سلام دوستان فریماه هستم یک همسفر
راهنما برای من معنای عجیبی دارد. روزی که به اجبار مسافرم با حال بد و ناامیدی به کنگره آمدم، فقط میدانستم که باید راهنما انتخاب کنم. هیچ درکی از کلمه راهنما نداشتم. مدام با خود زمزمه میکردم که آیا راهنما همان معلم دوران مدرسه است یا مانند اساتید دانشگاه عمل میکند؟ مدتی که گذشت معنای آن برایم عمیقتر شد؛ ولی باور نداشتم که او میتواند زخمهایم را طوری درمان کند که اثری از آن باقی نماند. مگر میشود کسی به اسم راهنما که از جنس خودمان است و همانند من روزی با رنج و ناراحتی به اینجا آمده، مرهمی بر دردهای من شود!
خانم زری عزیزم اولین روزی که شما را دیدم با اینکه هنوز معنای واقعی راهنما را نمیدانستم؛ ولی حس غریبی داشتم. انگار سالها شما را میشناختم و گمشدهام را پیدا کردم. ناامیدی و افسردگی در من بهقدری بود که کر و کور شده بودم؛ اما بهمحض اینکه به چهره پر از حستان نگاه میکردم، برای لحظهای زمان متوقف میشد و تمام دردهایم را از یاد میبردم. دلم میخواست بنشینم و ساعتها تماشایتان کنم.
با مرور گذشته به این باور میرسم که فقط عشق شما در من معجزه کرد؛ و اگر نه من همان آدمی بودم که ناامید از همهجا ساعتها خیره به پنجره مینشستم و در ذهنم یأس میپروراندم. نمیدانستم که برای چه زندهام، چرا مادر هستم و چطور باید روز و شب را به هم بدوزم تا زمان بهسرعت بگذرد؟
چگونه توانستی برایم آن همه صبوری کنی و در دل من که از همهجا بریده بودم عشق را زنده کنی، پاداش کدامین کار خیر من هستی، به چه نحو میتوانم آن همه خوبی، عشق و محبتی که به من دادی را جبران کنم؟ شما برای من که غرق در تنهایی بودم همهکس شدهای. در وجودت حسی داری که با آغوش گرفتنت به دنیای دیگری میروم. شما مرا دوباره زنده کردی و این را هیچگاه فراموش نخواهم کرد.
سلام دوستان نیلوفر هستم یک همسفر
بعضیها چهرهشان خیلی معمولی است؛ اما آنچه در قسمت چپ سینهشان میتپد دل نیست؛ اقیانوس محبت است. بعضیها تن صدایشان خیلی معمولی است؛ اما سخن که میگویند در جادوی کلامشان غرق میشوی. بعضیها قد و قامتشان معمولی است؛ اما حضورشان تپش قلب میآورد. بعضیها خیلی معمولی هستند؛ اما همین معمولی بودن آنها جذابیتی منحصربهفرد دارد. خانم زری عزیز، شما در زندگی من همین بعضیها هستید.
این هفته را به آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین به راهنمای خودم خانم زری تبریک میگویم. راهنمای عزیزم بر دستهایتان بوسه میزنم و امیدوارم روز و روزگارتان سرشار از نگاه خداوند باشد.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر
راهنما؛ یعنی رب یا نشاندهنده راه. همان کسی که تمام صفات خداوند در او دیده میشود. راهنما، بارانی است که بیمنت همه را سیراب میکند و جانی دوباره میبخشد. راهنمایی که بدون هیچ مزد و پاداشی برای من زحمت کشید و از عصاره جانش مایه گذاشت. راهنمایم با گذراندن تاریکیها و پستی بلندیهای زندگی با عشق و محبت، صبوری و گذشت را به من آموخت تا مسیر و هدفم را برای زندگی انتخاب و همیشه در جهت نور حرکت کنم.
راهنمای عزیزم ممنونم که با صبر، حوصله و فداکاری درس زندگی را به من آموختید. اخلاق خوب و لبخند زیبای شما در این چند سال مرا در کنگره پایبند کرد و توانستم با امیدواری، درمان و لحظه زیبای رهایی مسافرم را ببینم. بابت اینکه باوجود شما حال خوش، آرامش و ورود نور را در زندگی حس کردم، سپاسگزارم.
نویسنده و رابط خبری: همسفر فریماه لژیون راهنما همسفر زری (لژیون دهم)
ویرایش و ارسال: همسفر سعیده لژیون راهنما همسفر نرگس (لژیون پانزدهم)
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
108