مشارکت مکتوب سی دی "مسیر":
سلام دوستان مسافر فریبرز هستم، لژیون پنجم.
چرا بعضی از جبرها برای ما شیرین و بعضی از اختیارات بسیار تلخ می باشد؟
اینجا است که فرمان الهی تفاوت بین این دو را مشخص میکند. بعضیها به جبر مطلق و بعضیها به اختیار کامل اعتقاد دارند. فرمان الهی یا بهتر است بگویم دانایی موثر برای انسان روشن میکند که انسان به جبر به این دنیا پا نهاده ولی با اختیار میتواند به مسیر تاریکی یا روشنایی پا بگذارد. به فسق و فجور یا به تقوا پا بگذارد. زندگی سالم با نشاط یا زندگی همراه با تنبلی، اعتیاد و تباهی را انتخاب کند. اینجاست که به معنای حدیث حضرت علی علیه السلام که فرمودند چه بسیار لحظات خوش زودگذر که اندوهی بسیار طولانی به بار میآورد پی میبریم.
زندگی بر مبنای سه محور جبر ، اختیار و فرمان الهی استوار است. خواست و فرمان الهی مشخص شد و تقدیر، نامه پیشین است. وقتی برای ۶ ماه بعد چک کشیدم معنی اش این است که ۶ ماه بعد موعد چک است. اگر گندم کاشتی، ۸ یا ۹ ماه بعد موقع برداشت گندم است. حنظل بکارید همان حنظل را برداشت میکنید. هیچ چیز را نمیشود به پای تقدیر گذاشت. در کنارش باید تلاش و کوشش کرد. ادامه آن با ما نیست؛ زیرا خاص و تقدیر به عهده ما میباشد ولی فرمان الهی دست ما نیست.
هر کاری به وقت و زمان نیاز دارد و باید آرام و صبور باشیم تا فرمان الهی صادر شود. از اول خلقت تا قیامت یک خلق دیگری آغاز میشود. ما در گردش و چرخش هستیم که تبدیل صورت میگیرد.
در بحث تبدیل، تغییر، تبدیل و ترخیص انجام میگیرد. پایه و اساس خلقت بر مبنای تبدیل است. نیرو و انرژی هایی که در خلقت وجود دارند باعث میشوند هیچ چیز از بین نرود.
طی کردن مراحل خلقت همگی ارزشمند هستند. مانند خوردن یه استکان چای، همه گوارا و جذاب هستند. حتی دیدن و لذت بردن جزئی از بودن حیات است. در مبحث تبدیل، تا تبدیل انجام نشود چیزی صورت نمی گیرد. مثل تبدیل انگور به شراب یا تبدیل انگور به سرکه که برای تبدیل شدن، تغییرات لازم و ضروری هستند.
عامل شخص مسافر تا امروز مصرف کننده بوده است و مکانیزم بدنش با مواد مخدر هماهنگ شده است. حالا که میخواهد آدم سالمی شود هیچ تغییری انجام نمیشود زیرا باید ذره ذره تغییرات به وجود بیاید. برای هر تبدیلی یک مراحلی وجود دارند که ما تابع آن ها هستیم. به یکباره مصرف کننده نشدیم که یک شبه آن را رها کنیم.
برای تبدیل شدن باید یک مسیری باشد تا تغییرات صورت پذیرد. برای کسی که اعتیاد دارد تا رهایی آن باید یک پارامترهایی صورت بگیرد تا تغییر ایجاد شود. در کنار این پارامترها ما نیازمند به تفکر کردن هستیم. با تفکر صحیح، یک ساختار مثبت و سازنده صورت می گیرد. برای تبدیل و تغییر مهمترین عامل، محبت است. پایه و اساس محبت معرفت است. معرفت به مفهوم دانایی میباشد. در کنار دانایی، تجربه، آموزش و تفکر نیز باید وجود داشته باشند. در کنار محبت است که شاگرد به مراتبِ علمی بالاتر دست پیدا میکند.
امواج مطبوع الهی و امواج عشق دلیل به هم نزدیک شدن ما هستند. پایه و اساس اصلی آن هم دانش و آگاهی است.
بعضی انسانها مانند خلأ هستند؛ یعنی همه چیز دارند ولی کسی آنها را دوست ندارد. آنها هم کسی را دوست ندارند و آواره هستند. در انتها باید گفت گاهی انسانها درون خودشان را گم کردهاند. ما در اینجا درونشان را به آنها آدرس میدهیم تا اگر گم شدهاند خود را پیدا کنند .
با تشکر و سپاس فراوان.
سلام دوستان، حسین هستم مسافر، لژیون دوم.
هفته بنیان است، تولد همه ما است؛ زیراکه که کنگره ۶۰ از آنجا آغاز شد. از ۲۷ سال پیش مراحل زیادی پشت سر گذاشته شد تا به اینجا برسیم.
زندگی ما بر سه پایه جبر، اختیار و فرمان الهی استوار است. خواست و فرمان الهی که مشخص هستند و تقدیر، نامه پیشین است؛ یعنی شما باید بدانید چه کاشتهاید. اگر گندم کاشتهاید گندم درو میکنید. هر چیزی زمانی دارد. ما تلاش میکنیم و خواست، مربوط به ما است. اما تقدیر و فرمان الهی مربوط به ما نیست. از اول خلقت تا قیامت که خلق دیگری شکل میگیرد ما بودیم و هستیم. این چرخشها تبدیل را انجام میدهد. یکی از این چرخشها بودن و لذت بردن از حیات است. پس پایه و اساس جهان خلقت تبدیلهای دائم میباشد. هیچ انرژی یا نیرویی از بین نمیرود.
یکی از مهمترین مسائل و اهداف حیات خود حیات میباشد.
هر تبدیلی برای خود شرایطی دارد که باید آن شرایط را در نظر داشته باشیم. اصلیترین پارامتر آن زمان است. از شرایط تبدیل یا عناصر تبدیل، زمان تبدیل و هدف تبدیل است. ما تبدیل را قبول داشته باشیم یا قبول نداشته باشیم اتفاق میافتد. یعنی اگر نخواهیم، روزگار مجبورمان میکند که این مقوله را نیز سپری کنیم.
عامل اصلی تبدیل، محبت ایجاد کردن است. برای ایجاد محبت باید اول معرفت را آموخته باشیم. حاصل رنج دانش مثبت، محبت است و مقابل آن حاصل رنج دانش منفی کینه و نفرت است. زمانی که بین انسانها محبت وجود داشته باشد آنجاست که انسان سازنده میشود. پس پایه و اساس محبت دو چیز است: شناخت و آگاهی. محبت، خود پایه و اساس زندگی است. اگر محبت وجود نداشت به نظرتان برای یکدیگر چیزی داشتیم؟ جمع شدنمان در کنار یکدیگر به خاطر محبت است. زبانمان، لهجه مان و گفتارمان اصلاً مهم نیست. مهم آن حس محبتی است که در دل و قلب ما وجود دارد. هرچه در جهان ما است واقعاً قابل وصف نیست. هرچه در هستی است اگر با جهان درونمان مقایسه کنیم کوچکتر از درون ما است. برای دگرگونی انسانها همین کافی است که درون انسان دیده شود.
با تشکر و سپاس فراوان .
تنظیم :مسافر عباس لژیون چهارم
ارسال : مسافر حسین لژیون یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
47