راهنما
عشقت به باغ جانم هر دم زند جوانه
بی حاجتش به آب و بی منتش به دانه
ارزان نمی فروشیم جانی که گشته اکنون
از عشق تو لبالب وز مهر تو خزانه
نقش تو در خیالم نام تو بر زبانم
هم مادری نمونه همچون پدر یگانه
دست مرا گرفتی در کنگره به دستت
با عشق و با محبت با شوق کودکانه
در کشتی وجودی چون ناخدا تو هستی
ترسی دگر ندارم از ظلمت شبانه
صد خط دیگر آید، هر نقطه چون سرآید
پایان دگر ندارد، این خط عاشقانه
ارابـــهها چـو رانـــدی در بیـــکـران هستی
آورده ای از آنجــا ایـــن مــهر بیـــکرانـــه
جانا حدیث حسنت، در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشق است با صد زبان اشاره
سراینده: مسافر علیاکبر (لژیون یکم)
ثبت: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
495