در ابتدا، این هفته زیبا را به آقای مهندس، بنیان کنگره۶۰ و خانواده محترم ایشان تبریک میگویم و همچنین، به تمام راهنمایان عزیز کنگره۶۰ این روز را شادباش عرض میکنم.
راهنما یعنی کسی که راه را برای من نمایان کرد؛ راهی درست و پرنور که سالها، به واسطه اعتیاد مسافرم، من نیز از آن دور شده بودم و در دنیای تاریکی غوطهور بودم.
روزی که وارد کنگره شدم، به دنیایی پرنور قدم گذاشتم، اما هنوز میترسیدم چشمانم را باز کنم و ببینم. آنقدر در تاریکی مانده بودم که چشمانم به نور عادت نداشت.
وقتی به من گفتند: با حس خود انتخاب کن، روی گرداندم، زیرچشمی و با قلبم، تو را انتخاب کردم.
تو ای راهنمای پرعشق، تویی که با تمام وجود، مرا پذیرفتی، دستان یخزدهام را، که در سرمای یخبندان ۶۰درجه زیر صفر منجمد شده بود، به گرمی فشردی و قلبم را دوباره به تپش درآوردی.
گرمای وجودت در من تنید و عشق بین ما جاری شد. تو در من وادی چهاردهم را ساختی و باعث شدی که بمانم و از این سرچشمه، رودی باشم برای قلبهای یخزده دیگر همسفرانی که میآیند.
من هم عاشقی، گذشت بخشش را یاد گرفتم. تو ای راهنمای عزیزم، به من امید را یادآور شدی، آن امیدی که مدتها فراموشم شده بود. راه را برای من نمایان کردی و گفتی: حرکت کن. چرا که باید خودم حرکت کنم تا گرهها را باز کنم و به سرمنزل مقصود برسم.
بارها شکستم، اما هر بار که به پشت سر نگاه کردم، دیدم که هستی و امیدوارانه، به من میگویی: ادامه بده که نوبت باران محفوظ است. این سپاس از شما راهنمایان عزیز در قلم نمیگنجد و من، سر خم میآورم، دستانتان و قلبتان را میبوسم و سپاس بیکرانم را تقدیم میکنم.
امیدوارم که راهتان سبز و جاودان باشد.
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر سمیه
ویراستاری و ارسال: همسفر نیلوفر لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
119