چهارمین جلسه از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی راهنما همسفر ساناز، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر مهناز با دستور جلسه «هفته راهنما» روز دوشنبه ۲۹ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را بسیار سپاسگزارم که یک بار دیگر اجازه داد در کنگره حضور داشته باشم و از جمع شما دوستان، انرژی و آموزش میگیرم. این هفته را تبریک میگویم در رأس به آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان، تبریک به خانم آنی عزیز اولین راهنمای ما همسفرها، تبریک به خانم آنی کماندار، شانی عزیز و استاد امین عزیز و تبریک ویژه به راهنمای بزرگوارم خانم سحر و خانم شکوفه عزیز، تبریک به راهنمای مسافرم آقا علی کریمی و تکتک شما عزیزانی که در این جایگاه به زیبایی خدمت میکنید و به خانم سلیمه عزیز تبریک میگویم. زمانیکه من از این در وارد شدم بهعنوان یک همسفر و مسافر با دنیایی پر از ترس، ناامیدی و تاریکی وارد کنگره شدم، اینقدر تاریکیها را تجربه کرده بودم که زندگیام جز سیاهی چیزی نداشت؛ وقتی وارد کنگره شدم با چهرههای زیبایی آشنا شدم چهرههایی را دیدم که به من میگفتند ساناز بیا، قرار است ما به تو کمک کنیم حالت خوب بشود و اتفاقات زیبایی برات بیفتد.
من نظر شخصیام این است زمانیکه در کنگره هستیم؛ باید همیشه به گذشته فکر کنیم و هیچوقت یادمان نرود مشاورین تازهواردین بذر امید را در وجود منِ ساناز کاشتند. زمانیکه از این در وارد شدم بخش همسفرها را نداشتیم، من با مسافرم آمدم و یکشنبه و پنجشنبهها جلسه بود، در حیاط اولین چیزی که پرسیدم گفتم آقای دژاکام کیست؟ آقا علیرضا جلوی در بودند گفتند؛ منم عجله نکن، برو داخل و در جلسه بنشین، به من اجازه داد شد و در جلسه نشستم و بعد از پایان جلسه به مرزبانی رفتیم، آقا علیرضا آمدند و با ما صحبت کردند، اینقدر آقا علیرضا با عشق و ایمان بود که واقعاً به عمق وجود من نشست که وقتی از این در رفتم بیرون به مسافرم گفتم؛ اگر راهی وجود داشته باشد ما از این اعتیاد بیرون بیاییم همین کنگره۶۰ است. آقا علیرضا آن روز نور امید را در من روشن کرد و جرقه را زد و من اینقدر در این مسیر ایمان داشتم که هشت سال است که دارم میآیم و میروم و هر روز اتفاقات خیلی زیبایی برای من در این مسیر میافتد.
راهنماهای تازهواردین خیلی کار مهم و حساسی را انجام میدهند؛ چون تازهوارد وقتی از در وارد میشود پر از ناامیدی است و اتفاقات سختی را پشت سر گذاشته است و فقط او میتواند رهجو را به کنگره وصل نگه دارد، ما اگر میخواهیم مشارکت کنیم قبل از اینکه از راهنمای خودمان تشکر و قدردانی کنیم اول از راهنمای تازهواردین تقدیر و تشکر کنیم که باعث شد من در کنگره ماندگار بشوم. من اینجا از آقا علیرضا بسیار سپاسگزارم که امید را در وجود من کاشت و باعث شد من در کنگره ماندگار باشم. راهنما کسی است که راه و مسیر را خودش رفته و به من نشان میدهد، رهجو هم کسی است که جوینده آن راه است. زمانیکه شخص وارد کنگره میشود خیلی زود تغییر جایگاه میدهد از تازهواردین، مسافر یا همسفر میشود، وارد لژیون میشود و آن تغییر جایگاه بر اساس آن تغییر حس است که همان تغییر حس باعث میشود که دنبال این باشم که خدمت کنم و بخواهم آن جایگاه را بهدست بیاورم.
در قرآن گفته شده؛ معلمین جایگاه بالایی دارند مثل انبیاء هستند، راهنماها هم دقیقاً همین شکلی هستند. راهنما مسیر را به من نشان میدهد، به من آموزش میدهد، به من کمک میکند من از آن تاریکی بیرون بیایم و به رهایی برسم، میتوانم بگویم بهترین حس دنیا، حسی است که زمانیکه رهجویت رها میشود و آقای مهندس در چشمانت نگاه میکند و گل را به دستت میدهد و میگوید مبارکت باشد، این حس را هیچ کجای دنیا نمیتوان تجربه کرد در آنجا راهنما اشک شوق میریزد. چقدر خوشحال است که از این تاریکیها بیرون آمده؛ بعد از آنکه شخص رها میشود تمام هموغم راهنما این است که آن شخص در کنگره بتواند خدمت کند، راهنما شود و این مسیر ادامه پیدا کند. من یادم میآید خانم سحر همیشه به ما میگفتند بچهها رهجویان شما در خانه منتظرند که شما شال بگیرید و بیایند در لژیون شما بنشینند، من آن موقع اینقدر حالم بد بود و درونم بههم ریخته بود که گفتم من اگر رها شوم کلاهم کنگره بیافتد دنبالش نمیآیم که بخواهم راهنما شوم. وقتی گذشت و حسم تغییر کرد و آموزش گرفتم دیدم چقدر مشتاق بر این هستم و چقدر خواسته این را دارم که در جایگاه راهنمایی قرار بگیرم و یک مسیر خیلی سختی را طی کردم تا توانستم در این جایگاه راهنمایی باشم و خدمت کنم. همینطور که همه ما میدانیم راهنماهای مسافرها خودشان مصرفکننده بودند و میتوانند یک مصرفکننده را با تمام وجود درک کنند. در بحث درمان و ترک اعتیاد دو گروه فعالیت میکنند؛ یکی متخصصین هستند، یکی همNGOها هستند که کنگره۶۰ جزو همین NGOها است، متخصص خودش که مصرفکننده نبوده، آقای مهندس میگوید؛ کسی که تا زانو در آب نرفته چگونه میتواند شخصی که در دریا غرق میشود را کمک کند و نجات دهد، شخصی که میخواهد راهنمایی کند یک مسافر را کمک کند تا از آن تاریکی اعتیاد که غرق شده و آن شخص قبلاً خودش این مسیر را رفته و خودش میداند.
یک راهنما فیلترهای زیادی را پشت سر میگذارد تا راهنما میشود و یک الگو و قالب است و الگو باید بینقص باشد و این شخص برای اینکه به جایگاه راهنمایی برسد؛ باید چند آیتم را داشته باشد اینکه یا باید مصرفکننده باشد یا از اعضاء درجه یک خانواده مصرفکننده باشد. اینجا است که من در لژیون همیشه به بچهها میگویم بروید پشت دست مسافرانتان را ببوسید و قدردان باشید که به واسطه بلیط آنان به کنگره آمدید. آیتم بعد اینکه باید آن علم و درمان را بلد باشند و اگر بلد نباشند، نمیتوانند به فرد کمک کنند. مسافران ما حقالیقین هستند و ما همسفرها در مرحله عینالیقین هستیم ما به عین تاریکیهای اعتیاد و پرپر شدن مسافرهایمان را دیدیم؛ وقتی وارد کنگره میشویم میگویند سه سفر باید انجام دهیم که دو سفر الزامی است؛ سفر اول که همان از مصرف مواد تا قطع مواد که شخص رها میشود، سفر دوم که شروع شد آقای مهندس میگویند؛ یک سال باید در کنگره بماند تا جهانبینی فرد تغییر کند؛ وقتی جهانبینی تغییر کند شخص دیگر برگشت به اعتیاد ندارد؛ اما کسیکه در جهانبینی به پوچی میرسد دوباره به اعتیاد برگشت میکند. راهنما در کنگره جایگاه بالایی دارد و من باید با تمام وجود از راهنما قدردانی کنم. رهجوی خوب رهجویی است که هم در عمل و هم دلی و زبانی از راهنمای خودش قدردانی کند. راهنما کسی است که دست مرا میگیرد و از تاریکی خارج میکند، راهنما نیاز به قدردانی ندارد؛ چون حسابش با عشق است و با معشوق کاری ندارد؛ ولی منِ رهجو نیاز دارم از راهنمای خودم قدردانی کنم.
یک داستان کوتاه بگویم داستان عیاض که آقای مهندس تعریف کردند و برای خودم جالب بود، شخصی بود که توسط یک پادشاهی مورد حمایت قرار گرفته بود و قبل از آن انسان فقیری بوده و داشتم با خودم فکر میکردم خیلی انسان باهوشی بوده، بعد هر روز لباس و کفش کهنههایش را نگاه میکرده که یادش نرود کجا بوده و چه کسی بوده است؛ چون ما انسانها فراموشکار هستیم و شخصی که به ما خوبی میکند ما فراموش میکنیم، کسی که به ما خدمت میکند خیلی زود فراموش میکنیم، دلیل این جشنها و تکرارها همین است که منِ ساناز بگویم چه کسی بودهای؟ کجا بودهای، چه زندگی بههم ریختهای داشتهای و امروز در چه جایگاهی خدمت میکنی؟ این را هم یادآور شوم که اگر من ساناز امروز در جایگاه راهنمایی خدمت میکنم و خیال کنم که استاد شدم و دیگر نیاز به آموزش ندارم آنجا نقطه سقوط من است، من تا زندهام نیاز به آموزش دارم؛ باید آموزش ببینم و آن آموزش را به رهجوی خودم بدهم. هر راهنما که در کنگره خدمت میکند خودش رهجوی یک راهنمای دیگر است و آقای مهندس خودشان هم یکسری اساتید دارند؛ پس همه ما رهجو هستیم و باید به بهترین نحو ممکن از راهنمای خودمان قدردانی کنیم. فراموش نکنیم کنگره و راهنماها برای ما چه کاری انجام دادند. پنجشنبه بود که یکی از همسفرهای کوچک پیش من آمد و گفت من میتوانم یک چیز در گوش شما بگویم گفتم بله و خیلی برای من جالب بود به من گفت؛ من خیلی شما را دوست دارم شما باعث شدید حال مامان و بابای من خوب باشد و بابای من با من قایمموشک بازی میکند، من آنجا بغض کردم و گفتم خدایا شکرت، خدایا هزار مرتبه شکرت که ما محیطی داریم علاوه بر اینکه خودم احیاء میشوم، فرزندانم هم در کنارم احیاء میشوند، حال خوب امروز فرزندم و خودم چند میارزد؟ حال خوب با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. امیدوارم قدردان باشیم، از راهنمای خوبمان قدردانی کنیم و امیدوارم که در مسیر کنگره ماندگار باشیم، راهنما شویم و راهنمایی را حتماً تجربه کنیم. نکته پایانی اینکه کنگره قطاری است که همه ما مسافران آن هستیم انشاءالله همه به مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافتهایم.
رهایی چهل سیدی همسفر فریبا و همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)

و در ادامه جشن تقدیر از راهنمایان؛
.jpeg)
.jpeg)
.jpeg)
.jpeg)
.jpeg)

.jpeg)


مرزبانان کشیک: همسفر حکیمه و مسافر حمیدرضا
تایپ: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون هفتم) و همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
268