English Version
This Site Is Available In English

خدمت، دریچه‌ای است برای تغییر

خدمت، دریچه‌ای است برای تغییر

با سلام و احترام، هفته راهنما را به شما تبریک عرض می‌کنیم.
- لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید.

سلام دوستان مهرزاد هستم یک مسافر.
آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک و شیره، مدت زمان سفر اول ۱۰ ماه و ۴ روز،  راهنمای درمان مسافر مهدی، ورزش در کنگره بدمینتون، فوتبال. رهایی بیش از ۳۱ ماه.

- این هفته، هفته راهنماست از حس و حالتان در این جایگاه خدمتی برایمان بگویید.

قبل از اینکه بخواهم بگویم جایگاه راهنمایی چه حسی دارد یا تجربه خودم را بگویم،  برمی‌گردم به قبل، جایی که شروع کردم به عنوان یک رهجوی سفر اولی و می‌خواهم تاریخچه مسیر خود را بگویم.
پا نهادن در کنگره نیاز به یک اذن دارد. یعنی باید حتما یک اذنی صادر بشود چون خیلی‌ها را هم می‌بینم که راه را گم کرده‌اند و نمی‌توانند راه را پیدا کنند و با اینکه می‌آیند و کنگره را هم می‌بینند اما همچنان آن چیزی که باید دریافت کنند را از کنگره دریافت نمی‌کنند.
دیگر قطعا باید یک اذنی صادر بشود یا اجازه‌ای داده بشود.
من وارد کنگره که شدم تسلیم بودم! در برابر چه کسی؟ در برابر فردی به عنوان راهنمای خود.
دو پرسش از من داشتند، پرسیدند مهرزاد می‌خواهی درمان بشوی و حالت خوب شود؟
گفتم بله! پرسیدند خسته شده‌ای؟ گفتم بله!
گفتند هر چه بگویم می‌گویی چشم؟
گفتم چشم! و همان چشم تا حالا ادامه داشته است.
در کنگره اگر می‌خواهید به یک جایی از لحاظ خدمتی برسید، یعنی به آن آگاهی برسید که راهنمایی جزئی از پروسه درمانتان است، باید بگویید چشم!

- برای یک تازه وارد که وارد کنگره شده و می‌خواهد درمان را شروع کند و به رهجویی برسد، به نظر جنابعالی از ابتدای سفر اول باید خدمت بگیرد یا بعد از اتمام سفر اول؟

سوال خیلی خوبی بود. نه چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد. مانند چیزی هست که ما در لژیون سردار می‌گوییم، این را در لژیون سردار یاد گرفته‌ام؛ اینکه من فلان زمین را دارم، فلان پول را دارم و بگذارم آن انجام بشود بعد بیایم خدمت کنم.
باید به این فکر کنید که الان من چه دارم، الان من چه کمکی می‌توانم بکنم. خدمت تحت هیچ شرایطی این نیست که شما بخواهید سفرتان را تمام کنید و فکر کنید که وارد سفر دوم بشوید  می‌توانید خدمتگزار بشوید. خدمت هیچ فرقی نمی‌کند از آن نگهبان گرفته تا خواندن نوشتار و ... از نظر من خدمت را تا زمانی که با دلتان نپذیرید نمی‌توانید انجام دهید.
جایگاه و جایگاه‌ها معنی ندارد. جایگاه زمانی شما را تعیین می‌کند که شما خدمت قبلی خودت را درست انجام داده باشید و فرقی نمی‌کند مثلا نگهبان نظم، با عشق و با دل و جان خدمتش را انجام می‌دهد برای دیگران، مهماندار می‌شود و با جان و دل مهمانداری را انجام می‌دهد و همینطور خدمت‌ها پله پله افزایش پیدا می‌کنند.

- نظر شما درمورد سفر دوم و اهمیت آن در درمان چیست؟

شما وقتی رها می‌شوی، من وقتی رها می‌شوم و سفر اول تمام می‌شود. مانند بذری است که تازه سبز شده و از زمین بیرون آمده، مانند یک بچه‌ای است که تازه به دنیا آمده است. من این سوال را می‌پرسم، آیا بچه‌ای که تازه به دنیا آمده است احتیاج به نگهداری ندارد؟ یا این بذری که تازه بر زمین جوانه زده است احتیاج به نگهداری و مراقبت ندارد؟
قطعا سفر دوم، یک سفر درونی است و احتیاج به نگهداری و مراقبت دارد.

- آیا در جایگاه راهنمایی که هستید، خودتان هم آموزش می‌گیرید؟

بله قطعا، اصلا این نیست که اگر یک شخصی یک جایگاه خدمتی را انجام می‌دهد، دیگر آموزش نبیند. برای مثال خود من راهنما شده‌ام این معنی را نمی‌دهد که دیگر تمام و من دیگر آخر جهان‌بینی‌ام! نه‌ این‌طور نیست!
من شال نارنجی را گرفتم، شما باید چند سال حرکت بکنید تا به آن جایگاه برسید. جایگاه را از قبل در کنگره به من نشان داده اند و این من هستم که باید تلاش کنم حرکت کنم به آن سمت برسم‌. به وسیله آن آموزش‌هایی که می‌گیرم و عملی که انجام می‌دهم.
خیلی وقت هست که پیش می‌آید کسی در جایگاه دبیری و.. است ولی قدر جایگاه خود را نمی‌داند و خدمت خوبی ارائه نمی‌دهد، جایگاه را از دست می‌دهد. اینگونه نیست که یک راهنما دیگر همه چیز تمام است.
استاد جهان بینی ما که استاد امین است، می‌گوید من در زندگی مشکلاتی دارم، ما یاد می‌گیریم که چگونه با آن مشکلات، با آن چیزهایی که در زندگی اتفاق می‌افتد، برخورد کنیم و البته که سریع هم اتفاق نمی‌افتد.

- آموزش‌هایی که ما درکنگره می‌گیریم، آیا در زندگی خارج از کنگره هم به کار ما می‌آید؟

صدرصد به کار می‌آید زیرا تکرار اتفاق می‌افتد، در کنگره ما از نعمتی برخورداریم که تکرار است.
ممکن است شما صحبتی، نکته‌ای و سوالی را فراموش کنید و طبیعی هم است که بعد از مدتی این‌ها فراموش بشود ولی وقتی در مواجه با آن عمل، آموزش می‌گیرید تکرار اتفاق می‌افتد.
من نمیتوانم بگویم که همه آموزش‌ها را عملی می‌توانم انجام دهم و اصلا چنین حرف و ادعایی هم نمی‌توانم بکنم و من از طرف خود اگر بخواهم سخن بگویم، من سعی می‌کنم در مسیر آن حرکت کنم.
وادی چهارم وادی عشق است، من سعی می‌کنم در آن جهت یا در آن مسیر حرکت کنم، این نیست که من رسیده باشم به عشق،  من رسیده باشم به اینکه کل چهارده وادی را بدانم. نه من در مسیر آن‌ها حرکت می‌کنم و سعی می‌کنم تغییر کنم.

- به نظر شما اگر یک رهجو، یک سفر اولی بخواهد در مسیر راهنما قرار بگیرد و به آن جایگاه برسد باید چه کار کند؟

آن چیزی که در ابتدای صحبت هم گفتم،
«چشم»، «خدمت» این دو دریچه‌ای هستند که زندگی آن فرد را تغییر می‌دهد و هر کسی که وارد کنگره می‌شود باید آن خواسته را داشته باشد، آن بذر طبیعی را داشته باشد.
آن خواسته تا رسیدن زمانی نیاز دارد، اینکه آن زمان را چگونه طی می‌کنید می‌شود سفرتان، می‌شود توشه سفر دومتان.
آیا با خدمت کردن زمان را سپری می‌کنید یا نه با بادی به هر جهت می‌آیید و می‌روید؟
وادی هشتم می‌گوید که با حرکت راه نمایان می‌شود.
من حرکت می‌کنم اینکه چطور حرکت می‌کنم به چه سمتی حرکت می‌کنم، آیا به سمتی که کنگره می‌گوید حرکت می‌کنم یا به سمتی که تفکر خودم می‌گوید حرکت می‌کنم؟ این مهم است!

- به نظر شما مناسبت‌ها و جشن‌هایی مثل هفته راهنما، هفته همسفر و ... چه نقشی در کنگره ایفا می‌کنند و چه تاثیری می‌گذارند؟

این‌که جایگاه‌ها دیده می‌شوند، به این معنی نیست که آن شخص نیاز دارد به دیده شدن، نه!
منِ رهجو نیاز دارم که فراموش نکنم، من هفته راهنما که می‌آید برایم تداعی زمانیست که از خداوند خواهش می‌کردم و می‌گفتم خدایا یا صبح من را بیدار نکن یا اینکه یک راهی پیش پایم بگذار!
وقتی وارد کنگره شدم و از جهان اعتیاد بیرون رفتم چطور می‌توانم فراموش کنم آن لطفی که راهنمایان به من کرده‌اند؟ فرقی نمی‌کند هر رهجویی که در کنگره هست، از دیده‌بانان گرفته که راهنما دارند تا به پایین، هر فردی که راهنمایی دارد درهر جایگاهی باشد باید قدردان باشد.

- اگر خاطره ای در این چهارسالی که در کنگره هستید دارید، بفرمایید.

خاطره که نه اما دو پیام یاد گرفته‌ام؛ اوایل سفرم که لژیون زده بودم یک رهجویی آمد پایش را روی پایش گذاشت و من آن زمان در ذهن خودم گفتم این رهجو چرا اینگونه پایش را روی پایش می‌گذارد؟‌ آن‌هم وقتی من اینجا دارم برایش زحمت می‌کشم.
در درون خود اینگونه فکر می‌کردم و رفته رفته بعدها فهمیدم که نه من دارم وظیفه خود را انجام می‌دهم. آن رهجو اگر فهمید و درس گرفت که گرفت و مسیر خود را طی می‌کند و حالش خوب می‌شود.
ولی به عنوان یک راهنما، به عنوان یک جایگاه خدمتی که به آن نگاه می‌کنم من وظیفه خود را باید به بهترین شکل ممکن انجام بدهم و یاد گرفته‌‌ام تحت هیچ شرایط کاری به کسی نداشته باشم، که فردی که کنار من است چگونه عمل می‌کند وچه کاری انجام می‌دهد.
این من هستم که باید سعی کنم به عنوان یک فرد در کنگره در جایگاه خدمتی که هستم، به دیگران و خدمت لطمه نزنم و به بهترین شکل ممکن وظیفه‌ام را انجام بدهم. این چیزی است که یاد گرفته‌ام و سعی می‌کنم انتقال بدهم.

- به نظر شما رهجویی که تازه وارد لژیون شده است و از دانش کنگره هم اطلاعی ندارد و متوقع هست و ممکن است برخورد خوبی با راهنما نداشته باشد در این موارد شما چگونه برخورد می‌کنید؟

راهنما باید فرصت بدهد. همانطوری که راهنمایان ما به ما فرصت دادند؛ به یاد دارم اوایل سفرم با خود می‌گفتم می‌آیم یک چیزی هست درمان می‌شوم و تمام، می‌رویم دنبال کار خودمان. نمی‌دانستم که کنگره چیست و چه کاری می‌خواهم انجام دهم.
  فکر می‌کنم هفته‌های اول بود، تقریبا دو هفته اول سفرم بود که دو جلسه پشت سر هم غیبت کردم. یک سری اصول و قوانین را راهنمایم به من گفته بود که باید چه کاری انجام بدهی و چه کاری انجام ندهی، من هنوز در حالت گیجی و منگی بودم بعد از دو جلسه غیبت فکر می‌کنم یک پنج‌شنبه‌ای بود که در کنگره حاضر شدم.
راهنمایم از جلوی من رد شد و جواب سلام من را نداد و همان لحظه چیزی مانند یک میخ که فرو می‌رود در ذهن من فرو رفت. بعد از آن دیگر اگر می‌گفت این گل را بخور برایت خوب است، من همان گل را می‌خوردم و اینکه هیچ رمز و رازی هم در این نهفته نیست، همین که با تفکر خودت جلو نروی و فقط با تفکر راهنما جلو بروید!
چرا باید با تفکر راهنما جلو برویم؟ چون او این راه را رفته است. من یک مثالی همیشه اول سفر هر رهجو برایش می‌گویم،
هوای مه آلود را دیده‌اید که خورشید طلوع کرده اما مه آنقدر غلیظ است که نمی‌گذارد آفتاب به زمین بخورد. کنگره آمده و تو وارد شدی و کنگره نوری است که مه نمی‌گذارد به جسمت و به زمینِ تو برسد و باید یک ماه صبر کنی تا آن مه کنار برود.

- در پایان اگر نکته‌ای مانده خوشحال می‌شویم بگویید که استفاده کنیم.

نه نکته‌ای که نیست فقط به قول آقای حکیمی امیدارم من در هر جایگاهی که هستم بتوانم بهره لازم را از آن ببرم؛ اگر راهنما هستم بتوانم از آن درس بگیرم و اگر آن نگهبان نظمم بتوانم اصول و قوانین را رعایت کنم و یاد بگیرم.

- از اینکه وقتتان را در اختیار سایت نمایندگی بوشهر قرار دادید از شما سپاسگزاریم.

تهیه و تنظیم گزارش: مسافر غلامعلی (لژیون هشتم)
ثبت: مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .