ضمن تبریک «هفته راهنما» خدمت تمامی راهنمایان کنگره۶۰، در خدمت چند تن از راهنمایان نمایندگی هستیم تا گفتوگویی با این عزیزان داشته باشیم. در ادامه میخوانیم و از علم و تجربه آنها آموزش میگیریم.
.jpg)
همسفر خاطره و مسافرشان با تخریب پانزده سال آنتی ایکس مصرفی تریاک، شیره، قرص، متادون وارد کنگره شدند. هفده ماه با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر مجید اعتباریان و همسفر طاهره سفر کردند. هماکنون به مدت یازده سال و هشت ماه است که از بند اعتیاد با دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش مسافر ایشان در کنگره والیبال و ورزش همسفر خاطره شطرنج است.
آقای مهندس میفرمایند: «انسان باید از تاریکیها بگذرد تا به عظمت روشناییها پی ببرد.» راهنمایی که شاگرد را به سوی روشناییها هدایت میکند، چگونه میتواند برای عبور یک رهجو از تاریکیها و رسیدن او به نور و روشنایی تأثیرگذار باشد؟
راهنما چون خودش تاریکیها را سپری کرده است و در تمام سختیها بوده و توانسته سفر DST را در کنار مسافرش به رهایی برسد و به روشناییها دست پیدا کند و بعد از آن پروسه جهانیبینی را ادامه بدهد و در آزمون شرکت کند و باز به یک روشنایی بهتر و جدیدتری دست پیدا کند؛ چون با تمام گوشت، پوست و استخوان خودش اینها را درک کرده است، خیلی راحت میتواند این را به فرد دیگری انتقال بدهد. یک راهنما باید علم کنگره را به روز در خودش داشته باشد و آن مثلث عقل، عشق و ایمان را نشان میدهد و بهگونهای باشد که از دل برآید تا در دل آن فرد بنشیند، نهاینکه خودش هنوز ایمان نداشته باشد و به صورت کلیشهای فقط یکسری مطالب را به رهجو بیاموزد. راهنما برای اینکه بتواند تأثیرگذار باشد، باید اول حال خودش خوب باشد و دوم اینکه نباید نقاب بزند؛ یعنی چیز دیگری درون خودش باشد، ولی چون وظیفه و جایگاهش راهنمایی است چیز دیگری بهصورت زوری و کلیشهای به رهجوهایش یاد بدهد. راهنمایی؛ عشق، محبت، دوست داشتن و خدمت است. اگر به این دید به راهنمایی نگاه کنیم دیگر بر حسب شغل و وظیفه خدمت نمیکنیم و با راحتترین زبان به رهجو انتقال میدهیم. مورد بعدی اینکه مطالبی که در لژیون آموزش داده میشود را بر حسب نیاز رهجوها و مقتضیات لژیون بررسی کنیم تا هم بار آموزشی لژیون بالا برود و هم بچهها حس خوبی داشته باشند و با دست پر برگردند تا در طول هفته حرفی برای گفتن و کاری برای انجام دادن برای خودش، مسافرش و بچههایش داشته باشد. مطالبی که راهنما میخواهد برای رهجو بیان کند باید صوری و سطحی نباشد و حقیقی باشد و از دل آموزشهای کنگره باشد. علم کنگره یک علم راستین است به خاطر همین مطالبی را آموزش میدهد که در حیطه کار کنگره و درمان اعتیاد و مسائل آموزشی کنگره باشد. راهنما باید مرز بین خودش و رهجو را حفظ کند؛ چون اگر نزدیک باشد رهجو احساس خیلی راحتی میکند و فرمانبردار نیست و اگر احساس فاصله کند دریافتی از راهنما ندارد و از پرسیدن مشکلاتش واهمه دارد. راهنما اگر واقعاً رهجو را دوست داشته باشد، این حس متقابل در رهجو هم به وجود میآید و رهجو هم به دنبال علم و آموزش میرود و تشنه آموزشهای راهنما میشود. راهنما میداند که قرار است چراغ راه باشد، نه آقا و سرور رهجو. راهنما هدف نیست؛ فقط یک وسیله است. ابزاری است که بتواند با آموزشهای کنگره رهجو را به حال خوش برساند؛ همانطوری که افرادی با جان و دل من را به حال خوش رساندند من هم باید همین کار را انجام دهم.
با خدمت در جایگاه راهنمایی چقدر توانستهاید از قدرت نیروهای منفی در مسیر خود بکاهید و برای این کار از چه چه ابزاری استفاده کردید؟
در مورد قدرتهای منفی باید بگویم؛ من با خودم میگویم قرار نیست که من به کنگره بروم و معلم و استاد باشم؛ قرار است که من هم به کنگره بروم و بیاموزم حتی بیشتر از قبل. از تجربیات دیگران استفاده کنم تا گرههای کور زندگی و گرههای درونی خودم را بشناسم. وقتی نیروهای منفی من را شکست میدهند، که من احساس منیت درونی دارم و احساس کنم دیگران به من نیاز دارند. نیاز به کنگره و آموزش چه در جایگاه رهجو و چه در جایگاه راهنما در کنگره وجود دارد و من قرار است با همدردی با رهجو از گرههای درونی خودم آگاه شوم. گاهی همه اتفاقات چه خوب و چه بد، میخواهند مانع من برای گرفتن آموزش و خدمت شوند و من میتوانم آنها را شناسایی کنم و شکست بدهم و قوی باشم. ما هرچه قویتر میشویم نیروهای بازدارنده هم قویتر میشوند. یکی دیگر از ابزارهایی که برای شکست این نیروها لازم دارم این است که هر چند وقت یکبار پیمان راهنمایی که در موقع گرفتن شال راهنمایی با آقای مهندس، خودم و خدای خودم و بین دوستان محبت بستم را بهیاد بیاورم که از من میخواهد که حافظ اصول و قوانین کنگره باشم و از آنها عدول نکنم و درگیر حاشیهها نشوم و حسم را نسبت به این مکان مقدس و افراد خدمتگزار عاشق کنگره خراب نکنم و بدانم هر چیزی عین عدالت است و حکمت خداوند است. بدانم که با معرفت، عدالت و عمل سالم به همسفرانی که مثل روزهای اول من هستند کمک کنم تا به حال خوش و رهایی برسند. هدف اول در کنگره، رسیدن به رهایی و هدف نهایی رسیدن به تکامل و آسایش و آرامش و رسیدن به مقام شامخ انسانی است و دیگر نیروهای منفی به راحتی جرأت نزدیک شدن به من را ندارند. وقتی آدم خودش و جایگاهش را قبول داشته باشد، میداند که در جایی که قرار گرفته عین عدالت است و باید ارزش جایگاهش را بداند و بفهمد که مسیرش چه هست؟ با کوچکترین مشکل از حرکت نایستد و از هنر خودش که در کنگره آموخته استفاده کند و مشکل را برطرف کند و به مسیر درست ادامه دهد. من میدانم که در ماشین قرمز در کنار مسافرم و بقیه همسفران به مرحلهای باید برسم که بتوانم اسکی بازی کنم و هیچ وقت کفشهای آهنیام را از پا در نیاورم و هر روز با ایمانی قویتر و عشقی بالاتر به مسیرم ادامه دهم. من اگر در بدترین حال هم باشم آن عشق درونی به من کمک میکند و عشق به آموزش و کنگره باعث میشود که من برای ساعتها از مسائلم فارغ بشوم و به خودم، روحم و نفسم و آموزشها بپردازم.
بهعنوان کلام پایانی بفرمایید بهترین هدیهای که در طول دوران خدمت راهنمایی دریافت کردهاید، چه بوده است؟
در جایگاه راهنمایی، انسان خیلی هدیهها دریافت میکند؛ مثلاً در هر جلسه آموزشهای نابی هست که سرلوحه زندگی و مسیر خدمتی من میشود؛ اما از بین آنها یک سری هدیهها خاص هستند؛ مثل گرفتن شال راهنمایی از دستان پر مهر آقای مهندس و هدیهای با ارزشتر که هیچ وقت فراموشم نمیشود، نگاه عمیق و تأثیرگذار آقای مهندس بود که در موقع اهدای شال به من داشتند که بعد از ده سال همچنان عشق و انرژی در وجود من موج میزند و اینقدر انرژی در انسان نفوذ پیدا میکند که سالیان سال با ما همراه است. نباید هدفمان را گم کنیم. من در این جایگاه به زحمت راهنمایم بیشتر پی بردم و قدرشان را دانستم؛ قبلاً فقط بهخاطر اینکه به من کمک کرده بودند و زندگیام را به آرامش رسانیده بودند خودم را مدیون آنها میدانستم؛ ولی وقتی در جایگاه راهنمایی قرار گرفتم بیشتر قدردان آنها شدم؛ چون مطالبی را به من آموخته بودند از پندار و گفتار سالمشان که در موقع برخورد با مشکل با کمک گرفتن از آنها راه را برای خودم نمایان میکردم و آموزش آنها خودم را به خودم شناساندند. من خودم را در جایگاه راهنمایی پیدا کردم؛ در جایگاه راهنمایی انسانها را بیشتر دوست دارم؛ عشق به معنای واقعی را دریافت کردم و ایمانم قویتر شد و همچنان نیاز به آموزش دارم و امیدوارم خداوند این لیاقت را به من بدهد تا همچنان خدمتگزار باشم.

همسفر شهناز و مسافرشان با تخریب بیست و هفت سال آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره شدند. ده ماه و بیست روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر محمود و همسفر محبوبه سفر کردند. هماکنون به مدت چهار سال و هفت ماه است که از بند اعتیاد با دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش مسافر ایشان در کنگره والیبال و ورزش همسفر شهناز شطرنج است.
از راهنمایان زیادی میشنویم که میگویند با دریافت شال نارنجی و قرار گرفتن در جایگاه خدمتی راهنمایی به بسیاری از گرههای وجودیمان پی بردیم و این خدمت باعث شد تا بتوانیم آن گرهها را در وجودمان حل کنیم. این موضوع در وجود شما با دریافت شال راهنمایی تا چه اندازه مؤثر بوده است؟
هر انسانی تاریکیها و صفات و خواستههای نامعقول زیادی در وجود خود دارد و به قول آقای امین: «دیدن تاریکیها مهمترین بخش قضیه است و اگر آنها را ببینم پنجاه در صد مشکل حل میشود و نیروی منفی این موضوع را خوب میداند. راهنمایی تکمیلکننده پروسه خودشناسی و درمان در کنگره۶۰ است و من در این خدمت از غذای نیمهپخته و یا خام به پختگی میرسم. در ظاهر راهنما به رهجو آموزش میدهد! اما در باطن رهجو یک آموزگار خوب برای راهنما است که به صورت عملی به راهنما قوانین هستی و خداوند را میآموزد که هر عمل یا حسی چه پیامدها و نتایجی دارد و چون رهجو با حس خود راهنما را انتخاب میکند، همنام و هم حس راهنما است؛ مثلا اگر من عجول هستم و صبر و تحمل ندارم با تعجب میبینم رهجویانم نیز همین صفت را دارند و اینجا هست که میفهمم این صفت چقدر میتواند به انسان ضربه بزند یا میبینم وقتی رهجو امیدوار است با تلاش به هدفش میرسد؛ اما وقتی ناامید میشود چگونه از مسیر و هدف دور می شود و توان رسیدن به هدفش را از دست میدهد و وقتی به درون خود مینگرم میبینم تمام ناکامیهای گذشته من در اثر ناامیدی و بیایمانی است و وقتی این گره را باز میکنم، نور ایمان به دل من میتابد و میتوانم، هم مسیر خود را بهتر ببینم و هم دیگران را انشاءالله با نور خود هدایت کنم. راهنمایی برای من بسیار پربار بوده است و اگر من چهارصد سال عمر میکردم بهاندازه چهار سال راهنمایی نمیتوانستم خودم را بشناسم.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
دیدگاه شما بهعنوان یک راهنما به این بیت شعر چیست؟
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اولین نکته در این بیت شعر خواسته من انسان است؛ یعنی اگر میخواهم صعود کنم، بیحساب و بیهوده بدون دادن بها و اندازه آن، نمیتوانم به آن جایگاه یا هدفم برسم؛ باید زیرساختها و دانایی و ظرفیت را بهدست بیاورم. حالا سؤال میشود چگونه اسباب راهنمایی را مهیا کنم؟ اولین نکته تشنگی است؛ خواسته من چقدر قوی است چقدر حاضر هستم بهای آن را بپردازم؟ دومین مرحله ایمان است؛ آیا به خودم و هدفم ایمان دارم؟ زیرا آب جایی میرود که کشتی وجود دارد. چقدر تصویرسازی کردم و در مورد هدفم تفکر کردم و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کردم؟ سومین مرحله تلاش استذ انسان چیزی است که تلاش میکند و مرحله بعد مثلث دانایی است؛ چقدر آموزش گرفتم و چقدر تجربه کردم و آموزشها را در زندگی و یا در خدمت در کنگره عملی کردم و چقدر در مورد تجارب تفکر کردم؟ و مهمترین مرحله گذشتن از خود و بخشش است؛ یعنی وادی چهاردهم. انسانی بزرگ میشود که صفت بخشندگی را در خود احیاء کند و در آخر باید بگویم انسانی بزرگ میشود که کوچک شدن را باتمام وجود حس کرده باشد، نابود شده باشد، خاکستر شده باشد و دوباره با یافتن کلیدها و حل مشکلات مثل یک ققنوس از نو متولد شده باشد.
بهعنوان کلام پایانی بفرمایید بهترین هدیهای که در طول دوران خدمت راهنمایی دریافت کردهاید، چه بوده است؟
بهترین هدیه در طول راهنمایی، خود خدمت راهنمایی است. «اگر میخواهی جایگاه خود را عوض کنی با عقابها همنشین بشو»؛ بودن در کنار بزرگان و خوبان بزرگترین موهبت است. در زمره نیروهای الهی بودن بزرگترین نعمت است و خدمت به دردمندان شیرینترین شیرینی است که اگر ذرهای از آن را بچشی دیگر هیچنوع شیرینی تو را قانع نمیکند. تشکر میکنم از آقای مهندس که اجازه خدمت به من دادند و از راهنمایم همسفر محبوبه و رهجویانم که کمک کردند تا من در کنارشان بیاموزم و همچنین از خداوند سپاسگزارم.
.jpg)
همسفر صدیقه و مسافرشان با تخریب نه سال آنتی ایکس مصرفی هروئین و شیشه وارد کنگره شدند. ده ماه و شانزده روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر صادق و همسفر محبوبه سفر کردند. هماکنون به مدت پنج سال و یازده ماه است گل رهایی را از دستان پرمهر جناب مهندس دریافت کردند. ورزش مسافر ایشان در کنگره والیبال و ورزش همسفر صدیقه در کنگره دارت است.
در کنگره آموختیم وقتی قدم در مسیر راستی و ارزشها بگذاریم، سه نیروی القاء، احیاء و تحرک به ما یاری میرسانند. این سه نیرو در مسیر یک راهنما که انسانها را به سمت ارزشها و نیکیها هدایت میکند، چگونه به او یاری میرسانند تا در این امر عظیم موفق عمل کند؟
آموزشهایی که من میگیرم ابتدا باید روی خودم اجرا کنم تا بتوانم به دیگران انتقال بدهم و روی دیگران تآثیرگذار باشم. ابتدا باید تفکر خودم مثبت باشد تا القاء مثبت بشود. لقاء یا الهام به معنی انتقال اطلاعات، هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی میباشد. وقتی من در جهت ارزشها قرار بگیرم، بلافاصله نیروهای مثبت و الهی از زمینوآسمان به کمک من میآیند. در مسیر منفی نیز همین گونه است که این بستگی به من دارد کدام راه را انتخاب کنم؛ راه ارزشها را یا راه ضد ارزشها را. من راهنما با دنیایی از تاریکیها و ناآگاهیها وارد کنگره شدم؛ ولی خواستهام برای آموزش خیلی قوی بود. در کنگره یاد گرفتم که افکار منفی چه تخریبهایی روی جسم و روان من دارد و این آگاهی باعث شد بتوانم افکارم را کنترل کنم و نسبت به کل هستی و انسانها مثبتاندیش باشم. در ادامه عشقومحبت را آموزش گرفتم؛ بهخصوص عشق به خدمت را و خدا را شکر میکنم که الآن در جایگاه راهنمایی خدمت میکنم و آموزش میگیرم. بنابراین راهنما خودش این مراحل را طی میکند و زمانی که در لژیون شروع به خدمت میکند، آنچه آموخته به رهجو منتقل میکند؛ همان القاء مثبت در صور آشکار و پنهان و در عین حال آموزش هم میگیرد. در زمان لژیون جواب سؤال رهجو را القاء به من میرساند که اگر خارج از لژیون بپرسد شاید جوابش را ندانم. راهنما تمام آموزشهایی را که گرفته در قالب تجربه به رهجو منتقل میکند و در واقع او را احیاء میکند که این احیاء در مورد راهنما هم صورت میگیرد و هرچه میگذرد حسهای راهنما بازتر میشود و با زنده شدن رهجو راهنما قویتر میشود. احیاء یعنی زنده کردن که بزرگترین احیاءکننده خداوند است که مردگان را زنده میکند؛ اما در سطوح ما افرادی که در ظلمات افکار منفی و ضد ارزشها قرار گرفتهاند و حسهایشان یخ زده است؛ مانند مصرفکنندگان مواد مخدر که در واقع با مردگان فرقی ندارند؛ نیروهایی که به این افراد کمک میکنند، میشوند احیاءکننده؛ مانند یک راهنما که با انتقال آموزشها به رهجو در واقع او را احیاء میکند و باعث تغییر و تبدیل او میشود. بههرحال همسفری که به کنگره میآید و سیدی مینویسد، خدمت میکند، فرمانبرداری میکند، به قوانین و حرمتها احترام میگذارد حرکت خودش را برای رسیدن به خواسته یا هدفش شروع کرده است و این تحرک به راهنما هم در مسیرش کمک میکند؛ بهعنوان مثال همین پارک آمدن و خدمتهایی مثل مسئول سایت و ... باعث پیشرفت راهنما و انتقال این حرکت در رهجو میشود. انسانی که حرکت و تلاش نکند برای پیشرفت خودش، مانند صخرهای گلی فرو خواهد ریخت؛ منتها ما باید در یک راهی حرکت کنیم که به مقصد برسیم؛ یعنی باید ببینیم این حرکت درست است یا خیر که خدا را شکر مسیر کنگره سندی بدون نقص است.
وقتی یک فرد وارد کنگره میشود و با حس خود راهنما را انتخاب میکند، این انتخاب حسی که انجام گرفته چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ آیا دیدن سایه متقابل در وجود راهنما باعث این انتخاب است؟
بله من فکر میکنم بههرحال بین راهنما و رهجو پیوند محبتی برقرار است. تا در درون من عشق نباشد اصلاً راهنما نمیشوم و راهنما در رهجو خودش را میبیند. رهجو هم باید با حسش راهنمای خودش را انتخاب نماید؛ یعنی راهنماهایی را که شرایط پذیرش رهجو را دارند میبیند و هرکدام را که به دلش نشست انتخاب میکند و حتماً یک چیزی، یک سایهای، یک نقطه و حس مشترکی وجود دارد که رهجو جذب راهنما میشود. حس هم نقش بسیار مؤثری را ایفا میکند و بر اساس این حس است که امواج را میفرستد و او دریافت میکند. حس مانند خداوند است، در تمام هستی و نیستی موجود و رؤیت ناپذیر؛ اما همنام خودش قابل حس است.
بهعنوان کلام پایانی بفرمایید بهترین هدیهای که در طول دوران خدمت راهنمایی دریافت کردهاید، چه بوده است؟
بهترین هدیه برای من زمانی است که رهجو خودش را با سیدی نوشتن سازگار میکند؛ چون یک تازهوارد با کوهی از ناملايمات، مشکلات، ناامیدی و با حالی خراب وارد کنگره میشود و تنها چیزی که حال او را خوب میکند سیدی نوشتن و آموزش گرفتن است؛ یعنی رهجو تا زمانیکه سیدی نوشتن، آن هم بهطور کامل و واو به واو را شروع نکند حالش خوب نمیشود و آرام نمیگیرد. این آموزشها و یاد گرفتن درس زندگی و کسب تجربه در طول سفر اول هست که کمکم او را به دریافت گل رهایی و حال خوش و قرار گرفتن در جایگاههای خدمتی و در نهایت هم به جشنهای زیبای تولد میرساند و تمام اینها بهترین هدیه برای یک راهنما است. تشکر میکنم ابتدا از آقای مهندس و از کلیه خدمتگزاران سایت بهخصوص همسفر زهرا نگهبان سایت که این فرصت را به من دادند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم.
.jpg)
همسفر مریم و مسافرشان با تخریب ده سال آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره شدند. ده ماه و پانزده روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر محمد و همسفر اعظم سفر کردند. هماکنون به مدت شش سال و هفت ماه است که از بند اعتیاد با دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش مسافر ایشان در کنگره والیبال است و ورزش همسفر مریم شنا و شطرنج است.
راهنمایی که خدمت خود را با عشق آغاز میکند، آیا با گذشتن زمان میتواند حس او تغییر کند و حسهای منفی در این مسیر بر او غلبه کند و باعث سقوطش شود؟
تزکیه و پالایش انسان هیچگاه متوقف نمیشود و اگر زمانی تصور کنم آموزش من به نقطه اوج و آخر رسیده است، وارد یک تلهای میشوم که با دستان خودم بهوجود آوردم و تفاوتی نمیکند در چه جایگاهی قرار دارم. نیروی منفی در هر زمان تلاش میکند که انسان را از صراط مستقیم دور کند. هدف جایگاه راهنمایی ابتدا آموزش و خدمت جهت درمان و حال خوش رهجو است که اگر قبله و هدف راهنما گم شود و دچار منیت گردد به سقوط و تاریکی قدم گذاشته است؛ ولی تداوم آموزشها و پا روی خواستههای نفس گذاشتن و ... پایان خوشی هم خواهد داشت.
آیا بودن در جایگاه راهنمایی تا به حال برای شما ایجاد مشکل کرده است؟
اگر از واژه آسیب و مشکل استفاده نکنیم و به جای آن کمبود بگوییم بهتر است. بله جایگاه راهنمایی همانطور که شیرین و لذتبخش است؛ کمبودهایی هم در زندگی شخصی احساس میشود؛ مثل زمانهایی که خانوادهها دور هم جمع میشوند؛ ولی ما حضور نداریم یا دیر میرسیم؛ اما وقتی گذشتی، خدمت سالم و درست خواهد شد.
بهعنوان کلام پایانی بفرمایید بهترین هدیهای که در طول دوران خدمت راهنمایی دریافت کردهاید، چه بوده است؟
بهترین هدیه که طی این ۲ سال دریافت کردم لبخند آرامشبخش روز برداشت محصول همسفرانی است که با جانودل رهایی مسافرشان را حس و لمس میکنند و توانستند محکم قدم بردارند و اعتیاد را شکست بدهند. دیدن این لحظات بسیار برای من ارزشمند است و امیدوارم همچنان این اتفاق برای تکتک اعضاء رقم بخورد.

همسفر زهرا و مسافرشان با تخریب آنتی ایکس متادون در سال ۱۳۹۸ وارد کنگره شدند. به مدت یازده ماه و بیستوسه روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر مسلم و همسفر شهرزاد سفر کردند و در تاریخ ۲۶ آبانماه ۱۳۹۹ گل رهایی را از دستان پرمهر جناب مهندس دریافت کردند. ورزش همسفر زهرا در کنگره بسکتبال است.
در جزوه راهنما و راهنمایی گفته میشود که راهنما مالک رهجو نیست. باتوجه به این موضوع حرکت راهنما چگونه باید باشد که نشاندهنده باشد حس مالکیت نسبت به رهجوی خود ندارد؟
رهجویی که در کنگره حضور پیدا میکند و بعد از سه جلسه راهنمای خود را انتخاب میکند و در لژیون قرار میگیرد، در واقع امانتی است که کنگره این امانت را بهدست راهنما میسپارد تا ابتدا آموزشهای لازم را به او بدهد و کمک کند تا از بند ضد ارزشها رهایی یابد و سپس او را برای کنگره تربیت کند تا با خواست درونی انشاءالله جزء خدمتگزاران باشد؛ بنابراین مالکیتی برای راهنما وجود ندارد که بخواهد بگوید این رهجو رهجوی من است و با این حس بخواهد برای رشد رهجو در کنگره حرکت کند؛ مثلاً مدام بهدنبال رفع یکسری مشکلات رهجو باشد و یا بهدنبال خدمت گرفتن برای رهجو باشد و در این زمینهها بخواهد نزد ایجنت یا مرزبانان رفته و پیگیر این موضوعات باشد که چرا فلان مسئله برای رهجوی من پیش آمده یا چرا فلان خدمت به رهجوی من داده نشده؟ قطعاً چنین حرکتهایی از سمت راهنما صدمات شدیدی را هم بر خود راهنما و هم به رهجو وارد میکند. وظیفهای که یک راهنما در کنگره دارد این است که صادقانه خدمت کند و رهجو را به بیداری برساند و او را تشنه خدمت کردن و آموزش گرفتن کند؛ این آگاهی را به رهجو بدهد که در حاشیهها نباشد و اگر خواستهای داشت و به آن نرسید ناامید نشود و به تلاش خود ادامه بدهد. من راهنما باید رهجو را بهگونهای پرورش بدهم که اگر خدمتی به او داده نشد و یا اگر مشکلی برای او در کنگره پیش آمد؛ بهدنبال چرای آن در بیرون نباشد و اشکال را در درون خود جستوجو کند و قطعاً اگر رهجو خواسته قوی برای خدمت و آموزش داشته باشد و خواهان رشد و تعالی باشد، به حرکت خود ادامه خواهد داد؛ دست از تلاش برنمیدارد و نتیجه را به خداوند میسپارد. قطعاً رهجویی که تشنه خدمت باشد، میداند که نوبت باران محفوظ است و در زمان خودش، وقتی ظرفیت لازم را پیدا کرد به خواستهاش خواهد رسید. آقای امین در سیدی عبور فرمودند: «راهنمایی راهنمای سالم است و عملش سالم است که همه تلاش خود را برای بیداری رهجو و رساندن او به رهایی میکند و هیچ خواستهای ندارد»؛ بنابراین یک راهنما همه تلاش خود را در آموزش دادن و عملکرد خود بهعنوان یک الگو انجام میدهد تا رهجو به بیداری برسد و رشد داشته باشد؛ اما زور نمیزند تا رهجویی را در مسیر نگه دارد؛ راهنما چراغ و کلید را به رهجو میدهد و رهجو خود باید مسیر پیش رویش را روشن کند و قفل مشکلات درونی و بیرونی خود را باز کند. قطعاً هر راهنمایی که اینگونه حرکت کند، نشاندهنده این است که هیچ حس مالکیتی نسبت به رهجو در او وجود ندارد و تنها میخواهد امانتی را که کنگره به او سپرده است، در پرتو عدالت، معرفت و عمل سالم، این امانت را صحیح و سالم تحویل کنگره بدهد و قدر مسلم تمامی راهنمایان کنگره۶۰ طبق آموزشی که دریافت کردهاند هدفی جز این ندارند و حرکت سالم را در جهت پرورش رهجو انجام میدهند.
چه رفتاری از سوی یک راهنما میتواند باعث شود قدرت جاذبه او در رهجو تبدیل به قدرت دافعه شود؟
اساس کار یک راهنما بر مبنای محبت، عقل و ایمان است و یک راهنما باید در چهارچوب قوانین کنگره همراه با داشتن این سه پارامتر حرکت کند تا بتواند در جذب رهجو و تأثیر عملکرد خود روی او موفق عمل کند. در جزوه راهنما و راهنمایی میگوید یک راهنما باید مهر مادری و جذبه پدری را همراه با هم داشته باشد و بهنظر من اگر یک راهنما این مهر مادری و جذبه پدری را زیر سایه سه پارامتر نامبرده شده؛ محبت، عقل و ایمان داشته باشد قطعاً قدرت جاذبه او باعث موفقیت خودش و رهجو میشود و اگر خلاف این باشد؛ یعنی هم مهر مادری و هم جذبه پدری را داشته باشد؛ اما تعادلی در این دو وجود نداشته باشد که قطعاً نشاندهنده این است که محبت و عقل و ایمانی که گفته شد در تعادل نیست؛ قدر مسلم این موضوع آرامآرام باعث میشود قدرت جاذبه یک راهنما تبدیل به قدرت دافعه شود. در کنگره یاد گرفتیم که تعادل در تمامی مسائل از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و این تعادل است که باعث ثبات و پایداری یک موضوع یا مسئله میشود؛ بنابراین اگر در رفتار یک راهنما تعادل وجود نداشته باشد، قطعاً در انجام خدمت خود با مشکل مواجه خواهد شد و باعث طرد شدن رهجو از لژیون و یا حتی از کنگره میشود. خدمت راهنمایی، خدمتی خطیر است؛ اما اگر در سایه حرمتها و قوانین کنگره و فرمایشات جناب مهندس باشد، خدمتی بسیار شیرین و پر آموزش است. انشاءالله هر کس خواسته دارد، در این جایگاه قرار بگیرد و آموزش لازم را از فرصتی که در اختیارش قرار داده میشود، بگیرد.
بهعنوان کلام پایانی بفرمایید بهترین هدیهای که در طول دوران خدمت راهنمایی دریافت کردهاید، چه بوده است؟
بهنظر من بهترین و ارزشمندترین هدیهای که هر راهنمایی در طول خدمت خود دریافت میکند این است که شاهد رشد رهجو باشد و او را با حسوحال خوب در کنگره در حال آموزش و خدمت ببیند؛ چراکه آموزشها را نتیجهبخش میبیند و احساس رضایت به او دست میدهد و این دقیقاً مانند زمانی است که یک باغبان نهالی را در خاک میکارد، آن را آبیاری میکند و مراقبتهای لازم را انجام میدهد و در طی زمان شاهد رشد آن نهال و به ثمر نشستن آن است و از اینکه ثمره تلاش خود را میبیند قطعاً خوشحال و شاکر است. من نیز در طول این مدت، رهجویی را که با این حسوحال دیدهام و میببینم که حتی برای یک صندلی چیدن و یا نظافت سالن به دور از هیچگونه منیتی در حال خدمت است خوشحال میشوم و این عمل از سوی یک رهجو میتواند برایم هدیهای ارزشمند باشد؛ چراکه رشد هر یک از ما از همین نقاط بهظاهر کوچک انجام میگیرد و باید برای آن ارزش قائل باشیم.
از راهنمایان شعبه که وقت با ارزش خود را در اختیار سایت قرار دادند و آموختهها و تجربیات ارزشمند خود را در اختیار همسفران قرار دادند بسیار سپاسگزاریم و امیدواریم در مسیر کنگره۶۰ پایدار و جاویدان باشند و همواره از نور علوم کنگره بهرهمند و همچون چراغی روشنکننده مسیر زندگی دردمندان باشند.
طراح سؤال و مصاحبهکننده: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
617