English Version
This Site Is Available In English

راهنما اندیشیدن را به من آموخت

راهنما اندیشیدن را به من آموخت

در اوایل زندگی چیزی از درد و رنج اعتیاد نمی‌دانستم سال‌ها که گذشت در کنار یک مصرف‌کننده زندگی کردم، با تخریب روزبه‌روز مصرف کننده‌ام من هم کم‌کم در دنیایی تاریک فرو رفتم، هر راهی را که می‌رفتم تاریکی همراه من بود. روزگار گذشت من با کوله‌باری از درد و رنج و اندوه به راه افتادم و توانستم مکانی را پیدا کنم، وقتی از در آن مکان وارد شدم دو خانم جلوی در دیدم که با شال‌های زرد رنگ مرا در آغوش گرفتند، اولین جرقه امید در من روشن شد بعد از چند بار به آن مکان رفتن با خانمی آشنا شدم که شال مغز پسته‌ای داشت ۳ جلسه با او مشاوره داشتم و تازه فهمیدم که چقدر مکان امن و امیدوار‌کننده‌ای است. با هر بار رفتن به آن مکان حس کردم بار غم و غصه‌ام که با خود در کوله بارم حمل کردم اندک اندک کم می‌شود، بعد از سه جلسه وارد یک جمعی شدم که از عشق و محبت سرشار بود، با راهنمای شال نارنجی بر گردن روبه‌رو شدم از همان روز اول حس و حال خوبی به این فرشته داشتم.

هر روز که می‌گذشت من حالم بهتر می‌شد گویی کلاس اولی بودم که از پایه درس زندگی را می‌آموختم. با خودم می‌گفتم ۳۹ سال زندگی کردم؛ اما هیچ کدام از این راه‌ها را بلد نبودم. او ماهی به من نمی‌داد؛ بلکه مهارت ماهیگیری را به من آموخت. او شیوه درست رفتن در مسیری که خودش هم در اوج تاریکی بود و آموزش گرفته بود را به من هم پله‌پله یاد می‌دهد،  هر بار یک شیوه جدید از او آموختم و سررشته زندگی خود قرار دادم. فقط یک راهنمای توانا مانند شما می‌تواند به من کمک کند تا درد تلخ شکست را به طعم شیرینی و پیروزی تبدیل کنم.

از شما صمیمانه سپاسگزارم که اندیشیدن را به من آموختید نه اندیشه‌ها را با شاگردانت شروع می‌کنی، عرق می‌ریزی، گلویت خشک می‌شود، ضربان قلبت را می‌شنوی، استرس خودت را حس می‌کنی، با شاگردی که آسیب دیده است و درد می‌کشد تو هم درد می‌کشی؛ اما باید مظهر اعتماد به نفس باشی. الگویی هستید که به صراط مستقیم ختم می‌شود. شما راه انسان بودن را به ما نشان دادید تا ما هم بتوانیم انسان بودن را تجربه کنیم. شما نهال‌هایی را کاشتید که با آموزش‌های ناب کنگره توانستید این نهال را شکوفا کنید و به آن قدرت و استقامت دادید تا بتواند در مسیر درست خود رشد کنند  و محصول شیرین دهند.

دانش زیبای این مکان مقدس را بر سر شاگردانت، همچون قطره‌های باران فرود آوردید و رحمت الهی را بر سر غم و غصه گذشته ما نهادید. اکنون با گذشت چند ماه، از قعر تاریکی به سوی آن نقطه نور حرکت کردم و با راهنمایی شما راهنمای زحمتکشم توانستم نیمی از عمق تاریکی راه به سمت نور حرکت کنم، شما فرشته‌ای بودی از سمت قدرت الهی، که دستم را گرفتی و من را روز به روز رشد می‌دهی تا من هم بتوانم روزی دست دیگری را که در عمق تاریکی فرو رفته بگیرم. همیشه در مدرسه شعری را برای روز معلم می‌خواندیم: معلم، معلم شمع شدی شعله شدی سوختی تا هنرت را به من آموختی. آری راهنما هم، مانند همان شمع در تمام لحظات سخت در کنارمان بود سوخت، آب شد و در آخر برای ما علم و دانش به جا گذاشت که مسیر راه درست را بیاموزیم و به من آموختی که خوشحال زندگی کردن می‌تواند انتخاب هر روز من باشد و همین انتخاب کافیست تا انگیزه قوی برای ادامه دادن داشته باشم.

نویسنده: همسفر کوثر رهجوی راهنما همسفر هما (لژیون دوم)
رابط‌خبری: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر  هما (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فاطمه، راهنمای تازه‌واردین (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی الیگودرز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .