. مواقعی در زندگی وجود دارد که مشکلی برای ما پیش می‌آید که تقدیر است و باید صبر کنیم تا گشایش بشود. در ازدواج هم همین‌طور است و شاید تقدیر چنین باشد که شخص ازدواج نکند.‌ زمان ازدواج شخص که برسد ازدواج نیز صورت می‌گیرد. شاید شخصی بپرسد چرا من زودتر به رهایی نمی‌رسم؟ زمانش که برسد به رهایی می‌رسد، باید آرام و صبور باشد تا وقتش برسد.

ما از آغاز خلقت تا خلقت دیگری در گردش و چرخش هستیم و با این چرخش‌ها تبدیل انجام می‌گیرد، یعنی مرتب در هستی تغییر، تبدیل و ترخیص صورت می‌گیرد. در اصل پایه و اساس حرکت جهان خلقت بر مبنای تبدیل است. همه‌ ما از آغاز خلقت بوده‌ایم و تا خلق دیگری نیز هستیم، چرا که هیچ چیز از بین نمی‌رود و جهان خلقت انرژی و نیروهایش را به باد نمی‌دهد بلکه آن‌ها را پرورش می‌دهد و همه‌ آن‌ها را به خاطر ارتقاء و بهره‌برداری در حیات نیاز دارد. یکی از مهمترین مسائل حیات خود حیات است، زیرا این مراحلی که ما طی می‌کنیم باارزش است مثل خوردن یک استکان چای، بودن در کنار هم، لذت بردن از زندگی، همگی گوارا و ارزشمند هستند و تا تبدیل انجام نگیرد این اتفاقات رخ نمی‌دهند. انگور اگر بخواهد به سرکه تبدیل شود، تغییرات لازم دارد و ذره‌ذره به سرکه تبدیل می‌شود. البته هر تبدیلی برای خود شرایط خاصی دارد و ما باید آن شرایط و همین‌‌طور فرایند زمان را در نظر بگیریم.   

هدف تمام بزرگان‌ و علما، تغییردادن انسان‌ها و تبدیل کردن انسان نامتعادل و ناآگاه به انسان متعادل و آگاه‌ است. انسان برای تبدیل شدن نیاز به یک‌ سری شرایط و کاتالیزور دارد. شرایط تبدیل، زمان تبدیل، عناصر تبدیل و هدف از تبدیل را باید در نظر بگیریم. هدف تبدیل این است که شخصی می‌خواهد نوازندگی یاد بگیرد، اول باید تعیین کند هدفش از یادگیری موسیقی چیست؟ هدف فراگیری یکی از فنون موسیقی است، بعد وسیله مورد نیازش چیست؟ ساز مخصوص آن موسیقی است، بعد از طی این مراحل فرایند زمان مهم است، چه زمانی برای فراگیری آن ساز لازم است؟ پس هر چیزی برای تبدیل به این پارامترها نیاز دارد تا تبدیل صورت بگیرد. مثلاً در بحث لاغری این پارامترها در نظر گرفته نمی‌شود و خیلی شاهد هستیم افرادی می‌خواهند در کوتاه‌مدت لاغر شوند و سراغ انواع و اقسام راه‌ها می‌روند که نتیجه آن جز خسارت و بیماری برای جسم هیچ سودی ندارد.

مسئله‌ مهم و زیبایی که اینجا مطرح شد این بود که برای تبدیل شدن عملی که نقش مهم دارد ایجاد محبت است که پایه این محبت، معرفت، شناخت و آگاهی است. ما می‌توانیم در زندگی چیزهایی که پایه‌اش محبت است را ارتقاء دهیم. رسیدن به محبت این نیست که ما بگوییم از فردا من انسان بامحبتی می‌شوم، از فردا همه انسان‌ها را دوست دارم، از فردا به درختان و طبیعت عشق می‌ورزم. این‌طور نیست، اگر یک قاضی درونش محبت باشد آیا حقی را ناحق می‌کند؟ آیا یک مهندس ساختمان اگر با محبت باشد از مصالح ساختمان دزدی می‌کند؟ پایه و ریشه‌ محبت، معرفت است، معرفتی از جنس دانایی که همان دانش، تفکر و تجربه است. اگر دانش مثبت باشد سازنده است و محبت به‌ وجود می‌آید و اگر دانش منفی باشد نفرت به وجود می‌آید. شاید بپرسید که آیا دانش منفی هم داریم؟ بله دانش منفی یعنی؛ کسی که از دانش خود در راه منفی استفاده می‌کند، کسی که بمب شیمیایی را برای نابودی انسان‌ها می‌سازد، کسی که ویروس‌های مختلف را درست می‌کند و به جان مردم می‌اندازد و برای همه مشکل درست می‌کند.

پس مسئله خیلی مهمی که در تبدیلات انسانی ما نقش دارد محبت است. راهنمایی که با محبت به شاگردانش درس می‌دهد چه شاگردانی پرورش می‌دهد و یا معلمی که با نفرت و با زور و اجبار درس می‌دهد چگونه عمل می‌کند؟ در کنگره می‌بینید که هر کس وارد کنگره می‌شود نه از دینش می‌پرسیم و نه از شغلش سوال می‌کنیم، بدون اینکه پولی دریافت کنیم همه را می‌پذیریم و بامحبت به آن‌ها کمک می‌کنیم تا به رهایی برسند. چیزی که ما را در کنگره کنار هم جمع کرده است آیا چیزی غیر از محبت است؟ اگر امواج مطبوع الهی نبود ما با هم سر و کاری نداشتیم. گاهی افراد با خانواده‌ها و فامیل خود هم رابطه‌ای ندارند، اما در کنگره۶۰ می‌بینم که وقتی تعطیلی داریم چقدر دلتنگ یکدیگر می‌شویم و هنگامی که یکدیگر را می‌بینیم چقدر خوشحال می‌شویم؛ این همان امواج مطبوع الهی یا همان امواج عشق است که ما را به یکدیگر نزدیک کرده است. علاوه بر این، کار نیروهای الهی ایجاد جاذبه است، همان جاذبه‌ای که باعث می‌شود ما در هوا معلق نباشیم و بتوانیم در کره‌ خاکی راحت زندگی کنیم. اما متأسفانه برخی از انسان‌ها در خلأ به سر می‌برند.

کسی که پول دارد و از همه امکانات برخوردار است ولی نه کسی دوستش دارد و نه خودش کسی را دوست دارد در خلأ به سر می‌برد و تنها است اگر چه هزاران نفر در کنارش باشند. وقتی ارتباط و محبت وجود داشته باشد، زبان‌ها یکی می‌شود. مهم نیست که هر کدام به چه زبانی صحبت می‌کنیم، منظور همدلی است و اگر کسی دردمند بود به او یاری می‌رسانیم. علاوه بر آن، دیدن‌ها هم یکی می‌شود. گاهی اوقات دو نفر از یک زاویه به یک سوژه می‌نگرند اما هرکدام چیز متفاوتی می‌بینند و برداشت متفاوتی از سوژه دارند و این پیوند محبت باعث می‌شود همه‌ دیدن‌ها یکی شود.

در پایان آقای مهندس فرمودند: اگر به درون سفر کنیم درمی‌یابیم که جهان بیرون با این عظمت در مقابل جهان درون ناچیز است. ما آدرس و نشانی انسان‌ها را به خودشان می‌دهیم تا دگرگونی حاصل شود و شخص خودش را پیدا کند و از یک آدم کاملاً به هم ریخته و نامتعادل به انسانی متعادل و مفید تبدیل شود و بداند جایگاه او در هستی چیست و چقدر موجود با ارزشی است.

خلاصه سی‌دی« مسیر »
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون دوم)
ارسال و ویراستار: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون اول) دبیر سایت


 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .