English Version
This Site Is Available In English

راهنما باران رحمتی است که همه را سیراب می‌کند و جانی تازه می‌بخشد

راهنما باران رحمتی است که همه را سیراب می‌کند و جانی تازه می‌بخشد

تعدادی از همسفران نمایندگی پرند مطالبی را در خصوص دستور جلسه «هفته راهنما» در قالب مشارکت مکتوب ارائه کردند که تقدیم شما می‌گردد.

مشارکت همسفر میترا (لژیون اول):

پیش از آغاز کلام این هفته را به بنیان و نگهبان کنگره60، جناب آقای مهندس دژاکام که در مسیر راهنمایی پیشتاز میدان هستند، تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم و سپس به سرکار خانم آنی اولین راهنمای گروه خانواده و همسفران، هم‌چنین خدمت تمام راهنمایان به‌ویژه راهنمای مهربان و صبورم همسفر مرضیه تبریک عرض می‌نمایم. خداوند را سپاس که اذن مشارکت در مورد این دستور‌جلسه برای من رقم خورد. راهنما در لغت به معنای نشان‌دهنده راه است و در کنگره60 این مفهوم ساده، پیچیده و به نقطه‌ عمل می‌رسد. در محضر کنگره60 راهنما جایگاه ویژه‌ای دارد؛ زیرا در ابتدا از جنس خود رهجو است؛ یعنی تمام مسیرها، تاریکی‌ها و رنج‌ها را به‌درستی پشت سر گذاشته و با آموزش و تجربه‌ای که در این مسیر کسب کرده است، جهان‌بینی خود را بالا برده و پس از گذشتن از فیلترهای لازم به جایگاه راهنمایی می‌رسد. راهنمایان در بخش مسافران کسانی هستند که خود روزی مصرف‌کننده بودند و اکنون از دام اعتیاد رها شده‌اند به همین سبب با آموزش و شناخت کامل در مقوله اعتیاد به راهنمایی و کمک‌رسانی افرادی که خواهان رهایی از اعتیاد هستند، می‌شتابند.

در بخش همسفران راهنمای یک همسفر، خود مسیر سختی را کنار یک مسافر گذرانده و تمام سختی‌های این مسیر را با آموزش، تجربه و کسب آگاهی سپری کرده است و اکنون در صدد آن است که یک زندگی را همانند زندگی خود نجات دهد. در کنگره60 راهنما چراغ راه را معنا می‌کند، نه فقط این‌که نشان‌دهنده راه باشد؛ وقتی من رهجو در اعماق تاریکی‌ها اسیر هستم و قدرت گرفتن تصمیم درست و یافتن راه را ندارم، زمانی‌که ناامید و گمراه می‌شوم و کاسه صبرم لبریز می‌شود، آن لحظه که در اعماق خود حس تنهایی مرا در برمی‌گیرد، دستی مرا به بالا می‌کشد و به سمت نور هدایت می‌کند. راهنما صبورانه و با تأمل به تک‌تک دردهایم مرهم می‌شود و در سکوت با جان و دل به حرف‌هایم گوش می‌سپارد و من را به صبر و مسیر درست هدایت می‌کند. در کجای دنیا کسی خدمتی به این بی‌منتی و صادقانه دارد؟! نه توقعی دارد و نه منتظر پاداش خدمتش است. از نظر من راهنما؛ یعنی تمام سختی راهت را بر شانه‌هایم می‌کشم؛ تا تو تنها نمانی و تو را از تاریکی به روشنایی و از رنج به آرامش برسانم. راهنما؛ یعنی با تمام مشقت‌های زندگی صبورانه همراه بودن، با کفش‌های آهنی قدم‌به‌قدم با تک‌تک رهجوها رفتن و رفتن تا رسیدن و دوباره آغاز یک نقطه دیگر. ای فرشته‌های آسمانی بر روی زمین خاکی برای وجودتان، حضورتان و بودنتان سپاس.

مشارکت همسفر زهرا(لژیون چهارم):

بارانی که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جانی دوباره می‌بخشد جا دارد اول خدای خودم را شاکر باشم که بعد از خودش مربیانی فرهیخته و با عشق در مسیر من قرار داد تا من را پرورش دهند و از یک انسانی که تمام وجودش مثل کوهی از یخ بود را دوباره جان دهند. این روز باشکوه را اول خدمت بزرگ‌ بانو خانم آنی، آقای مهندس و خانواده محترم‌شان تبریک عرض می‌کنم. هفته راهنما روز سپاسگزاری از انسان‌هایی است که مثل شمع سوختند تا من زهرا ساخته شوم. هر جای دنیا را بگردم نمی‌توانم انسان‌های شریفی مثل راهنمایان کنگره60 پیدا کنم که بی‌وقفه و خالصانه وقت‌شان، مال‌شان و جان‌شان را در اختیار من رهجو می‌گذارند تا من به بیداری درون برسم و تمام تلاش خود را می‌کنند تا من به موجودیت خودم پی برده و بدانم که جایگاه من در هستی کجا است و چه خواسته‌ای دارم.

آری! راهنما بود که به تمام سوال‌های بی‌جواب من یک جواب منطقی داد و من را از سردرگمی درآورد، راهنما بود که با گریه‌های من گریه کرد، با خنده‌های من خندید و با رهایی من رها شد و مثل خداوند کیز و محرم رازهای من شد. حال نوبت من رسیده تا قدردان این همه لطف و محبت باشم و یک پاکت نمی‌تواند جواب‌گوی عشق بلاعوض باشد فقط باید در کنگره 60 ماندگار شد و با عاشقی خدمت کرد و بخشید هر آن‌چه را که روزی به من بخشیدند.

مشارکت همسفر فریده (لژیون اول):

هفته‌ زیبای راهنما را در ابتدا‌ به‌ استاد بزرگ آقای‌ مهندس‌ دژاکام و خانواده‌ محترم‌شان‌ تبریک‌ و تهنیت عرض‌ می‌کنم؛ سپس خدمت راهنمای عزیزم همسفر مرضیه‌ که همانند یک خواهر تمام این مسیر را در کنار من بودند، با تمام وجود تبریک‌ عرض می‌نمایم. حقیقتاً واژه‌ سپاس‌ در برابر این‌ همه‌ فداکاری‌، گذشت‌، ایثار و بودنت کم‌ و ناچیز است. به‌راستی‌؛ اگر راهنما‌ نبود و راه درست‌ را برای من نمایان نمی‌کرد، من‌ از تاریکی‌ها توان بیرون‌ آمدن را نداشتم و در اعماق آن ظلمت‌ها همچنان می‌ماندم. زمانی‌‌که‌ من فریده بیهوده زندگی‌‌ام را می‌گذراندم، شب‌ و روزم‌ در رنج و اندوه بود، امیدی‌ به زندگی‌ نداشتم‌ و نفس‌های‌ آخرم را می‌کشیدم‌، نه‌ آرامش و آسایشی‌، نه‌ مهر و محبتی‌ هیچ‌‌ نداشتم‌، چشم‌ باز کردم و خود را در کنار راهنمای مهربان و صبورم همسفر مرضیه دیدم و دستانم‌ را به سوی او دراز کردم‌ و کمک‌ خواستم‌. او با کوله‌باری از عشق و صبر، راه‌ امید را به من‌ نشان‌ داد و من را از جهنمی‌ که‌ سال‌ها در آن‌ بودم‌ بیرون‌ آورد.

خدا را شکر  که در این مسیر سخت همراه و هم‌قدم من بود و من را از ظلمت و تاریکی‌ بیرون‌ آورد و به‌ سوی‌ روشنایی‌ و مهر هدایت‌ کرد و معرفت، عدالت  درس‌ عشق‌‌ و محبت‌، گذشت، صبوری‌ و بخشش را به‌ من‌ آموخت. من‌ چگونه از او قدردانی‌ کنم؟ که زبان قاصر از بیان الطاف او است. از خالق آسمان‌ها و از کرانه هستی برای راهنمای عزیزم بهترین‌ها را طلب می‌کنم و امیدوارم یک‌ رهجوی‌ خوب‌ و خدمتگزاری واقعی‌ برای گنگره‌ 60 باشم تا بتوانم‌ اندکی از زحمات بیکران‌ راهنمای عزیزم را جبران‌ کنم. به‌راستی‌ که راهنما بودن‌ یک‌ هنر است.

راهنما؛ یعنی‌ نشان‌دهنده مسیر تاریکی‌ به‌ نور، غم‌ به‌ شادی، نفرت‌ به‌ عشق و ... اکنون پس از عبور از سخت‌ترین گذرگاه‌ زندگی‌ام حال خوش و سلامتی‌‌ روح‌ و جسم یا حتی آرامش خانواده‌ام‌ را مدیون‌ زحمات‌‌ و تلاش‌های صبورانه راهنمای مهربانم همسفر مرضیه‌‌ و آقای مهندس می‌دانم. با تک‌تک سلول‌های وجودم و از صمیم قلبم بوسه بر دستان پرمهرشان می‌زنم و تنها دارایی من‌ برای‌ ایشان‌ دعای‌ خیری‌ است‌ که‌ بدرقه‌ لحظه‌لحظه زندگی‌شان می‌کنم. پایدار باشید تا بمانید برای من‌ و هزاران‌ انسان دیگر مثل‌ من. این‌ هفته‌ را مجدداً به‌ تمام راهنمایان‌ دلسوز و مهربان‌ کنگره ‌60 تبریک‌ می‌گویم.

ویراستاری و ارسال: همسفر زلیخا رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی پرند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .