راهنمای عزیزم، نوشتن از تو برایم ساده نیست؛ چون کلمات نمیتوانند، بزرگی و جایگاهت را به تصویر بکشند. شما فقط یک راهنما نبودی؛ مرهم زخمهای کهنه، چراغ راههای تاریک و همسفری بیادعا در مسیر آگاهی من بودی. روزهایی را به یاد دارم که گمگشته و حیران در جستوجوی راهی برای رهایی بودم، آن روزها که زندگیام در سایه ترس، ناامیدی و تردید میگذشت، شما آمدی و با کلامی ساده؛ اما پرعمق به من آموزش دادی که باید از وادی تفکر عبور کنی؛ چون هر تغییری از اندیشه آغاز میشود. من به شما اعتماد کردم و برای اولین بار به خودم اجازه دادم که جور دیگری ببینم و فکر کنم. با شما آموختم که در وادی دوم، هر انسانی برای هدفی آفریده شده و من هم بیهوده نیستم. شما به من فهماندی؛ حتی اگر گذشتهام پر از تاریکی باشد، هنوز فرصت ساختن فردایی روشن را دارم. آن روز که باور کردم من هم میتوانم، نور امید در قلبم جوانه زد. در وادی سوم، با نگاهی مهربان؛ اما قاطع به من گفتی که هیچکس جز خودت، مسئول سرنوشتت نیست. دیگر دنبال مقصر نگشتم، پذیرفتم که تغییر از درون من آغاز میشود و مسئولیت حال و آیندهام تنها با من است. در مسیر سخت صبر و تلاش، با وادی چهارم و مفهوم عدالت آشنا شدم و یاد گرفتم که هر عملی، نتیجهای دارد و هیچ چیز بیحساب نیست و برای بهدست آوردن آرامش، باید بهای آن را با صبر، آموزش و عمل صحیح بپردازم. در وادی پنجم، به من یادآور شدی که تفکر بدون حرکت؛ هیچ ثمری ندارد. گفتی باید برخیزم، تلاش کنم و دانستههایم را به عمل درآورم. هر بار که قدمی برمیداشتم، شما با نگاهت تشویقم میکردی و هر بار که میلغزیدم با مهربانی دستم را میگرفتی. با وجود شما فهمیدم که در وادی هشتم، حرکت با فرمان عقل، کلید عبور از تاریکیهاست. آموختم که مسیر روشنایی، با عمل سالم، تفکر سالم و عشق سالم هموار میشود با گفتار و کردار خود، این سه ضلع مهم را به من نشان دادی. اکنون که به پشت سر نگاه میکنم، میبینم، شما چگونه چراغ راه من بودی.راهنمای عزیزم، شما فقط به من آموزش ندادی، خودتان آن را زندگی کردیدهاید، آنچه را که گفتی و من با دیدن شما، راه درست را شناختم. امروز اگر جرأت کردهام که روی پاهای خود بایستم و خدمتی هر چند کوچک انجام دهم از محبت شماست که مفهوم بخشش، عشق و خدمت را آموختم. در هفته راهنما، این دلنوشته را به شما تقدیم میکنم، هر چند که هیچ کلمهای شایسته قدردانی از شما نیست. شما آینهای بودی که در آن، تصویر یک انسان واقعی را دیدم؛ انسانی که میبخشد، میآموزد و بیچشم داشت، راه را نشان میدهد.
راهنمای عزیزم، باشد که من هم روزی بتوانم، همچون شما، چراغی باشم، برای دیگران و نشانی باشم از آنچه شما به من آموختی. باشد که بتوانم، راهت را ادامه دهم و آموزههایت را در جان و دل، در عمل و رفتارم، زنده نگه دارم. سپاسگزارم از بودنت، از آموزشت و از عشقی که بیمنت به من بخشیدی.
نویسنده: همسفر سمیه، رهجوی راهنما همسفر معصومه(لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر فروزان، رهجوی راهنما همسفر زهرا(لژیون ششم)
ویراستار و ارسال: همسفر فاطمه، رهجوی راهنما همسفر فرزانه، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
343