مطلب مربوط به تاریخ ۸۱/۴/۱ است و مربوط به تبدیل است.
در ابتدا دیالوگی که بین استاد و شاگرد بود بیان شد و در مورد آن توضیح داده شد که وقتی ما به کسی میرسیم و یا از مسافرت برمیگردیم و یا کسی را بعد از مدتها میبینیم، سراغ میگیریم که مثلاً حسین چطور است؟ یا حاج آقا چطور است؟ خواهر یا برادر چطور هستند؟ و شروع به احوالپرسی میکنیم که این از رسومات ایرانیها است. شاگرد و استاد که با هم صحبت میکنند، با هم صمیمی و مثل دوست هستند. شاگرد احساس دلتنگی دارد و استاد به شاگرد میگوید: خسته و دلتنگ نباش؛ زمانش که برسد اتفاق میافتد و در اینجا بحث در مورد «تقدیر» است. زندگی ما بر مبنای سه محور استوار است؛ چون بعضی معتقدند زندگی جبر است، بعضی معتقدند زندگی اختیار است و بعضی دیگر معتقدند زندگی نه جبر است و نه اختیار؛ ولی در کنگره۶۰ پاسخها داده شده؛ همانطور که در مورد اعتیاد و سایر بیماریها پاسخ داده است. زمانیکه سؤالی مطرح بشود و پاسخ صحیح داشته باشیم؛ یعنی به نتیجه رسیدیم و پاسخی که در اعتیاد داده شد، گفت: «اعتیاد مسمومیت مزمن یا وابستگی دارویی نیست؛ بلکه جایگزینی است» و دهها هزار نفر به درمان رسیدهاند. وقتی مسئله جبر و اختیار مطرح شد، کنگره مطرح کرد که سه پارامتر است؛ جبر و اختیار هست و فرمان الهی هم هست.
تقدیر گفته شد که همان نامه پیشین است؛ مثل چکی است که میکشی برای شش ماه بعد و یادتان میرود موقع پرداخت چکتان است. تقدیر یعنی این که شما چه کاشتی؟ مانند گندمی که میکاری و زمانش که برسد گندم درمیآید؛ پس بعضی چیزها برای ما تقدیر است؛ ولی این نیست که هر اتفاقی در زندگی ما افتاد تقدیر است. ما تلاش میکنیم و به کوشش خودمان ادامه میدهیم؛ ولی بقیهاش با ما نیست. خواست به عهده ما است، تقدیر هم مربوط به ما است؛ ولی الآن یادمان نیست. یک چیزهایی برای ما تقدیر است؛ ولی ما نمیدانیم، باید زمانش برسد. یکموقع به هر دری میزنیم و نمیشود در بسته است؛ یک موقع در را نزده باز میشود؛ مثلاً چرا من خانه ندارم؟ زمانش برسد، خانه هم میخری. خواست به عهده ما است؛ ولی تقدیر به عهده ما نیست و فرمان الهی هم در اختیار ما نیست؛ باید صبر کنیم زمانش میرسد.
از اول خلقت تا خلقت دیگر و تا قیامت یا خلق دیگری ما هستیم. اگر از نظر فیزیکی در نظر بگیریم به فرض همان بینگبنگ باشد، تا زمانیکه سماوات و کروات در هم فرو بریزند، ما در این چرخش و گردشها بودیم و هستیم. یکی حیات است و دیگری وجود حیات و لذت بردن از حیات و بهره بردن از حیات است. مسئله مهم در طبیعت موضوع تبدیل است؛ یعنی مرتب در طبیعت تغییر، تبدیل و ترخیص انجام میگیرد؛ زیرا پایه و اساس حرکت است و جهان دائماً در حال تبدیل شدن است. هیچ چیزی در جهان خلقت از بین نمیرود؛ چراکه خلقت، انرژیها و نیروهایش را لازم دارد. خلقت نیروهایش را پرورش میدهد و لازمشان دارد؛ چرا ؟ بهخاطر حیات و به خاطر ارتقاء و بهرهبرداری از حیات است.
هدف از خلقت چیست؟ یکی از مسائل مهم خلقت انجام تبدیلها است. تا تبدیلی انجام نشود اتفاقی نمیافتد؛ مثلاً اگر انگور بخواهد تبدیل به سرکه بشود، برای تبدیل شدن حتماً تغییرات لازم است. فردی که تا امروز مصرفکننده بوده است و تمام ارگانیسم بدنش با مواد مخدر تنظیم شده، حالا میخواهد یک مرتبه از فردا تبدیل به یک آدم سالمی بشود؛ هیچ تغییری صورت نگرفته است؛ باید اطلاعات و آگاهی و معلومات ذرهذره بالا رود تا تبدیل صورت گیرد. هر تبدیلی برای خودش شرایطی دارد که باید آنها را در نظر بگیریم؛ یک زمان خاصی میخواهد؛ یعنی بدون آن زمان تبدیل صورت نمیگیرد؛ مانند کاشت گندم که هشت ماه زمان لازم دارد و دیگری شرایط خاص خودش را دارد. تمام ادیان و بزرگان و علما میخواهند تبدیل کنند؛ میخواهند یک انسان بهمریخته و کاملاً نامتعادل را به یک انسان کاملاً متعادل جا افتاده و خوب و مثبت تبدیل کنند؛ پس برنامهشان تغییر و تبدیل شدن است. برای درست کردن خمیر هم باید مقداری خمیر ترش به آن بزنی تا آن خمیر بهدست بیاید؛ یعنی برای تبدیل شدن یک کاتالیزور میخواهیم؛ پس شرایط تبدیل شدن، زمان تبدیل است، عناصر تبدیل هست و هدف از تبدیل هم هست؛ مانند کسی که امروز چاق است و میخواهد لاغر شود و جالب است دوماه نزدیک عید هم اکثراً میگویند چهکار کنیم که برای شب عید لاغر شویم؟ یعنی چاق تبدیل به لاغر شود. فقط هدف را در نظر میگیرد و زمان و عناصر و شرایط تبدیل را در نظر نمیگیرد. از قرصهای لاغری گرفته، جراحیهای لاغری، کوچک کردن معده و کوتاه کردن روده تا چربیهای زیر پوست را با دستگاه مکشکردن تا پوست شکم را پاره کنند و چربیها را ببرند و بخیه کنند تا خوردن انواع کپسولهای جورواجور که فقط باید میوه بخوری، یا فقط باید نان بخوری، یا فقط باید آب بخوری. با نسخههای متعدد میخواهند عمل تبدیل را انجام بدهند؛ ولی هیچ تفکری در آن وجود ندارد و فقط میخواهد زمان را حذف کند. این کپسولهای لاغری که میخورید، کل ارگانیسم و سیستم فیزیولوژی را بههم میریزد؛ مثل سم است که بخوری مشکل ایجاد میکند. هرکس مریض بشود، لاغر میشود؛ این کپسولها شما را مریض میکند، وقتی مریض شدی طبیعتاً لاغر میشوید؛ ولی شرایط لاغر شدن را در نظر نمیگیرید؛ فقط میخواهید به هدف برسید. پس وقتی چیزی بخواهد تبدیل شود هدف تبدیل میخواهد، عناصر تبدیل میخواهد، زمان تبدیل میخواهد و شرایط تبدیل را هم میخواهد. برای تبدیل شدن دانش تبدیل شدن را میخواهد؛ اینها همه باید باشد تا تبدیل انجام گیرد.
در ادامه برای تبدیل، یک عامل بسیاربسیار مهم وجود دارد و آن ایجاد محبت است. محبت است که تغییر و تبدیل را بهوجود میآورد و پایه محبت معرفت است؛ یعنی محبت همینطوری ایجاد نمیشود که الآن بگویم من از حالا دیگر میخواهم با محبت باشم و یا عاشق باشم و یا همه را دوست داشته باشم. تو نمیتوانی همه را دوست داشته باشی، نمیتوانی درختها را دوست داشته باشی، انسانها را دوست داشته باشی؛ مگر میتوانی ببخشی؟ میتوانی انسانها را ببخشی و انتقام نگیری؟ نمیتوانیم دو تا قصه یا شعر بخوانیم و بر مبنای آن همه را دوست داشته باشیم؛ این امکانپذیر نیست و خیلی سخت است مگر اینکه دانشش را پیدا کنیم. باید بدانیم که چرا باید درختها را دوست داشته باشیم؟ کسی که درختها را دوست دارد، درختها را قطع نمیکند؛ کسی که انسانها را دوست دارد، داروها را احتکار نمیکند؛ آن کسی که انسان را دوست داشته باشد، این کارها را انجام نمیدهد و این دوست داشتن است.
کسی که احساس و قلبش سیاه است، دست خودش نیست؛ پایه و اساس دوست داشتن معرفت است و معرفت بهمفهوم دانایی است که همان تجربه آموزش و تفکر است. اگر دانش مثبت باشد از آن محبت بهوجود میآید و اگر این دانش منفی باشد از آن تنفر بهوجود میآید. مگر نفرت هم دانش میخواهد؟ سه تا موضوع است؛ یا محبت است که محبت واقعی است؛ یکی دوست داشتن نیست، تنفر هم نیست میشود خنثی؛ مثل کسی که در خیابان میبینی و از کنارش رد میشوی؛ یکی هم حس تنفر است. یکجا محبت هست معرفت هست و دانش هست. با دانش منفی یک ویروس درست میکنی که برای مردم مشکل ایجاد میکند و یا بمب شیمیایی درست میکنی. دانش مثبت میشود الهام مثبت و الهی و الهام منفی و فجور، میشود شیطانی؛ پس برای ما مهم هست. آنجا که بین انسانها محبت وجود داشته باشد، سازنده میشود؛ مانند معلمی که به شاگردانش محبت دارد و یا معلمی که از شاگردانش نفرت دارد و از اجبار انجام میدهد و یا کسی که نسبت به شاگردانش بیتفاوت است چگونه عمل میکند؟ ما در کنگره محبت را میبینیم و بعد میبینیم که ساختارها چگونه به وجود میآیند. چرا بهوجود میآیند؟ بهخاطر اینکه پایه محبت در کنگره وجود دارد. دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ دیگران کمک کردند ما به رهایی برسیم و از ما پول نخواستند. هر کسی وارد کنگره میشود و میخواهد درمان شود، نمیگوییم شغلت چیست؟ پول داری یا نداری؟ میگوییم بفرما، راهنمایی میکنیم و چای و صندلی میدهیم و به نتیجه و رهایی میرسد. اگر پول میگرفتیم به این نتیجه نمیرسیدیم که ساختمان بخریم و دانشگاه بسازیم و این شعبدهبازی خداوند است؛ شعبدهبازی کارهای معنوی و شعبدهبازی محبت است و پایه معرفت هم شناخت و آگاهی است و اگر بخواهیم محبت داشته باشیم باید حتماً به آن آگاهی رسیده باشیم.
اگر انسانها درختان را دوست داشته باشند، لازم نیست زور بزنند تا دوست داشته باشند؛ اگر محبت باشد آن کار انجام میشود و محبتی که پایهاش دانش باشد، میتواند سازنده هم باشد. چیزی که در روابط انسانی و تمام تبدیلات و حتی بین خانواده و دوستان نقش سازنده دارد، محبت است. وقتی کسی را دوست دارید، خطایش را خوبی میبینید؛ یعنی بدیهایش را هم خوبی میبینید؛ مهم افکار و اندیشه است. اگر آشپزی میکنید؛ اگربا محبت باشد غذایتان خوشمزه میشود، محبت نباشد خوشمزه نمیشود. اگر امواج مطبوع الهی بین ما نبود ما چه داشتیم بههم بگوییم و اصلاً چه چیزی ما را دور هم جمع کرده است؟ اگر محبت نبود ما چیزی برای گفتن نداشتیم. اینجا هرکس از یک شهری و هرکدام با میزان تحصیلات متفاوتی حضور دارد؛ ولی بههم نزدیک هستیم و زمانی که تعطیلات میشود و همدیگر را نمیبینیم ناراحت میشویم و وقتی میبینیم خوشحال میشویم. امواج مطبوع الهی مثل الهام تقوا و مثل امواج عشق است که ذرات را بههم نزدیک میکند. در فیلمها دیدیم که خلاء چگونه است و معلق در هوا است؛ آن چیزی که اینها را بههم نزدیک میکند، آن جاذبه و آن نیرویی که کره زمین که ما به آن چسبیدهایم را در هوا نگه داشته است؛ همان امواج الهی و امواج عشق است. بعضی انسانها هم در خلاء هستند؛ یعنی پول دارند و همهچیز دارند؛ ولی کسی دوستشان ندارد و کسی را هم دوست ندارند؛ بین انسانها هستند ولی تنها هستند.
برداشت از سیدی «مسیر» مهندس حسین دژاکام
نویسنده: راهنمای تازه واردین همسفر مرضیه
رابط خبری: راهنمای تازهواردین همسفر آرزو
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
341