هفتهی راهنما را تبریک میگویم و درست است که در طول سال یک هفته از سوی کنگره به عنوان هفتهی راهنما گرامی داشته میشود و به زبان، قلب و عمل از ایشان قدردانی میکنیم، اما برای من از زمانی که راهنمایم را شناختم و به ایشان ایمان آوردم، هر روز برای من روز راهنماست. هر روز سعی میکنم با تمام وجود و قلبم این سه ضلع قدردانی را به بهترین نحو انجام دهم.
چرا برای من هر روز، روز راهنماست؟
چون من مرده بودم و بعد از 17 روز کما که بیدار شدم، به کنگره آمدم.
چون من در تاریکی عمیق غرق شده بودم و وحشتی شدید از زندگی داشتم. تمام احساساتم یخ زده بود و شکستهای متوالی را تجربه میکردم. کاملاً در خدمت اهریمن بودم و منیت، ترس و ناامیدی دیوانهام کرده بود. جز مادرم، کسی مرا به یاد نداشت. مادرم هم در برابر اعتیاد من کاری از دستش برنمیآمد، اما راهنمایم مسیر را به من نشان داد. با رفتار پرمهر و شخصیت والای خود، در من احساسهایی را بیدار کرد که توانستم به ایشان اعتماد کنم. دریافتم که از ایشان نه تنها ضرری نمیکنم، بلکه پیروی از ایشان به نفع من خواهد بود. بدین ترتیب، حرکت خود را در سرمای 60 درجه آغاز کردم و چراغ راه من ایشان بودند. هر گاه اشتباهی داشتم، ایشان بهطور غیرمستقیم یا گاهی مستقیم با محبت و اصولی درست، اشتباهاتم را یادآوری میکردند و به من آموختند که چگونه به خدمت عشق ورزم و به دیگران کمک کنم. ایشان بهترین الگویی هستند که در تمام زندگیم داشتهام، دارم و خواهم داشت.
با کلمات نمیتوانم احساسم را بهطور کامل بیان کنم، اما هر روز و در هر لحظه، یاد راهنمای عزیزم در قلبم همچنان جاری است. چنان یاد ایشان را در قلبم میکنم که نه تنها قلب خودم میلرزد، بلکه زمین و زمان و حتی بیکران نیز از یاد ایشان میلرزند. زیرا آقای مهندس به من آموختند که قلب یا همان حس مشترک، همان بیکران است. یاد راهنمای عزیزم در قلب بیکرانم همیشه و هر روز و در هر لحظه تکرار میشود. چون من مردهای بودم که ایشان با محبت و آموزشهایشان مرا زنده کردند. قبل از ورود به کنگره، شب و روزم با گریه سپری میشد، اما اکنون همیشه لبخند بر لبانم است. میخندم و تلاش میکنم به دیگران محبت کنم، به آنها کمک کنم و همیشه انرژی مثبت بدهم و از دیدن بدیها اجتناب کنم. چرا که راهنمایم اینگونه است.
واقعاً راهنمای من، رب و خدای من است. من ایشان را دوست دارم و قدردانشان هستم نه به این دلیل که از ایشان چیزی دریافت کردهام، بلکه اگر حتی در بدترین شرایط نیز مرا ناراحت کنند، بیشتر از قبل دوستشان دارم. چرا که حتی قهر ایشان هم عین مهرشان است و همیشه در پی خیر و صلاح من بودهاند. از خداوند خواستارم که هر آنچه در قلب بیکران ایشان است، به ایشان ارزانی کند و از آقای مهندس و استاد امین تشکر میکنم که با آموزشهای ناب و بینظیرشان انسانهایی عاشق و شایسته را پرورش دادهاند که بدون چشمداشت به انسانهای دردمند و گمگشتهای چون من خدمت میکنند و مردگان را زنده میسازند.
در مراسم این هفته نیز طبق فرمایش آقای مهندس، بر تمامی رهجویان کنگره واجب و ضروری است که از راهنمای خود قدردانی کنند. اگرچه قدر و اندازهی راهنما بینهایت است، اما من باید به گونهای قدردانی کنم که وجدان خودم از این موضوع آسوده باشد. با تمام توانم قدردانی کرده، میکنم و خواهم کرد.
نویسنده: مسافر آرش لژیون یکم
خدمتگزار سایت: همسفر مهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
209