زندگی ما بر مبنای ۳ محور استوار است؛ عدهای معتقد به جبر و عدهای اختیار و عدهای هم نه به جبر و نه اختیار باور ندارند؛ اما در کنگره پاسخ این سؤال داده شده است؛ چراکه بر این باور است که اگر سؤال، درست مطرح گردد پاسخ صحیح هم داده میشود و ما میتوانیم به نتیجه برسیم. همانطور که پاسخ به اعتیاد داده شد که اعتیاد مسمومیت و وابستگی نیست؛ بلکه جایگزینی است و بعد از مطرح شدن آن، قضیه حل شد و هزاران نفر به درمان رسیدند. کنگره۶۰ اعلام کرد که مسئله جبر و اختیار سه حالت دارد (جبر، اختیار، فرمان) است و چند موضوع با هم هستند و تقدیر که همان نامه پیشین ما است. تقدیر، یعنی هر چه بکارید به وقتش همان را درو میکنید. اگر گندم بکارید گندم درو میکنید و اگر حنظل بکارید، در زمان معین حنظل درو خواهید کرد.
یکسری چیزها برای ما تقدیر است نه اینکه هر اتفاقی در زندگی برای ما رخ بدهد بگوییم تقدیر است؛ بلکه ما باید به تلاش خودمان ادامه بدهیم؛ ولی باقی کار با ما نیست فقط خواستهاش به عهده ما است البته تقدیرش هم مربوط به ما است؛ اما الان یادمان نیست، مانند چکی که میکشیم برای ۶ ماه آینده و یادمان میرود و موعد پرداخت چک فرامیرسد. گفتیم یک چیزهایی هم برای ما تقدیر است؛ ولی نمیدانیم باید وقت و موعدش برسد. گاهی هرکاری میکنیم نمیشود و یکموقع بهراحتی انجام میشود و این بستگی به زمان فرمان دارد، یعنی یک موقع ما کار یا مشکلی داریم، تقدیر این است که صبر کنیم تا گشایشی بشود تا وقتش برسد و آنوقت اتفاق بیفتد. به طور مثال در مورد ازدواج، خانهدار شدن، کار، رهایی از اعتیاد و ... که هر چیزی یک وقت و زمانی دارد؛ ولیکن خواسته به عهده ما است که اگر صبر کنیم و آرام باشیم موقع آن میرسد.
اگر برمبنای اسطوره نگاه کنیم از اول خلقت تا خلقت دیگر (قیامت) باز خلق دیگری آغاز میشود، یعنی آغاز خلقت. اگر جهان فیزیکی و بینگبنگ را در نظر بگیریم تا زمانیکه تمام سماوات و کرات همگی در هم فرو میریزند باز یک خلق دیگری آغاز میشود که از اینجا تا آنجا باز ما هستیم و اینجا تبدیل انجام میگیرد و چرخشها تبدیل را انجام میدهند و تبدیل میشویم و این چرخش وجود حیات و لذت بردن و بهره بردن از حیات است که مسئله خیلی مهمی است. موضوع دیگر تبدیل است، یعنی در هستی مرتب تغییر، تبدیل و ترخیص اتفاق میافتد که در واقع اصل و پایه و اساس حرکت جهان خلقت، در حال تبدیل شدن است، یعنی همه ما از آغاز خلقت بودهایم و تا خلق بعدی هم هستیم؛ چراکه هیچچیزی از بین نمیرود، افرادی که دکتر، خلبان، مهندس و ریاضیدان شدهاند را لازم دارد و میخواهد چون به خاطر حیات و ارتقاء و بهرهبرداری از حیات که یکی از مهمترین مسائل خلقت به حیات و خود خلقت است؛ در واقع بودن حیات، یعنی اینکه خوردن یک استکان چای و بودن با هم و لذت بردن و دیدن خیلی از مسائل حیات که همه گوارا و ارزشمند است.
تبدیل باید انجام شود؛ وگرنه هیچ اتفاقی نمیافتد به طور مثال: انگور برای اینکه شراب یا سرکه شود باید تغییرات لازم انجام شود یا شخصی که اعتیاد دارد و تمام ارگانیزم بدن او با موادمخدر هماهنگ شده یکمرتبه نمیتواند تبدیل به آدم سالم شود؛ چون باید تغییرات ایجاد شود. پس برای هر تبدیلی باید تغییر در آن بهوجود آید و ذرهذره اطلاعات بهوجود آید و هر تبدیلی هم برای خود مراحل و شرایطی دارد که ما تابع آن هستیم و این تبدیلات در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارد. به طور مثال در مورد اسپرم و تخمک که مرتب تبدیل و تغییر ایجاد میشود تا به آن شکل خودش برسد، باید پارامتر شرایط و زمان خاص را داشته باشد تا تبدیل شود، درمان اعتیاد هم ۱۰ ماه وقت نیاز دارد و همچنین به دنیا آمدن بچه هم ۹ ماه و برای محصول گندم هم ۸ ماه؛ پس همگی شرایط و زمان خودش را میطلبد.
علما و بزرگان و همچنین ادیان، همگی میخواهند انسان بههم ریخته را تبدیل به یک انسان جا افتاده کنند و برنامه آنها تغییر و تبدیل به انسانی خوب و مثبت است و همچنین مکاتب مختلف هم برای این است که انسان نامتعادل و ناآگاه را متعادل و آگاه کند. برای مثال اگر بخواهیم شیری را ماست کنیم باید مسیری را طی کند و یکچیز و عاملی باشد تا بتوانیم شیر را ماست کنیم، یعنی همان مایع ماست. همچنین زمان مربوط به آن را نیز نیاز داریم؛ پس شرایط تبدیل، زمان تبدیل، عناصر و هدف از تبدیل که برای چه میخواهیم تبدیل کنیم لازم است. در مورد هر چیزی این پارامترها نیاز است؛ ولی موضوع این است که ما میخواهیم یکمرتبه چیزی را به چیزی دیگر تبدیل کنیم، مثلاً الان که فصل زمستان است و تقریباً دو ماه به عید مانده اکثراً میگویند چهکار کنیم که شب عید لاغر شویم؟ یک آدم چاق میخواهد لاغر شود، شرایط تبدیل را در نظر نمیگیرد و فقط هدف تبدیل را در نظر میگیرد و توجهی به زمان و عناصر آن ندارد و بلافاصله میخواهد اینکار را انجام دهد.
آدمهایی هم هستند که با نسخههای متعدد (قرص لاغری، جراحی لاغری و کوچک کردن معده و روده، مکش چربی با دستگاه و همچنین خوردن کپسول) میپیچند که تو باید فقط میوه بخوری یا آب بخوری و یا فقط گوشت بخوری و نسخههای متعدد دیگر میخواهند عمل تبدیل را انجام دهند و هیچ تفکری هم در آن وجود ندارد و با وجود اینکه بارها گفته شده که خطرناک است؛ اما باز هم انجام میدهند و در واقع با اینکار زمان را حذف میکنند و همچنین با خوردن کپسول لاغری کل سیستم فیزیولوژی و کل ارگانیزم بدن را بههم میزنند و فرد دچار اسهال و بیرونروی میشود. یک عده هم میگویند من ظرف یک هفته یا یک الی دو ماه میتوانم لاغرت کنم؛ ولی در واقع با این روش فرد مریض میشود. در قدیم میگفتند آیا مریض شدی که لاغر شدی(؟)
بعضی از قرص و کپسول لاغری، شما را مریض میکند پس طبیعتاً لاغر میشوید اینجا تبدیل انجام میگیرد ولی اصلاً شرایط تبدیل را در نظر نگرفتیم و فقط میخواهیم به آن هدف برسیم و کار به هیچ چیزی نداریم و چقدر از افراد بابت عمل جراحی و داروها و رژیم ناقص شدند و درس نگرفتند و یا فوت شدند. وقتی چیزی میخواهد تبدیل شود هدف تبدیل، عناصر تبدیل، زمان تبدیل، شرایط تبدیل، نیاز تبدیل و دانش تبدیل را میخواهد و همگی باید باشند تا تبدیل صورت گیرد و هر تبدیلی هم برای خود مراحلی دارد که ما تابع آن هستیم که اگر هم نباشیم مجبور میشویم، مانند اینکه الان در کلاس اول ابتدایی هستیم و باید در مراحل دوم و سوم و همینطور بالاتر برویم و ادامه دهیم. برای تبدیل، یک عامل بسیار مهم وجود دارد و آن ایجاد محبت است که باعث تغییر و تبدیل میشود و میتواند تبدیل خیلی خوبی را داشته باشد.
مثلثی را در نظر بگیرید که پایه آن محبت و معرفت است، یعنی محبت همینطوری ایجاد نمیشود و هینطوری یکی نمیتواند بگوید که من میخواهم از حالا به بعد بامحبت و عاشق باشم و همه موجودات را دوست داشته باشم؛ این امکان ندارد مگر تو میتوانی گذشت داشته باشی و انسانها را ببخشی و انتقام نگیری؟ دست خودت نیست محبت اینگونه نیست و خیلی سخت است مگر آنکه دانش آن را پیدا کنیم که بدانیم برای چه و چرا باید موجودات را دوست داشته باشیم. کسیکه انسان را دوست دارد که نمیرود احتکار کند و یا پای درختان گازوئیل بریزد و یا درختان را قطع کند. پایه و ریشه دوست داشتن معرفت است به مفهوم دانایی که استاد امین گفتند: «آموزش، تجربه و تفکر» اگر دانش مثبت باشد محبت را بهوجود میآورد و اگر دانش منفی باشد نفرت بهوجود میآید.
آیا نفرت هم دانش میخواهد؟ بله! با نبودن محبت، گاهی ما خنثی هستیم مثل اینکه شما در خیابان از کنار کسی رد میشوید شما نسبت به او خنثی هستید و شاید هم اگر به زمین بخورد کمک کنید؛ ولی معمولاً با هم کار و ارتباطی ندارید. یک موقع محبت هست؛ اما وقتی محبت نبود جایش نفرت هست، مانند وقتیکه در خیابان دشمن را میبیند. پس دانش یک موقع مثبت و یک موقع منفی است. دانش منفی مثل اینکه فردی بمب شیمیایی و یا خردل درست میکند تا انسانها دچار مشکل و بیماری ریه و تاول و تنگی نفس شوند این دانش منفی است و دانش مثبت هم آنجایی که بین ما انسانها محبت وجود دارد مثل روابط معلم و شاگرد که با محبت پرورش میدهد. معلمی دیگر که نسبت به شاگردانش بیتفاوت است هم، پرورش میدهد؛ اما هر کدام چگونه عمل میکنند؟ یا مغازهداری که برای جذب مشتری، میخ در خیابان میریزد تا ماشینها پنچر شوند و به مغازه او برای پنچرگیری مراجعه کنند، این هم یک دانش منفی است.
ما در کنگره محبت را میبینیم که چگونه ساختارها بهوجود میآید و این بهخاطر پایه محبت در کنگره۶۰ است (دیگران کاشتند و ما خوردیم) همه به ما کمک کردند تا به رهایی برسیم و از ما پولی نخواستند. کسیکه به کنگره آمد نانش دهید از ایمانش نپرسید که تو در چه دین و مذهبی هستی. ما فقط میپرسیم که آیا میخواهی درمان شوی؟ بسماللّٰه و سپس او را راهنمایی و صندلی و چای میدهیم تا به رهایی و نتیجه برسد. اگر ما میخواستیم پول بگیریم که فرضاً هر فردی باید سه میلیون بدهد و سپس درمان شود هیچگاه به این نقطه نمیرسیدیم؛ به همین دلیل است که ما میتوانیم ساختمان بخریم و ساختمان دانشگاه را ۱۰ هزار متر بسازیم. این همان شعبدهبازی خدا و محبت و کارهای معنوی است. ما پول نمیگیریم؛ ولی پول خودش میآید، بنابراین میبینید که این اسلحه چقدر در کنگره نقش مهمی را ایفاء میکند.
چیزی که در تمامی تبدیلات و روابط انسانی نقش دارد محبت است که بر پایه معرفت، شناخت و آگاهی است؛ پس ما میتوانیم کارهایی که در زندگی بر پایه محبت است را ارتقاء و پیشرفت ببخشیم. اگر یک قاضی در درونش محبت باشد هیچگاه آدم بیگناه را مجرم نمیکند و حقی را ناحق نمیکند و این مسئله در مورد پزشک و مهندس و ... هم صادق است؛ پس محبت میتواند همیشه سازنده باشد و ما برای اینکه دوست داشته باشیم و با محبت باشیم؛ باید حتماً دانش آن را داشته باشیم و به آن آگاهی رسیده باشیم، آن وقت است که دیگر نیازی به زور زدن نیست که انسان و سایر موجودات را دوست داشته باشیم. گاهی اوقات ما میخواهیم به فردی کمکی کنیم اینقدر استخاره و دلیل میآوریم که آن پول را ندهیم؛ ولی اگر محبت داشته باشیم آن موقع آن را انجام میدهیم؛ چون پایه آن دانش است که میتوانیم بسازیم و خیلی کارها را به انجام برسانیم و همچنین در بین اعضاء خانواده و دوستان و رفقا، وقتی کسی را دوست داریم چنانچه خطایی کند ما دلیل میآوریم که تقصیر او نیست و تقصیر فلانی است و در واقع میخواهیم از او دفاع کنیم، یعنی بدیهای او را خوبی میبینیم؛ ولی اگر از کسی بدمان بیاید تکان نخورده بیچارهاش میکنیم.
پس نکته خیلی مهم این است که برای تبدیل کلیه مطالب مثبت، حتماً باید محبت در جریان باشد. اگر معلم یا پزشکی برای انجام کار خود ابتدا پولی طلب کند این دیگر دوست داشتن نیست؛ بلکه فروشندگی است. چطور ممکن است که بیماری برای ادامه حیات نیاز به دارو داشته باشد و فردی آن را احتکار کند و داروی که قیمت آن ۱۰ تومان است را ۱۰۰ تومان بفروشد؟ قطعاً چنین شخصی در وجودش نفرت است و قلبش سیاه است. در مورد آشپزی هم این مسئله صدق میکند اگر محبت داشته باشید غذای شما خوشمزه میگردد و بدون محبت آن غذا، آشغالی بیشتر نیست و همچنین فردی که نماینده مجلس، کارمند، وزیر یا وکیل است وقتی که با محبت است چگونه رفتار میکند و وقتی که محبت نیست رفتارش متفاوت خواهد بود.
در کنگره هم چیزی ما را دور هم جمع کرده و الان روی این صندلی نشستیم و بعضیها هم از شهرهای دیگر آمدند چه شد که ما با هم جمع شدیم و با یکدیگر صحبت و تعامل داریم؛ همگی خودتان آمدهاید هرکدام از یک بلاد و جایی هستید با میزان تحصیلات و شغل و کار. اگر محبت نبود از کجا همدیگر را میشناختیم و چه عاملی باعث شده که اینقدر ما به هم نزدیک شویم و اگر یک یا دو هفته تعطیل باشیم همه ناراحت میشوند و وقتی یکدیگر را بعد از تعطیلات میبینیم چقدر خوشحال میشویم. برای تبدیل شدن، پایه بسیار مهم، داشتن محبت است و برای محبت داشتن هم پایه آن دانش و آگاهی است که امواج مطبوع الهی مانند الهام، تقوا، امواج عشق و امواج نزدیک کردن ذرات بههم میباشد. در فیلم دیدهاید که همه آدمها معلق هستند اگر اینجا هم کاملاً خلاء باشد هر کدام ما در هوا یک طرف و سمتی میرویم و از هم فاصله داریم.
انسانها هم اینگونه هستند آن نیروی الهی و نیروی جاذبه چیزی است که باعث نزدیک شدن میگردد و کره زمینی که ما به آن چسبیدهایم همان امواج مطبوع الهی و امواج عشق است که اگر زمین نبود خلاء بود و در یکجا متمرکز نبودیم؛ بلکه پراکنده بودیم و این زمین که حالا ما را جذب کرده و دور هم هستیم، امواج محبت هم همین است میآید انسان را بههم نزدیک میکند و چقدر این موضوع مهم است. بعضی از انسانها اکنون در خلاء هستند، یعنی پول و همهچیز دارند؛ ولی کسی دوستشان ندارد و کسی را هم دوست ندارند تنها و آواره هستند. وقتی محبت باشد ارتباط هم هست آن موقع زبانها هم یکی میگردد. ویلیام، انگلیسی صحبت میکند و من فارسی؛ ما زبان همدیگر را نمیفهمیم؛ ولی با هم همزبان و همدل هستیم.
من هرچه فکر میکنم یا میبینم او هم فکر میکند و میبیند مهم نیست که به چه زبانی صحبت میکنیم مهم این است که در درونت چه چیزی هست، پس وقتی محبت باشد آن موقع زبانها یکی میگردد و آنموقع هم، حس میکنی که او دردمند است و مشکلی دارد تو دردش را حس میکنی و سعی میکنی کمک کنی و همچنین سعی میکنی به انسانها کمک کنی و کسی را دشمن نمیدانی و همگی برای تو دوست هستند ولی افرادی هم هستند که مرتب برای خود دشمن درست میکنند، این انسانها جاهل هستند و همه را از خود میرنجانند، مسخره میکنند و متلک میاندازند. گاهی شده که ما یک سوژه را نگاه میکنیم ولی نگاه هر کدام ما متفاوت است یکی میگوید اینکار او از پدرسوختگیاش است و دیگری میگوید نه! از دلسوزی است و دیگری میگوید نه! او نمیفهمد و کسی دیگر میگوید عمدی این کار را میکند، یعنی دیدنها متفاوت است؛ ولی دیدنها یکی است و انسان دردمند است و به او سعی میکنیم کمک کنیم؛ وقتی زبانها یکی میشود همه دیدنها هم یکی میشود آنموقع یاد آنها دل ما را هم تنگ و هم نزدیک میکند که اگر یکدیگر را نبینیم دلتنگ میشویم و یاد میکنیم و این باعث میشود که به هم نزدیک شویم؛ خود من را دوستان و محبت و همچنین فرمان الهی باعث شد تا از تنهایی خارج شوم.
جهانی که در بیرون مشاهده میکنیم در مقابل جهان درون یک گوی و توپ بیش نیست و این حهان با عظمت در مقابل جهان درون یک چیز بیارزش و کوچک است و اگر جهان درون را از روز ازل نگاه کنید تا به امروز متوجه میشویم که چه عظیم است و کاری که ما انجام میدهیم این است که درون انسان را به خودش آدرس میدهیم، یعنی انسان را با خودش آشنا میکنیم تا خود را پیدا کند؛ چراکه خیلی از انسانها گم شدهاند هنگامیکه خود را مییابند دگرگون میشوند بهعبارتی از یک انسان کاملاً بههم ریخته و نامتعادل، تبدیل به انسانی متعادل میشوند؛ چون خود را یافتهاند و اینک میدانند که جایگاهشان کجا است و ارزش خود را درک میکنند.
نویسنده: همسفر زهرا (ح) رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون پنجم)
ویراستاری، تصویر و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وحید
- تعداد بازدید از این مطلب :
155