نهمین جلسه از دوره هشتاد و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ نمایندگی آکادمی با استادی راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر امیر و دبیری مسافر غلامرضا با دستور جلسه " هفته راهنما " چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، از ایجنت محترم شعبه و گروه مرزبانی کمال تشکر را دارم. خدا را شکر میکنم که دوباره فرصت شد تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. ما رهجوها چه سیر قشنگی را در کنگره تجربه میکنیم. جایگاههای مختلف را کسب میکنیم تا آموزش بگیریم و با تغییر جایگاه به آن نیروی پتانسیل برسیم.
وقتی که من به کنگره وارد میشوم و سه جلسه تازه واردین را سپری میکنم، باید یک راهنما انتخاب کنم که وارد لژیون بشوم. وقتی که آموزش دیدم، میتوانم بیرون از اینجا در اجتماع از این آموزشها استفاده کنم و داخل زندگی خودم کاربردی کنم. وقتی وارد لژیون میشوی و یک راهنما با حس خودت انتخاب میکنی، از درون شروع به جوشش میکنی و من سعی میکنم، تلاش میکنم و کوشش میکنم تا به یک سری از چیزها برسم، به همه آن ارزشهای والای انسانی که ما به دنبالش هستیم و همه به دنبالش هستند برسم.
چه جایگاه اجتماعی، چه جایگاه خانوادگی، همه به این چیزها میرسد، آرامش درونی، شفقت و عشق. ما تمرین میکنیم تا به اینها برسیم. این هم در صورتی اتفاق میافتد که ما فرمانبردار باشیم. وقتی که وارد لژیون میشویم به مرور آن پیوند محبت قویتر میشود و آن چیزی جز عشق نیست؛ اینها چیزی نیست که بشود خرید، یا به کسی داد اینها باید از درون جوشش کنند.
وقتی به من یک راهنما از جنس خودم دادند که تاریکیها را تجربه کرده، و به خاطر مصرف مواد مخدر و بیماری اعتیاد مثل من بوده، جنس خودِ خودِ من میباشد. معلمی از جنس خودم و مثل من از خیلی جهنمها گذشته، به نظر من بزرگترین جهنم، جهنم بلاتکلیفی است، که در اعتیاد پیدا میکنیم. وقتی یاد بگیری ۲۱ روز تکرار ،تکرار و استمرار و از سیدیهای آقای مهندس استفاده کنی، میتوانی اینها را یاد بگیری، کشف کنی و در زندگی خودت کاربردی بکنی.
آن آرامش درونی اینجا اتفاق میافتد و البته بهایش را دادیم و با گذر از تاریکیها، قدر روشنایی را میدانیم. وقتی صحبت از راهنمایی میشود، در درون من یک حسی که سرشار از عشق است به وجود میآید. زمانی که من لژیون زدم و خودم شروع کردم به آموزش رهجو، تازه متوجه شدم که راهنما چقدر ناراحت میشود از درجا زدن رهجوی خودش. من باید قدر این زحماتی که راهنما برایم میکشد را بدانم و بهترین روشش این است که درست سفر کنم و گوش به فرمان باشم. تمام کسانی که اینجا عاشقانه خدمت میکنند اختلاف پتانسیل رو احساس کردند و به آن حال خوش دسترسی پیدا کردند و به آن چشمه حقیقت رسیدند.
وقتی میخواهند به آن چشمه برسند، حداقل باید از آن چشمه یک جرعه چشیده باشند که آیا واقعاً این جرعه از آن چشمه میباشد یا نه، وقتی متوجه شدند دیگر رهایش نمیکنند و عاشقانه خدمت میکنند. امیدوارم که همه ما قدردان راهنماهای خودمان باشیم. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
تایپ: مسافر جلال لژیون هجدهم
تنظیم: مسافر محمدحسین لژیون ششم
- تعداد بازدید از این مطلب :
123